ارتباط هایدگر با نازیسم موضوع بحثهای فراوان بوده است ، با این همه ، اکنون واقعیت اساسی به ویژه به یمن پژوهشهای هوکو آوت به خوبی به اثبات رسیده است ، هایدگر در ۱۹۳۲ در انتخابات ریاست جمهوری به هیتلر رای داد ،
پس از تصرف قدرت در ژانویه ۱۹۳۳ به نازیها پیوست ، و در آوریل همان سال سمت ریاست دانشگاه فرایبورگ را پذیرفت ، هنگامی که در آن منصب بود ، چندین درس گفتار ایراد کرد که در آن به نحو بی ابهامی خود را با رژیم ناسیونال سوسیالیست یکدل میشمارد ، و در واقع در موقعیتهای متعدد اعلام میکند : " پیشوا به تنهایی واقعیت اکنون و آینده ی آلمان و قانون است " .
هایدگر طی دوره ی ریاست دانشگاه با اشتیاق کوشید دانشگاه را در راستای سیاست نازیها دگرگون کند، و برای نمونه ، استدلال میکرد که دانشگاه میبایست " بار دیگر در جامعه ی ملی ادغام شود و با دولت پیوند گیرد " ، هایدگر هم چنین در آزار دانشگاهی یهودیان و لیبرالها شرکت داشت ، گرچه هایدگر بر اثر یکی از دسیسههای رایج در رژیم هیتلر در آوریل ۱۹۳۴ از مقام ریاست کنار گذاشته شد ، باز از انکار نازیسم سرباز زد، پس از ۱۹۴۵ هایدگر سرسختانه از پوزش خواهی از بابت پیشینه اش در حاکمیت رایش سوم تن زد .
برای نمونه ، در نامهای به شاگرد پیشین اش هربرت مارکوزه تصمیم اش را در پشتیبانی از نازیها به این صورت توضیح میدهد " من از ناسیونال سوسیالیسم نوسازی روحی زندگی را در تمامیت اش ، آشتی ستیزه گریهای اجتماعی و نجات دازاین ( هستی انسان Human Existence) غرب از خطرهای کمونیسم را در چشم داشتم . "
هایدگر ادعا میکند که چندی نگذشته بود که به " خطای سیاسی " خود پی برد ، با این همه از محکوم کردن نابود گری یهودیان سرباز میزند و آن را با اخراج آلمانیها از مناطق منظم به لهستان ، چکسلواکی ، و اتحاد شوروی در پایان جنگ جهانی دوم مقایسه میکند .
به رغم کوششهای توجیه گران هایدگر به ویژه در فرانسه ، برای سبک کردن بار رفتار او ، این بی شّک شرم آورترین پیشینه ی یکی از اندیشه وران اصلی سده ی بیستم است ، این رفتار در معرض تفسیرهای گوناگون است ، ویکتور فاریا بر آن است که هایدگر با جناح رادیکالی به رهبری ارنست روهم همدلی داشت که از " انقلاب دوم " ضدّ محافظه کارانهای هوا خواهی میکرد که ، برای نمونه ، به جای ارتش منظم ، گروههای ضربت حزب ( اس آ ) را به فرماندهی رووهم مینشاند ، برکناری هایدگر از مقام ریاست دانشگاه باید یکی از سلسله امتیاز هایی شمرد که هیتلر به نخبگان نظامی و اقتصادی آلمان عطا کرد ، و در کشتار رهبری اس آ در " شب چاقوهای بلند " ، در ژوئن ۱۹۳۴ به اوج رسید .
هوکو اوت ، قدری بلند نظرانه تر ، این فیلسوف را بیش از آن که انقلابی ناسیونال سوسیالیست ثابت قدمی تصویر کند ، فرصت طلبی میشمارد که در سراسر دوره ی کاری خود قویاً به واسطه ی نفرت خود از کلیسای کاتولیک بر انگیخته میشده است ، حتی ستایشگری چون ریچارد رورتی ، هایدگر را " شخصیتی حسابی رذل " ، " متعصبی شوارتز والد " میخواند که از تعصبهای خرده بورژوازی نگسست .
درامدی تاریخی بر نظریه ی اجتماعی ( صفحه ۳۸۳ - ۳۸۱ ) الکس کالینیکوس
ترجمه، اکبر معصوم بیگی