درد اینجاست که درد را نمیتوان به کسی حالی کرد. درباره رضا، حضورش در ماه عسل، خبر خودکشیاش و این خبر غمناک و تلخ خبری شوکه کننده و این میزان سنگین برای همه ما که او را دیده بودیم و از دلش خبر داشتیم.
عصراسلام: رضا هفت سال پیش مهمان ماه عسل شد. وقتی قرار شد موضوع کودکان کار برای اولین بار در تلویزیون مطرح شود، رفقای جمعیت امام علی که در زمینهی بچههای کار فعالیت میکردند و دنبال تحصیل و آموزش شان بودند، گروه ما را با تعدادی از این بچهها آشنا کردند. مستندی ساخته شد و بچههای جمعیت با کسب اجازه از خانوادهها تعدادی از بچهها را به برنامه آوردند تا همه - تاکید میکنم همه- دردهای زیر پوست شهر را ببینیم و کاری بکنیم؛ چه کسانی که مسئولیت قانونی دارند و چه انسان هایی که از دستشان کاری بر میآید.
رضا جملهی معروف "آرزویی ندارم چون وقت ندارم بهش فکر کنم" را در برنامه گفت. همه دیدند و آن روز تعداد زیادی پیگیری کمک و یاری او و امثال او شدن و رضا را پیدا کردند. چند روز بعدش مهمان ویژه عید فطر و گفت آرزو دارم از این محله برویم. مهدی رحمتی و حنیف عمرانزاده با فراهم کردن خانه جدید را تقبل تمام شد و خانهای برای رضا و و خانواده اش ره کردند. اینکه چرا بعد از حدود یک سال با شکایت اهالی محل مجبور به ترک آن خانه شدند بماند، که دردی بزرگتر است.
رضا با بچههای خانه ایرانی لب خط کار می کرد با کلی آرزوی جدید و عشق تا مادرش به طور ناگهانی از دنیا رفت و او دچار شک و غمی سنگین شد. دو بار دست به خودکشی زد و خانه ایرانی لب خط رضا را به طور کامل تحت نظر مددکار و روانشناس قرار داد و قول داده بود هر وقت که فکر خودکشی به ذهن خطور کرد با مددکار صحبت کند.
دوباره رضا شروع کرد به درس خواندن و تمرین تئاتر حتی بازی در چند تئاتر در خانه لب خط و کار کردن تا جایی که خودش دستگاهی بخرد و درآمد بهتری داشته باشد.
رضا ازدواج کرد در سن کم و با دختری کم سنتر و باز بحرانی جدید برای او.
عکسهای رضا در زمین فوتبال و اجرای تئاتر و محل کار نشان میداد که عشق و امید به آینده در او زنده بود تا...
البته هنوز مراجع قانونی علت فوت را رسماً اعلام نکردهاند. به دلایل حفظ حریم خصوصی و اخلاق، حتی افغای خانه ایرانی لب خط هم نمیتوانند از مشکلات رضا و پیرامونش حرفی بزنند و باید در این داغ شریک شد و گریست. چقدر در آن سالها تحت فشار بودیم که چرا اینقدر تلخ و غمگین شده برنامه؟! چرا از درد و رنج میگویید؟ رفقا میدانید چقدر بچههایی شبیه رضا در این شهر زندگی می کنند؟!
میدانید چه تعدادی از این بچهها در طول سال، شبیه رضا به زندگی خود خاتمه میدهند و شما حتی خبر هم ندارید؟! همه چیز با پول حل میشود؟! روح و روان این بچهها و درمان دردهای آن وظیفه چه کسانی است؟!
سوالهای مهمتر این خواهد بود:
ما مدعیان هر کدام حتی قدمی برداشتهایم برای این بچهها؟! سازمانها و نهادهای قانونی مربوط به این حوزه چه کردهاند؟! همه ما امثال خانه ایرانی لب خط را که داوطلبانه و رایگان برای این بچهها کار کردهاند، چقدر حمایت و همراهی کردهایم؟!
رفقا نکته مهم و عمیقتر...
رضای دوستداشتنی همه ما رفت، اما در بازنشر خبر و نظرات دقت کنید چون میتواند تاثیر بسیار ترسناکی روی بچههایی شبیه رضا در شهرهای کوچک و بزرگ ما داشته باشد و ساختن الگویی از این کار میتواند برای بچههای بیقرار و پر از غم و غصه و کمبودهای زیاد، تبدیل به راهکاری جبرانناپذیر شود!
ماهعسل و مخاطبین دلسوزش توانستند ٢٥٠هزار بچه یتیم را صاحب حامی کنند که تا امروز ادامه دارد. ٤٢٠٠ زندانی آزاد شدند، در سیل، در زلزله، در کرونا و… کنار مردم بودند.
توقع ما از یک برنامه تلویزیونی آبادکردن تمام کشور است و حل کردن تمام مشکلات؟! یا طرح موضوع و مسئله؟!
دوستان و رفقای عزیز و دلسوز!
برای رضای عزیز، کاری نکردید چون ندیدید، حواستان نبود، کارهای دیگری داشتید، بسمالله...
بچههایی شبیه رضا بسیارند، قدمی بردارید! "