آقای دکتر مهرداد ملکزاده در پستی در فیسبوک نوشتهاند: "یک لایو در فضای مجازی، اینستاگرام، درباره بدبخت عیلامیان که ایلامیان شدهاند.
مصاحبهکننده: آقای دکتر میشه خواهش کنم فقط اون چیزی رو که من دوست دارم بگید؟ چیز دیگهای هم نگید؟
مصاحبهشونده: بله عزیزم چرا که نه، چی میخواهی؟ هرچی دوست داری؟ دوست داری اصلاً بگم نحونتههوتو مرد بوده با دختر خالهاش ازدواج کرده؟ فرانسوا والا و والتر هینتس و احیاناً بقیه عیلامشناسان هم بد بد بد، خوب شد؟"
از آنجا که لایو موردِ نظر برنامۀ گروه رشن بود که در آن من مصاحبهکننده بودم و آقای دکتر بادامچی (متخصص حقوق میانرودان و ایلام) مهمان، بهتر دیدم پاسخ بدهم.
هرچند ایشان نامی نیاوردهاند، من همواره صریح و آشکارا سخن گفتهام و ترجیح میدهم همه چیز عیان و شفاف باشد.
۱- این ایلامیان یا عیلامیان واقعا هم بدبخت بودهاند. چراکه بندگان اینشوشینَک ۱۲۰۰ سال پیش از اختراع خط فارسی-عربی منقرض شدهاند و حتی قبل از انقراض هم اصلا اسمشان در نزد خودشان ایلام یا عیلام نبود، ولی الان که ۱۰۰-۱۳۰ سال است مطالعاتِ ایلامی آغاز شده و به ایران و زبان فارسی هم رسیده است، ملت ایران که قاعدتا میراثخوارِ این ایلامیان بیوارث باید باشند، ۵۱ درصد همّ و غمشان را کردهاند املای این نام در خط فارسی یعنی خطی که اساسا زبان پشتِ آن اصلا در شمارِ زبانهای علمی دنیا به حساب نمیآید. واقعا که عیلامیان بدبختند و من فکر میکنم شکایت آنان از آقای دکتر ملکزاده باشد که سه دهه وقت عزیز خود و دیگران را اختصاص داده به دعوا با آقای دکتر ارفعی بر سر املای این نام.
۲- این پستنوشتۀ آقای دکتر در فیسبوک من را به یاد همایش دانشگاه تهران سال ۹۸ انداخت که از بدِ حادثه ایشان و من در یک پنلِ سخنرانی بودیم. موضوعاتمان البته ربطی به هم نداشت. سخنرانیمان را کردیم و منتظر بحث و نظرِ مخاطبان بودیم که آقای ملکزاده نقدی به موضوع من کردند و با ذکر حدیثی از امام جعفر صادق و شعری عرفانی از عطار نیشابوری در قرن هفتم به مخاطبان ثابت فرمودند که مقالۀ من و آقای بادامچی دربارۀ رواجِ زناشویی با نزدیکان در ایران باستان غلط بوده است. و سپس چنانکه انتظار میرفت بحث را به ایلام و عیلام هم کشیدند و فرمودند که ما مریدان آقای ارفعی به خاطر ایرانپرستی و چون عیلام حرف عین عربی دارد، ترجیح میدهیم با ایلام بنویسیم و همۀ شواهد تاریخی را زیر پا میگذاریم!
این درحالی است که اساسا ایلام تا جایی که من دیدم در منظومۀ ایرانپرستان قرار ندارد. من نیز با وجود تلاشهای مهم آقای هنکلمن هنوز قانع نشدهام که ایلامیان پیش از کورش چنان با پارسیان درهمتنیده شده بودند که تا حدود زیادی به یک قومیت واحد نیل میکردند. بنابراین تاریخ ایلامیان برای من تاریخ ایلامیان است و نه تاریخ ایرانیان و گیریم که تاریخ ایرانیان هم باشد، چنانکه مشکلی با عین در یعقوب لیث و عطار و سعدی و ... ندارم، مشکلی با ع عیلامیان هم ندارم. مشکل اینجاست که یگانه استدلالِ آقای دکتر ملکزاده این است که ما عیلام را از ترجمه کتاب مقدس گرفتهایم که در آنجا به خط عربی عیلام نوشتهشده است. این استدلال به دو دلیل ارزش زیادی ندارد. نخست آنکه اگر در عربی عیلام نوشتهاند لزومی به پیروی نعل به نعل در فارسی نیست، چه عربی زبانِ معیار و استانداردِ فارسی را تعیین نمیکند. زمانی البته میکرده ولی خیلی وقت است که نمیکند. در رسمالخطِ عربیِ قرآنی اسماعیل و ابراهیم را اسمعیل و ابرهیم نیز مینویسند ولی ما امروز نه!
در واقع تبعیت تمام و کمال از سنتِ خط عربی در خطِ فارسی به صرف یکی بودن ذاتی رسمالخط فارسی و عربی به راستی ویرانگرانه است و اگر آقای دکتر ایلامنویسان را ایرانپرست میداند شاید بتواند عیلامنویسان را (اگر استدلالشان سابقۀ این نام در عربی باشد) ایرانستیز نامید.
آقای دکتر حتما میدانند که انبوه نامها و واژگان لاتینی به زبانهای اروپایی نو وارد شده است ولی املای آنها از ویژگیهای زبانیِ این زبانها تاثیر پذیرفته و از این رو کمتر نامی در لاتینی همان شکل و همان حروفی را دارد که دقیقا در فرانسوی و انگلیسی و آلمانی داشته باشد. مثلا حرف C که در آلمانی صدی نود به K تبدیل شده است چون آلمانیها C دارند ولی با K مانوسترند. همچنین است نامها و واژگانی که در فرانسوی با V و در انگلیسی با W نوشته میشوند چون فرانسویان W دارند ولی خیلی کم استفاده میکنند یا صدای ش که در فرانسوی ترجیحا با CH تولید میشود و در انگلیسی با SH درحالیکه در لاتینی و آلمانی جریان چیز دیگری است. این یعنی استقلال زبانی در عین اینکه رسمالخط همه یکی باشد. ما هنوز حتی پس از جنبشهای سادهنویسی و رواننویسی در فارسی از اواخر دورۀ قاجار باید با آقای دکتر کلنجار برویم که سابقۀ یک ریخت املایی در عربی یگانه معیار برای ریخت املایی آن واژه در فارسی نیست.
دلیل دوم اینکه حتی اگر ما یک زمانی یک واژهای را طوری مینوشتیم دلیل ندارد تا قیام قیامت به همان شکل بنویسیم. اگر املای تاریخی در همیشۀ تاریخ زبان ما بوده ولی به هرحال املاها تحول مییافتهاند. در همان جلسه هم طهران را برایشان مثال زدم که خیلی راحت فرمودند قضیه طهران فرق دارد!! چه فرقی؟ ما مدتی است که دلمان میخواهد تهران بنویسیم. الان هم ما دلمان میخواهد ایلام بنویسیم. مشکل چیست؟
اما از همه مهمتر اینکه ایلام اتفاقا در نخستین آثار تحقیقاتی زبان فارسی با الف نوشتهشده است (آقاخان کرمانی که نخستین تاریخنگار مدرن ایران باستان بود و سپس حسن پیرنیا) و سپس به مرور پژوهشگران ترجیح دادند با عین بنویسند و سپس این دوگانگی در الف و عین پیش آمد.
این از ایلامیان/عیلامیان بدبخت
۳- اما در موردِ اینکه آقای بادامچی به خواستِ من مصاحبهکننده خواسته زناشویی با خواهر را در تاریخ ایران باستان انکار کند، دو نکته وجود دارد.
نخست اینکه من در این مصاحبه در این باره از آقای دکتر بادامچی پرسشی نکردم و اصلا هم یادم نبود که این مبحث هم میتواند در این جلسه که ذیل مشروعیت است مطرح شود. از پیش هم اساسا هماهنگی میان من و آقای دکتر بادامچی نشده بود، بهگونهایکه پس از ماهها، آن شب افتخار همصحبتی با ایشان را، که مدتهاست در خارج از کشورند، پیدا کردم.
آقای دکتر ملکزاده فراموش کردهاند که این بحث زناشویی با خواهر و دختر و پدر و ماجرای نحونته اوتو در مقاله مشترک ما وجود داشت و من در همان روز در دانشگاه تهران جلوی ایشان مطرح کردم و ایشان هم در پایان جلسه که به مقاله ما نقد روا داشتند فرمودند که داستان این نحونته اوتو در تاریخ ایلام بسیار معروف و دلکش است (صوت آن جلسه در همین کانال هست). من هم تذکر دادم که این داستان در منابع ایلامی نیست، بلکه تفسیر ایلامشناسان چون هینتس و والا است.
آقای دکتر بادامچی هم در این نشست دوباره به این موضوع پرداختند که این داستانسرایی به هیچ روی در متون ایلامی صراحت ندارد، منتها فرق آقای دکتر بادامچی با آقای دکتر ملکزاده این است که اگر از آقای دکتر بادامچی دربارۀ باستانشناسی ماد و هر چیز دیگری به جز مباحث حقوقی و مرتبط با ایلام و میانرودان بپرسید (و حتی گاهی در داخل همین موضوعات هم) پاسخ میدهند که نمیدانم. درست شبیه به یک آکادمیسینِ واقعی. ولی آقای دکتر ملکزاده که اسناد ایلامی و اکدی را ندیدهاند و زبان ایلامی و اکدی نمیدانند و تنها از نوجوانی خو کردهاند به داستانهای مشهور هینتس و الان ترک عادت برایشان سخت است به این موضوع وارد میشوند. استدلاشان هم این است: یعنی هینتس و والا نمیفهمند و شما میفهمید؟
پاسخ ساده است، آقای دکتر ملکزاده نمیدانند که این موضوع یعنی اشتباهِ ایلامشناسان پیشین دربارۀ ماجرای نحونته-اوتو کشف آقای دکتر بادامچی نیست و آقای متیو استالپر در اینجا (Stolper, Matthew W. 1998, "Nahhunte-utu,” in Reallexikon der Assyriologie, edited by Erich Ebeling et al., vol. 9, pp. 84-86, Berlin: Walter de Gruyter) به آن پرداختهاند. حالا ما با استفاده از این مغلطه میتوانیم بگوییم یعنی متیو استالپر نمیفهمد و شما میفهمید؟ و باز با تکرار این استدلال غلط و این مغلطۀ تشخص به اتوریته باید گفت یعنی سانچیزی وردنبورخ و موسکارلا و جنیتو نمیفهمند که میگویند ماد به این شکلی که در ذهنِ آقای دکتر ملکزاده هست، هرگز نبوده؟ درحالیکه علم اینطوری کار نمیکند و اگر اینطوری کار میکرد از زمان افلاطون که بزرگمردی بود صاحب کمال دیگر کسی نباید چیزی میگفت، حتی ارسطو!!
البته آقای دکتر ملکزاده که فارسی را ذیل و فرزند صغیر عربی میدانند بدیهیست که ایرانشناسان ما چون آقای ملکزاده و آقای بادامچی و ... را نیز ذیلِ نامهای بزرگ غربی میگیرند که من موافق نیستم.
۴- در پایان باید به یک موضوع مهم دیگر بپردازم و آن تعیین تکلیف مورخ با سورس (نص) و بحث (اجتهاد) است. ایشان در آن همایش دانشگاه تهران ما را به اجتهاد بر علیه نص در موضوع زناشویی با خویشان در ایران باستان متهم کردند. که البته در اینجا ایشان متناقض سخن میگویند چون چنانکه گفتم خبری از نص دربارۀ این زناشویی در ایلام نیست. آنچه به نص دربارۀ هخامنشیان و ساسانیان گفته شده نیز نه واقعا نص، که روایتهایی برونی است.
قضیه واقعا ملیگرایانه هم نیست. چون ماریق و هارماتا و ژینیو نه فقط ایرانی نیستند که مثل فرای لقب ایراندوست هم نگرفتهاند و همینها باز تفسیر والتر هینتس دربارۀ زناشویی با خویشان درجه یک در سنگنبشتۀ کعبه زرتشت شاپور یکم را رد کردهاند! پس اتفاقا آقای دکتر ملکزاده اهل تفسیر است و نه اهل نص. اما بیایید فرض بگیریم که زناشویی با خویشان درجه یک که در متون فقهی و حقوقی و دینی و اسطورهای ما آمده نص است.
مگر تاریخ، دین و شریعت است که در آن نباید به اجتهاد بر علیه نص پرداخت؟ خوب یادم هست که چندین سال پیش وقتی بحث داریوش و گئومات مغ مطرح شد، آقای دکتر ملکزاده با همان لحن همیشگی میگفتند بهبه عشاق داریوش همه جمعند و منظورشان این بود که دروغ بودنِ ادعای داریوش مبنی بر قتل بردیا به دست برادرش کمبوجیه، امری اثبات شده است.
خب چطور این نص در بیستون و هرودت و ... را اومستد و داندامایف و بریان رد کردهاند؟ چرا میتوان همۀ این منابع را به دلیل اجتهاد بزرگان پژوهشگر یادشده دور ریخت ولی نمیتوان دربارۀ کتابهای متاخر روایت پهلوی و دینکرد بحث کرد و کلیشه ایجاد شده از زناشویی مغانه در روایات غربی، احادیث اسلامی و غزلیات فارسی را به بحث و فحص نشست؟؟ اینجا با آیات وحی الاهی روبروییم و در موضوع بیستون خیر؟
از باستانشناسان بعید است که در دامِ منابع (سورس) بیافتند و این خطا بیشتر در اهل تاریخ دیده میشود. ولی تلۀ خطرناک دوم ترجیح تخیل (به نام بازسازی تاریخی) بر سند است. از فرضیه باید برای پر کردنِ جاهای خالی و صفحات سفید و بین خطوط تاریخی بهره جست و هدف از آن باید ایجاد پرسپکتیو باشد تا از دل این نگاههای انتقادی معرفت ما توسعه یابد. ا
از این رو همچنانکه وحی منزل دانستن بیستون مضحک است، کلامِ آخر دانستن گفتههای هینتس و والا (که نص هم نیست و تفسیر است) و بحث دربارۀ رواج زناشویی با نزدیکان درجه یک در ایران پیش از اسلام (سخن دربارۀ انکار این پدیده نبود، سخن دربارۀ رواج آن بود) نیز مضحک است و اینکه کسی آنهم از جایگاه آکادمیک، این بحث را تمام شده تلقی کند و سخنگفتن دربارۀ آن را اجتهادی متعصبانه بر ضد نص و واقعیت محرز تاریخی، واقعا تاسفبار است.
البته چنانکه میدانیم آقای ملکزاده در این خصوص دچار تناقضگویی و عدم داشتن یک رویکرد و روش مشخصاند. نه آنکه واقعا ماهیت علم و دانش و تحقیقات را نشناسند. چراکه نگاهی به کتابها و تالیفات ایشان نشان میدهد که چهاندازه به نقدِ متون و منابع و شواهد نشستهاند و چهاندازه دست به تفسیر زدهاند و همچنین چه اندازه با نظرات مشهور پژوهشگران نامآور به مقابله و ستیز برخاستهاند. منتها ظاهرا این حق را به دیگران نمیدهند. همچنانکه در همین صفحه اینستاگرامی رشن خودشان تریبونی برای بیان نظرات بدیع خود داشتند و به فاصلۀ تنها پنج روز که تریبون به کسی با نظراتی متفاوت که مورد پسند ایشان نیست داده شد، سخن به تمسخر شرکتکنندگان کشیدهاند.
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
سخنشناس نهای جان من خطا اين جاست
بهرام روشنضمیر
فرازهای تاریخ ایران