خودملامتگری از جمله اختلالهای روانی و زیر مجموعه اختلالهای اضطرابی است.اختلالی که غالباً از کمالگرایی افراطی محیط یا والدین سرچشمه گرفته و فرد را دچار نارضایتی دایمی از آنچه هست، میکند.
عصراسلام: واکنش به این خواست غیرقابلبرآورده شدن، به دو گونه فرافکنی افراطی یا خودملامتگری دایمی در فرد مشاهده میشود. آنچه به آن خواهیم پرداخت اما، خودملامتگری جمعی به مثابه یک آیین در حال رواج در میان جامعهی امروز ماست.
این موضوع بدیهی است که هر جامعهای واجد برخی امتیازات و برخی نواقص است و از این حیث، مانند سایر پدیدههای نرمال است. از این جهت نرمال، که جامعهی انسانی نیز همواره در حال حرکت رو به کمال است و این امر ممکن نیست مگر در صورت وجود نقایصی که با برطرف شدن آنها حرکت به سوی کمال را معنا میبخشد. اما آیا وجود کاستیها امری ناپذیرفتنی و موجب سرافکندگی است؟
واقعیت این است که در سایهی سنگین شرایط دشواری که زمان طولانی بر سر جامعهی ما حاکم است، مردم هرچه بیشتر امنیت روانی و آرامش حداقلی خود را از دست دادهاند. پیشی گرفتن آنچه از دست میدهیم نسبت به آنچه به دست میآوریم، ما را بیش از پیش دچار حس کمبود میکند. بدین لحاظ، حساسیت روی نواقص - که در یک برابرنهادگی نانوشته با از دسترفته ها یکی انگاشته میشوند - به تدریج تبدیل به سرگرمی و بعد وسواس عمومی شده است.
ما خود را ملامت میکنیم بابت آنچه نیستیم، صرفنظر از اینکه اصلا امکان داشته است که باشیم یا نه. از اقبال بیمارگونه و غیرعادی به انواع جراحیها و فرآیندهای ترمیم و بهبود زیبایی و لاغری گرفته تا تلاش برای استفادهی متظاهرانهی غیر ضروری از لوازم و پوشاک برند که تناسبی با وضعیت اقتصادی افراد ندارد، همه به نوعی از این خودملامتگری وسواس گونه نشأت میگیرند.
از سویی، در دوقطبی رسانهای که در فضای مجازی گرفتار آن شدهایم این اختلال به گونهی بسیار مخربتر و در قالب یک آیین غیرقابل تخطی جلوهگر شده است. افراد و رسانهها در دو گروه متمایز آرایش یافته و کوچکترین انحراف از مدار طرف مقابل، یا حتی ویژگیهای مشترکی که در اردوی مقابل صرفاً بروز کرده است، را به بیرحمی و تلخی و گزندگی هر چه تمامتر در بوق و کرنا میکنند. این ناهنجاری به گونهای پیشرفت کرده است که گویی افراد را به صرف آنچه هستند، به صورت پیشفرض با دهها برچسب غیرقابل حذف میشناسیم. درست مثل درهایی که پوشیده از برچسبهای تخلیه چاه و باربری شدهاند.
این درها، در ورود به شخصیت افراد هستند. برای شناخت ساکنین هر خانه باید به درون آن رفت و افراد و آداب آنها را شناخت. بسا که نزدیکی آنها به ما بسیار بیش از تصور ما باشد که غالبا اینگونه نیز هست.مردمی که با وجود تحمل سالیان طولانی زندگی در بحران، هنوز به طرز تحسینبرانگیزی به قواعد بنیادین انسانیت و شرافت مزین هستند و از اصول اولیهی زندگی سالم تخطی چندانی نمیکنند قطعا شایستهی تحسین هستند.
آری، شایستهی تحسین است آن سرپرست خانوادهای که نان به نسیه میبرد اما دست به لقمهی حرام دراز نمیکند. آن مردمی که در مرگسال کرونا بیش از هر زمان دیگر خیریههای متنوع و محلی راهاندازی میکنند و از سفرههای کوچک خود برای دیگران هم سهمی کنار میگذارند؛ آن پرستار و بهیار و پزشک جوانی که بدون اینکه از درآمدش کفاف زندگیاش را بدهد و بدون آیندهی شغلی مطمئن رودرروی عفریت کرونا ایستاده و شیفتهای طولانی کار در بیمارستان و رویارویی با مرگ را تاب میآورد، همه درخور بزرگترین ستایشها هستند ولو چند ایراد شخصی در رفتار یا باورهایشان داشته باشند.
نتیجهی محتمل ملامتگری جمعی، ویرانی اعتماد به نفس عمومی و از بین رفتن امید به زندگی است. این دو صفت، مهمترین سرمایهی روانی هر جامعهای برای برقرار ماندن هستند. در روزگاری که سلامت روحی و رفاه و امنیت مردم به خودشان واگذارده شده و کسی خود را در قبال ما مسئول نمیداند، ما خود را برای ناداشتههایمان ملامت نکنیم. به آنچه از نیکی در سرشت و خلق و خوی مردممان باقی مانده است مباهات کنیم تا بتوانیم دوام بیاوریم. تا ایران بر شانههای زخمی مردم صبور و شریفش استوار بماند.
آرش رازانی