انگار دیروز بود. روزهای گرم و پرالتهاب تابستان 1357 اصفهان.
مردم مثل همیشه به کاروتلاش مشغول بودند اما دلها گواهی میداد که اوضاع آبستن رخدادهای جدیدی است. هرچند هیچکس نمیتوانست پیشبینی کند که چه خواهد شد. پس از وقایع قم و قیام تبریز و تظاهرات خونین یزد و دیگر شهرها و قصبات سراسر کشور رژیم شاه به کوشش آموزگار نخستوزیر وقت توانسته بود با یک استراتژی چند جانبه، چند ماهی چهلمها را از استمرار بیندازد و شتاب حرکت مردم را بگیرد. البته نهضت ادامه داشت و در زیرپوست جامعه در غلیان بود. نمیدانم چرا اینبار افکار عمومی ایرانیان انتظار آن را داشت که این آتشفشان از اصفهان سر برآورد. آخر اصفهان شهری مذهبی، فرهنگی و نیز صنعتی و کارگری بود و علاوه برآن از آمار بالای دانشآموزان و دانشجویان و تحصیلکردگان برخوردار بود. چند سالی بود که دانشگاه اصفهان به کانون فعال مبارزات علیه رژیم ارتقا یافته بود و دانشگاه جدیدالتاسیس صنعتی اصفهان (آریامهر) نیز به مبارزات پیوسته بود. وجود آیتالله طاهری و دیگر علمای مبارز در اصفهان و نجفآباد و خمینیشهر و اقامه نمازجمعه در اصفهان و نجفآباد و برگزاری اجتماعات و تظاهرات در اصفهان و شهرهای اطراف، ظرفیت مردمیشدن و اوجگیری جنبش را افزایش داده بود. همه این عوامل اجتماعی و انسانی به همراه موقعیت جغرافیایی اصفهان به مثابه چهارراه ایران انتظار خیزش در این خطه را طبیعی میکرده. اصفهان دیر برمیخیزد. اما وقتی برخاست دیر میپاید.
تیر سال 57 آیتالله سیدجلالالدین طاهری، رهبر مبارزات مردم اصفهان بهتازگی از تبعید برگشته بود، استقبال عظیم مردمی از ایشان و استمرار نمازهای جمعه شوروحال جدیدی به اصفهان و شهرهای اطراف بخشیده بود. در مردادماه، مبارزات اصفهان گرمای بیشتری گرفت. انتقادهای تند آقای طاهری از سیاستهای رژیم در اجتماعات پرشکوه نمازجمعه بهویژه درخطبههای نماز ششم مرداد در مسجد مصلا و در همان روز سخنرانی هادی غفاری با نام مستعار دهخوارقانی در مسجد مرکزی شهر باعث شد تا جوانان انقلابی در خیابانهای اصلی شهر به تظاهرات بپردازند. ساواک و مسوولان امنیتی و مقامات استان نگران از تحرکات به وجود آمده تصمیم بهشدت عمل گرفتند.
سحرگاهان روز دهم مرداد 57 ساواک، آیتالله طاهری را دستگیر و به تهران اعزام کرد. وقتی خبر در شهر پیچید فضا از این واقعه برانگیخته شد. ابتدا اهالی محله حسینآباد در اطراف منزل ایشان اجتماع و به اعتراض پرداختند، سپس دانشجویان دانشگاه اصفهان که نزدیک این محل است و در ادامه مردم سایر نقاط اصفهان و حومه به آنها پیوستند. پلیس برای متفرقکردن معترضان به آنها هجوم برد اما با وجود اعزام چند مرحلهای نیروهای کمکی موفق به پراکندهکردن آنها نشد. در نهایت از ارتش درخواست پشتیبانی و کمک کردند. وقتی از مهار انبوه مردم عاجز شدند نیروهای پلیس با دستور تیر برگشته و با سلاحهای کمری و تفنگ جنگی به سوی جمعیت شلیک کردند. پس از آنکه یک نفر شهید و چندین نفر زخمی شدند اعتراضات به ظاهر سرکوب شد و نیروها به پایگاههای خود برگشتند.
اما قضیه خاتمه نیافته بود. ظهر همان روز بازار مرکزی اصفهان تعطیل و عدهای از بازاریان و طلاب جوان به همراه جمعی از سایر اقشار مردم برای دادخواهی و تحصن به منزل مرحوم آیتالله خادمی رییس حوزه علمیه اصفهان پناه بردند تا از علما دادخواهی کنند. زمان زیادی (دو هفته) از پایان تحصن مادران زندانیان سیاسی در بیت آیتالله خادمی در اعتراض به ضربوشتم فرزندانشان در زندان اصفهان نگذشته بود. در حقیقت ایده تحصن از حرکت شجاعانه خانوادههای زندانیان سیاسی جرقه خورد و یک بار دیگر سنت تاریخی تحصن احیا شد.
با شکلگیری تحصن، اقشار مختلف مردم اعم از شهری و روستایی، گروهگروه به تحصن پیوستند. متحصنان ضمن محکومکردن اعمال غیرقانونی و غیرانسانی رژیم و جنایات ماموران دولت، خواستار آزادی بیقیدوشرط آیتالله طاهری شدند. در پی اعلامیه آیتالله خادمی دروس حوزهها و نمازهای جماعت مساجد و در نهایت بازار اصفهان یکپارچه تعطیل شد. آمادگی مردم از اقشار مختلف برای نشاندادن نارضایتی خود فوقالعاده بود، آنها که سالها بود از آن همه تحقیر و تبعیض رژیم ستمشاهی به ستوه آمده بودند گویی به دنبال فرصتی برای ابراز خشمونفرت خود بودند.
تحصن به مرکز حضور گسترده مردم و نشر آگاهیها و افشای ماهیت رژیم شاه تبدیل و منجر به ریختن ترس و ارتقای آگاهیهای مردم و در نهایت تودهایشدن نهضت شد. بهگونهای که امامخمینی در پیامی که برای متحصنان فرستادند عنوان کردند «امروز مرگبرشاه ملی شده است.»
در آن برهه مبارزه از سطح نخبگان و اقشار خاص به تودههای مردم و دخالت مستقیم آنها کشیده شد و آماج حمله آنها به دربار و شخص شاه ارتقا یافت. اهمیت تحصن مردم اصفهان در تاریخ انقلاب به همین نکته یعنی کشیدهشدن جنبش به تودههای مردم اعم از دانشجویان و روحانیون و بازاریان و کارگران و کشاورزان بود و به نقطهعطفی در شتابگیری حرکت مردم انجامید. البته بیتدبیری دستگاه امنیتی رژیم و غرور و بیخبری شاه از لایههای زیرین جامعه نیز در این تحول نقش مهمی داشت. ساواک اصفهان برای شکستن تحصن فشار زیادی وارد کرد اما نتیجهای در بر نداشت. زیرا تشکلهای مبارز از بین دانشجویان، جوانان، طلاب، بازاریان و معلمان و همچنین برخی از علمای بلاد در حمایت از ادامه تحصن میکوشیدند. اعلامیه امام خمینی هم باعث تشجیع مردم شده بود. ساواک در گزارش خود مینویسد «تعداد زیادی از مهندسان و دانشجویان دانشگاه اصفهان در منزل آیتالله خادمی میباشند» و شهربانی اعلام میکند «از طرف دانشجویان دانشگاههای مختلف کشور از جمله تهران، جندیشاپور، پهلوی، فردوسی و موسسات آموزشعالی اعلامیههای مضره و تحریکآمیز مبنی بر اعلام همبستگی با متحصنین به در و دیوار منزل الصاق گردیده است که موجب تحریک و تشویق مردم به تظاهرات و عملیات خلاف نظم عمومی شده است.» رییس ساواک اصفهان ضمن فضاسازی برای شدت عمل مدعی شد: «نمایندگان طبقات مختلف باتلگرافهای متعدد به شاهنشاه خواستار تعقیب همه ماجراجویان و کسانیکه به نام اسلام این اعمال شنیع را انجام میدهند شدهاند.»
بالاخره بعد از10روز، تحمل حکومت و مقامات محلی، از حضور مستمر مردم پایان گرفت و شامگاه روز 19 مرداد مصادف با شب پنجمرمضان57، پلیس ضدشورش به متحصنان حمله برد که مردم تا صبح مقاومت کردند. در این حمله چندین نفر شهید و مجروح شدند. این در حالی بود که در همان شب پایان تحصن از سوی سران متحصنان و بیت آیتالله خادمی به اطلاع مقامات رسیده بود اما آنها تصمیم خود را گرفته بودند تا مساله را با روش زور جمع کنند. کار از دست کشوریها خارج شده بود و میرفت که به دست لشکریها بیفتد. در چنین شرایطی تصمیمسازی و حتی تصمیمگیری در اختیار مقامات لشکری و امنیتی قرار گرفته و مقامات کشوری و سیاسی تحت امر آنها قرار میگیرند.
با حمله به منزل آیتالله خادمی اوضاع ظاهرا کنترل و تحصن پایان یافته بود اما حوادث دیگری در راه بود. فردای آن روز یعنی 20مرداد، مردم اصفهان با آگاهی از جنایات شب قبل و مشاهده آرایش جنگی نیروهای نظامی و انتظامی در سطح خیابانها و چهارراهها با آنها درگیر شدند. گزارشهای مسوولان امنیتی و نظامی اصفهان که اکنون میدان در دست آنها افتاده بود و مسوولان سیاسی را تحت امر خود میدیدند اوضاع را بسیار خطرناک توصیف میکرد. سرلشکر ناجی فرمانده پادگان اصفهان ضمن اعلام وضعیت قرمز، گزارشهای خود را همراه با درخواست نتیجه ایدهآل خود یعنی برقراری حکومت نظامی به فرمانده نیروی زمینی ارسال و مراتب از آن طریق به شاه گردش کار شد. شاه که علاوه بر فرماندهی قوای مسلح سرنخ تمام امور را در دست داشت با دیدن این گزارشها هوش از سرش پرید و به طرز عجیبی اعتماد به نفس خود را از دست داد. او در یک تصمیم عجولانه دستور برقراری حکومت نظامی در اصفهان را صادر و فرمانده پایگاه توپخانه و موشکها «سرلشکر رضا ناجی» را به فرمانداری نظامی شهرستان منصوب کرد. متعاقبا وضعیت فوقالعاده از سوی داریوش همایون وزیر اطلاعات وقت رسما اعلام شد.
فرماندار نظامی اصفهان همزمان با استقرار نیروها و تجهیزات و سرکوب و توزیع کامیونهای زرهی در سطح شهرو دستگیری گسترده جوانان و سیاسیون با قرائت مکرر بیانیههای تهدیدآمیز فضای رعبووحشت را دامن میزد. در ابتدا این جو ارعاب، شهر را در سکوت و مردم را در بهت فرو برد به طوریکه حتی در میزان حضور مردم در مساجد و مراسم عبادی ماه رمضان نیز اثر گذاشت. شاه و ایادی او یکبار دیگر گمان بردند که نهضت را مهار و اوضاع را ساکت کردهاند اما از آنجا که حفظ شرایط فوقالعاده در زمان طولانی میسر نیست و اصولا فطرت انسانی زور و فشار را بر نمیتابد و در مقابل آن مقاومت میکند به سرعت فضای رعب و وحشت شکست و اثر حکومت نظامی کمرنگ شد. از آن مرحله زلزله بر پایه سست رژیم شاه افتاد و نارضایتیهای انباشته چون سیل خروشان سر بر آورد و راس را نشانه رفت. رژیم که بلافاصله متوجه شد با اجرای حالت فوقالعاده نتوانسته اقتدارش را نگه دارد و بازی را باخته است به فکر چاره افتاد. دو هفته بعد از اعلام حکومت نظامی اصفهان، شاه تصمیم به تغییر نخست وزیر، تشکیل دولت آشتی ملی و دادن امتیازاتی به مردم و روحانیون گرفت.
این تصمیم اما دیرهنگام بود زیرا 25 روز پس از اعلام حکومت نظامی در اصفهان، در روز عیدفطر امواج خشمگین مردم تهران با شعارهای ضد سلطنتی و در اعتراض به وقایع اصفهان، پایتخت را به لرزه در آورد.
استمرار اعتراضات مردم و تکرار اشتباه شاه در سرکوب مردم تهران در 17شهریور، شمارش معکوس سقوط حکومت را آغاز کرد.
دولت به اصطلاح «آشتی ملی» 70 روز بیشتر دوام نیاورد و جای خود را به دولت نظامی داد. عمر دولت نظامی هم کمتر از دو ماه بود و بالاخره ششماه پس از شروع تصمیم غلط، حکومت نظامی رژیم ساقط شد.
از 20 مرداد 57 یعنی از همان موقع که شاه بیخبر از شکافهای عمیق اجتماعی و اقتصادی درون جامعه، تحت القای گزارشهای نظامی امنیتی تصمیم به کشتار مردم و برقراری حکومت نظامی در اصفهان گرفت و مشروعیت خود را از دست داد، شیب تند به سوی سقوط آغاز شد. امری که فقط چند ماه دیر متوجه آن شد. در شب و روز پنجمرمضان 57 جمعی از جوانان و مردم اصفهان شهید و تعداد زیادی نیز مجروح شدند بهطوریکه بیمارستانهای شهر مملو از زخمیها شده بود و حالا چهلمین روز درگذشت آیتالله طاهری، با سالگرد شهدای پنجمرمضان، همزمان شده است.
یاد شهدای پنجمرمضان و همه شهیدان راه حق و فضیلت گرامی باد.
در تدوین این مقاله علاوه بر مشاهدات حضوری نگارنده که خود از متحصنان و مجروحان روز پنجمرمضان میباشد، از کتاب دوم و کتاب سوم انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک (شرح مبارزات مردم اصفهان) کار مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات بهرهگیری شده است.
منبع: ویژه نامه روزنامه شرق
سید محمود حسینی