سپتامبر سال ۲۰۰۲ پسر ۱۲ ساله یک بانکدار آلمانی توسط یک دانشجوی حقوق ربوده شد. متهم پس از دستگیری از افشای محل اختفای کودک ربوده شده خودداری میکرد.
عصراسلام: معاون رییس پلیس فرانکفورت که سرپرستی بازجویی و تحقیق را بر عهده داشت با همکاری سرکمیسر جنایی این شهر تصمیم به تهدید متهم گرفتند تا او را به «اعتراف» وادارند. آنها متهم را در جریان بازجویی تهدید -دقت کنید تنها تهدید- به تحمل دردی کردند که تاکنون در زندگیاش متحمل نشده و نیز به او گفتند که او را با دو سیاهپوست قوی هیکل که به او تمایل جنسی دارند در یک سلول میگذارند. استفاده از این تهدیدات بالاخره متهم را به حرف آورد: محل اختفای پسر بچه که چندین روز بود مرده بود، در اختیار پلیس قرار گرفت.
در نهایت فرد آدمربا به حبس ابد با درجه بالا محکوم شد. معاون رییس پلیس فرانکفورت نیز پس از دوسال دادرسی به اتهام ٬٬فریب زیردست برای ارتکاب جرم٬٬ به ۱۰ هزار و ۸۰۰ یورو جزای نقدی بدل از حبس و سرکمیسر جنایی نیز به اتهام "اجبار متهم برای انجام کاری با ابزار غیرقانونی" nötigung به پرداخت ۳۶۰۰ یورو جزای نقدی بدل از حبس محکوم شدند. هردوی این مجازاتها اما تعلیقی و برای یک سال بودند.
این پرونده در آلمان سر و صدای زیادی برپا کرد. عمده بحث و جدلها حول این پرسش بود: آیا پلیس حق دارد برای نجات جان یک کودک، متهمی را شکنجه کند؟
"فردیناند فون شیراخ" نویسنده موفق و مشهور آلمانی این موضوع را دستمایه نوشتن کتابی با عنوان "دشمنان" کرد. او در یک مصاحبه میگوید: «وقتی در سال ۲۰۰۲ این بحث بالا گرفت، با خودم گفتم در قرن ۲۱ ما در آلمان در حال پرسش درباره مشروعیت شکنجه هستیم؟ و بعد فکر کردم باید کاری کنم.» شبکه اول تلویزیون آلمان از روی این کتاب فیلمی با همین نام ساخته که۳ ژانویه از تلویزیون سراسری آلمان پخش شد.
این فیلم اما تفاوتهایی با داستان واقعی آدمربایی در فرانکفورت دارد: در این فیلم مامور پلیس دست به شکنجه متهم میزند و او را با روش خفگی مصنوعی مجبور به فاش کردن محل اختفای کودک ربوده شده میکند. سپس او را تهدید میکند که چیزی از این موضوع به کسی نگوید و برگه اعتراف را پر کند. در جریان برگزاری دادگاه، وکیل متهم که از ماجرای شکنجه باخبر شده با پرسشهایی بسیار دقیق و هوشمندانه مامور پلیس را وادار به اعتراف به اعمال شکنجه میکند. وکیل با استناد به درخواستی که مامور پلیس پیشتر برای اجازه استفاده از زور و خشونت به منظور نجات جان کودک ربوده شده ارائه کرده و با پاسخ قاطع منفی رییسش روبرو شده، از او میپرسد که آیا معتقد است برای نجات یک انسان مجاز است یک متهم را شکنجه کند؟
مامور خوشنام و باسابقه در پاسخ سخنرانی غرایی کرده و میگوید: «بگذارید مثالی بزنم. یک آدمربا کودکی را به گروگان گرفته و زیر گلوی او اسلحه گذاشته. من به عنوان پلیس حق دارم او را با تیر بزنم.
قانون به من این اجازه را میدهد که متهم را بکشم اما بسیار کمتر از مرگ (یعنی شکنجه) را به من اجازه نمیدهد. این اشکال قانون است.» تشویق حضار... او نام این روش را ٬٬شکنجه برای نجات٬٬ Rettungsfolter میگذارد. مامور پلیس از سوی وکیل مدافع مورد سوال قرار میگیرد که از نظر اجرایی این استدلال عجیب شما چگونه باید اجرا شود؟ تحت نظر پزشک؟ چه کسی باید میزان شکنجه را تعیین کند؛ مثلا برای نجات جان یک کودک بازجو محق است یک انگشت متهم را قطع کند؟ آیا روشهای اعمال "شکنجه برای نجات" باید در آکادمیهای پلیس تدریس شود؟ آیا ما باید به جوانان شکنجه کردن قانونی را آموزش دهیم؟
او مامور پلیس را متوجه این نکته بدیهی میکند که هیچ کس زیر شکنجه راست نمیگوید بلکه آن چیزی را میگوید که شکنجهگر مایل به شنیدن آن است و نیز بارها تاکید میکند که بر اساس اصل اول قانون اساسی آلمان منزلت انسان خدشه ناپذیر است و به شکنجه کننده یادآوری میکند که او منزلت یک انسان را خدشهدار کرده و او را تا حد یک شیئ تنزل داده است.
پرسش اصلی وکیل مدافع متهم اما از مامور پلیس این است: از کجا و در چه مرحلهای تصمیم به شکنجه میگیرید؟ مرز شما کجاست؟ پرسشی که مامور پلیس پاسخی برای آن ندارد.او اما در اینجا از وکیل مدافع میپرسد اگر من با همین استفاده محدود از شکنجه توانسته بودم این کودک را نجات دهم چه میشد؟!
پاسخ وکیل حیرت انگیز است. میگوید: «اگر شما این کودک را نجات داده بودید قهرمان میشدید اما شغلتان را از دست میدادید و متحمل مجازاتی سنگین میشدید. بله شما قهرمان بودید چون برای نجات جان یک انسان آینده کاری خود را نابود کرده بودید.»
دادگاه در نهایت حکم به آزادی متهم میدهد چرا که هیچ مدرکی علیه او وجود ندارد جز اقرار که آن هم زیر شکنجه گرفته شده است. در صحنه پایانی وقتی همسر وکیل مدافع متهم به او میگوید که تو برنده شدی، پاسخ میشنود: من، نه، حاکمیت قانون برنده شد.
"فردیناند فون شیراخ" در مصاحبهای درباره کتابش گفته است: «اگر ما مطابق اصول حکومت قانون و بر اساس قوانین و قانون اساسی رفتار نکنیم، گرفتار هرج و مرج میشویم و این هرج و مرج تمدن ما را که دستاورد قرنها مبارزه ماست نابود خواهد کرد.»
میترا شجاعی