عصراسلام: بعد از انقلاب انگیزه اولیه بنده برای مسافرت معالجه بود. من از اوایل طلبگی و اوان جوانی، سردردهای شدید داشتم. من یک مقدار مراعات میکردم که مشکلی نبود، ولی در پنج شش سال اخیر ( منظور اواخر دهه ۶۰ است) یک حالت شدید و بحرانی پیدا کرد. دردی سرم را میگرفت که از فک شروع میشد و تدریجاً بالا میرفت و کل سرم را فرا میگرفت.
درد خیلی شدیدی بود. در کنارش هم حالت بیحوصلگی فوقالعادهای داشتم. حتی حوصلهی این را که به اندازه ده دقیقه بنشینم و صحبتی بکنم یا با نشاط بحثی داشته باشم، نداشتم.
قدرت مطالعهام بسیار کاهش پیدا کرده بود و بیشتر از یک ربع نمیتوانستم مطالعه و فکر بکنم. مثلاً بعد لز یک ربع مطالعه باید نیم ساعت استراحت میکردم یا میخوابیدم یا قدم میزدم تا بتوانم مجدداً یک ربع دیگر مطالعه کنم. ینجا هر چه معالجه کردیم، اثر چشمگیری نداشت. به توصیهی برخی از بزرگان و عمدتاً شخص مقام معظم رهبری که در آن وقت متصدی پست ریاست جمهوری بودند، قرار شد که من برای معالجه به خارج بروم. دوستان توصیه کردند کشورهای اروپای مرکزی نظیر آلمان، اتریش و سوئیس را انتخاب کنم.
اولین سفری که من بعد از انقلاب به خارج انجام دادم، با همین انگیزه بود و به آلمان رفتم. عمده مراجعات و معالجات من در آنجا بود. بعد برای اینکه اطمینان بیشتری پیدا بکنیم، با راهنماییهایی که دوستان کرده بودند سفری به اتریش و سوئیس رفتم. این دو کشور خیلی نزدیک هستند. آنجا هم مراجعاتی داشتم و تقریبا همه تشخیصها مشابه هم بود. حتی دواهایی هم که میدادند مشابه هم بود.
علی ایّ حال ضمن این سفر به عنوان یک کار جنبی دیدارهایی با ایرانیانی که مقیم آنجا بودند، داشتم. گهگاهی احیاناً با بعضی غیرایرانیان - از جمله با مسلمانان و شیعیانی که در اتریش بودند و گروهی را تشکیل داده بودند- ملاقاتی داشتی. در این دیدارها درباره مسائل اساسی اسلام و اهمیت این مسائل گفتوگو میکردیم ولی به جز این مورد، کارم بر معالجه متمرکز بود. از نتایجی که از این مراجعات بدست آمد، این بود که خود مسافرت تاثیر مهمی در بهبود کسالتهای عصبی مخصوصاً از این نوع دارد.
وقتی به ایران برگشتم، گزارش سفرم را خدمت اقای خامنهای عرض کردم. ایشان فرمودند که خوب است شما یکی دو سالی را به مسافرت بیشتری بپردازید تا هم برای حالتان بهتر باشد و هم کارهای تبلیغی انجام بگیرد. من یک انگیزه ضمنی پیدا کردم که اگر مسافرتی پیش بیاید که بتوانم در ان کار مثبتی انجام بدهم، ابا نداشته باشم. قبلاً اگر پیشنهادی میشد، قبول نمیکردم؛ ولی این کسالت و سفر استعلاجی مقدمهای شد تا این جور پیشنهادهایی را که برای مسافرتهای خارج و تبلیغ و بحث و کنفرانس میشود، قبول کنم.
سفر به اروپا، کانادا و امریکا
به دنبال این اتفاق ظاهرا یکسال بعد مصادف با سال وفات حضرت امام رضوان الله علیه بود. جریان فوت امام خیلی تاثیر بر شدت کسالتم گذاشته بود. به هر حال در سفر دوم که گویا مصادف با سالگرد وفات امام بود، برای یک سخنرانی و کنفرانس وحدت اسلامی به کانادا دعوت شده بودم. توصیه کردند که من قبل از سفر به کانادا، بازدیدی از چند کشور اروپایی من جمله آلمان، فرانسه، بلژیک و هلند داشته باشم.
در آلمان غیر از جلسات خاصی که در بن و در مرکز سفارت تشکیل میشد، یک مجلس رسمی و بینالمللی در هامبورگ تشکیل شد که در آنجا یک سخنرانی کردم. بعدش در پاریس، مجلس سالگرد امام در جمع دانشجویان مسلمان غیرایرانی - که عمدتاً از اعراب و شاید بیش از همه الجزایریها تشکیل شده بود- برگزار شد. مجلس بسیار جالبی بود. اولین مجلس سالگردی بود که در پاریس برای امام گرفته میشد.
بخشی از کتاب ذوالشهادتین امام
حسن روزیطلب