نامزدی ویلیام برنز برای تصدی ریاست CIA اتفاق قابل ملاحظهایست. دیدگاه او نسبت به سیاست راهبردی آمریکا به طور کل - و نسبت به جایگاه غرب آسیا و ایران به طور خاص - میتواند بر شکلگیری سیاست خارجه دولت بایدن و مناسبات آینده تاثیر بسزایی داشته باشد.
ویلیام برنز ایران را یک قدرت «غیرقابل اغماض» در منطقه میداند که آمریکا باید در نهایت با آن «همزیستی» کند. او صراحتاً - در تحلیلی که در کسوت کارشناس برای وزارت خارجه آمریکا نوشته بود - در توصیف کیفیت تعامل با ایران از واژهٔ «همزیستی» استفاده میکند.
اما در عین حال، نگاه فعلی واشنگتن به «قدرت ایران» را «اغراقآمیز» میداند و معتقد است غلو و بیشگویی در مورد ایران - که دولت ترامپ آن را تشدید کرده - ایالات متحده را از تمرکز بر رقبای اصلی - یعنی چین و سپس روسیه - منحرف کرده است.
به طور کلی، او معتقد است معضلات و ناامنیهای خاورمیانه «مُسری» است و نزدیکی بیش از حد به منطقه را مستعد «متاستاز» این ناامنیها به آمریکا میداند. از این رو، برنز از مدافعان سرسخت «چرخش به شرق» و تمرکز بر آسیای شرقی و مدیریت رقابت با چین - به عنوان یک اولویت سیاست خارجه - است.
در واقع، او نه تنها تمرکز بر چین را از نظر راهبردی ضروری میداند بلکه معتقد است راهکار ترمیم آسیبهای دولت ترامپ - از جمله آسیب در روابط میان آمریکا و اروپا - «بازگشت به سیاست اوباما» - یعنی بازگشت به راهبرد «چرخش به شرق» - خواهد بود.
او معتقد است آمریکا باید همچنان در خاورمیانه ایفای نقش کند، اما تاکید دارد دولتهای سُنی منطقه نیز باید «سبک زندگی» خود را با حقیقتِ «ایرن» - به عنوان «کشوری که حتی با تعدیل سیاستهای انقلابی، یک قدرت غیرقابل اغماض خواهد ماند» - تنظیم کنند.
به بیان دیگر، او قائل به تشویق دولتهای عربی به اتخاذ یک سیاست مستقلتر و بومیتر در منطقه در تعامل با ایران است تا بتواند آمریکا را از خاورمیانهٔ پر دردسر - که به زعم او دیگر از نظر تأمین انرژی هم اهمیت سابق را ندارد - خلاص سازد.
ضمن اینکه، امنیت اسرائيل را نیز تا حدود زیادی «تثبیت یافته» میخواند و از این منظر نیز سیاستِ رهایی از قید و تعهد آمریکا در منطقه را توجیهپذیر میداند.
اگر این نگرش برنز در فرایند تصمیمسازی در دولت بایدن غالب شود، چه بسا ایران با سهولت بیشتری بتواند «طرح صلح هرمز» را به عنوان جایگزین مقولهٔ «مذاکرات تکمیلی» (Follow-on negotiations) روی میز قرار دهد.
چگونه موانع لغو تحریمها را برطرف کنیم
دولت بایدن قصد بازگشت به برجام را دارد، اما از سوی دیگر، تداوم برجام - و به تبع تداوم لغو تحریمها - را به انجام «مذاکرات تکمیلی» (Follow-on negotiations) برای توافق بر سر سیاستهای منطقهای ایران و برنامه موشکی منوط خواهد کرد. قدرتهای اروپایی و اتحادیه اروپا نیز با این رویکرد همسو هستند. آنها نیز در آخرین بیانیهها و اظهارات رسمی خود - ضمن حمایت از احیای برجام و استقبال از موضع بایدن - مجددا به ضرورت «مذاکرات تکمیلی» اشاره کردهاند.
طبیعتا، از آنجا که ایران - بحق- مایل به مذاکره بر سر مولفههای راهبردی، برنامه موشکی و صنعت دفاعی بازدارنده خود با غرب نیست- شروط دولتهای غربی برای مذاکرات تکمیلی مستعد ایجاد یک بنبست جدی در فرایند لغو تحریمها و عادیسازی روابط اقتصادی و تجاری ایران با جهان خواهد بود. رسیدن به این بنبست نیز بهنفع هیچیک از طرفین نیست، چراکه به فروپاشی رژیم عدماشاعه، افول وضعیت اقتصادی ایران و درنهایت ناامنی و افزایش تنش در منطقه، با تبعات غیرقابل پیشبینی، منتهی خواهد شد.
اما این بنبست قابل اجتناب است و میشود در چارچوب یک طرح جدید - که در آن هم منافع ایران تامین و هم بهانه غرب ستانده شود- به وضعیت مطلوبی دست پیدا کرد. طرح پیشنهادی هم بر مبنای اصول ذیل و بدین شرح تعریف میشود:
همانطور که ذکر شد، آمریکا و دولتهای اروپایی خود را نگران سیاستهای منطقه و صنایع دفاعی ایران میخوانند و از سوی دیگر ایران حاضر به مذاکره بر سر این موضوعات با آمریکا و دولتهای غربی - در چارچوب آنچه «مذاکرات تکمیلی» میخوانند - نخواهد بود. در واقع، ایران برای دولتهای فرامنطقهای اهلیت، صلاحیت و اعتباری جهت مداخله در امور امنیتی منطقه قائل نیست و از اینرو در چنین مذاکراتی هرگز مشارکت نخواهد کرد. اما از طرف دیگر، ایران حاضر است دغدغه و نگرانیهای همسایگان عربی حاشیه خلیجفارس را - که قاعدتا نزدیک به همان دغدغههای غربیهاست - در چارچوب «طرح صلح هرمز» و در فرایند یک سلسله مذاکرات مستقیم با آنها برطرف سازد. پس «طرح صلح هرمز» میتواند چارچوب مناسبی برای رسیدگی به این موضوعات - و همچنین طرح دغدغهها و ملاحظات ایران - با همسایگان و بستن دهان غربیها باشد!
در اصل، «طرح صلح هرمز» چارچوبی است که دولت ایران در سال۲۰۱۹ در سازمان ملل به تفصیل تشریح کرد و طی آن دولتهای عربی منطقه (از جمله عربستان سعودی و امارات متحده) را به «مذاکره مستقیم» برای دستیابی به یک نظم جدید امنیتی و بومی دعوت کرده است. در واقع، «طرح صلح هرمز» این هدف را دنبال میکند تا با ایجاد یک پیمان عدمتعرض، یک نظام امنیت جمعی در منطقه و همچنین ایجاد یک رژیم جامع همکاری در حوزه مسابقه تسلیحاتی، آزادی کشتیرانی، تروریسم و امنیت انرژی، دغدغههای طرفین را بررسی و منافع ایران و همسایگان را همزمان تامین کند.
به بیان دیگر، «طرح صلح هرمز» میتواند همان «مذاکرات تکمیلی» تلقی شود.
حال، اگر بپذیریم «طرح صلح هرمز» جایگزین «مذاکرات تکمیلی» است، در اینجا نقش دولت آمریکا و دولتهای اروپایی «بهرهبرداری از مساعی جمیله» خود برای ترغیب دولتهای عربی به مذاکره مستقیم با ایران در این چارچوب خواهد بود.
در واقع - در این فرمول پیشنهادی - قدرتهای فرامنطقهای هیچ مداخله، پیشنهاد یا حضوری در نشستهای میان ایران و همسایگان عربی خود نخواهند داشت، اما بهمنظور شروع فرایند و برگزاری مذاکرات نقش «تسهیلکننده» ایفا خواهند کرد. از آنجا که در دوران زمامداری ترامپ، دولتهای عربی منطقه همواره دعوت ایران به برگزاری این نشستها را نادیده گرفته یا رد کردهاند، دولت بایدن و اروپاییها میتوانند در اِعمال فشار و ترغیب آنها به پذیرش مذاکرات در چارچوب پیشنهادی ایران نقش مهمی ایفا کنند. درنهایت، پس از تحقق مذاکرات، محصول سلسله نشستها میان ایران و همسایگان عربی - که قاعدتا به ایجاد یک «نظم امنیتجمعی جدید منطقهای» منتهی خواهد بود - طی یک قطعنامه به تأیید شورای امنیت سازمان ملل خواهد رسید.
پس بهطور خلاصه طرح پیشنهادی از این قرار است:
۱-بازگشت طرفین متعهد به برجام و قطعنامه۲۲۳۱ طی اصل «پایبندی در ازای پایبندی»
۲-جایگزینی «مذاکرات تکمیلی» با «طرح صلح هرمز» و بهرهبرداری از مساعی جمیله آمریکا و غرب برای تحقق این سلسله مذاکرات میان ایران و همسایگان عربی.
۳-تأیید محصول مذاکرات صلح هرمز توسط شورای امنیت سازمان ملل.
رضا نصری
همشهری