امروز مُهر مرگ بر شناسنامهی آغاز کننده راهی نو در شعر فارسی نشست و نیما یوشیج که نقطه عطف شعر فارسی قرار گرفته بود، درحالیکه بهعلت سرمای جانسوز یوش، مبتلا به ذاتالریه شده بود و حتی برای معالجه به تهران رفت اما معالجات تاثیری نداد و شاعر افسانه، به جهان افسانهها پیوست.

عصراسلام: نیما بهنوعی جایگاه والای شعر فارسی را در خانوادهی شعر جهان، دوباره برگرداند. نیما باورها و ریشههای شعری «مالارمه» که پایبند عروض و قافیه بود را در کنار نظر انقلابی «رمبو» که خواستار آزادی کامل شعر بود، قرار داد و با پیوند و هماهنگی بین آنها «شعر سپید»ش را به ادبیات ایران هدیه و ذوق شعری ایرانیان را اصلاح کرد. کوشید تا نابترین معنا را به واژگان ابتدایی ببخشد و اوهام و خیالپردازی را در شعر فارسی بهنهایت اوجش رساند.
خواب در چشم ترم میشکند
نگران با من ایستاده سحر
صبح میخواهد از من
کز مبارک دم او آورم این قوم به جان باخته را بلکه خبر
نیما؛ تاثیر شگرفی بر جریان شعر ایران گذاشت و با ایجاد شعر نو راههای نویی را نیز برای شاعران معاصر باز کرد. در واقع با پیدایش شعر نو، بیشمار فضاها و مضمونهایی که استفاده نداشتند، به ادبیات راه پیدا کردند. نوع نگاه و کاربرد نیما به شعر بر کل جریان شعر فارسی تاثیر فوقالعادهای گذاشت به شکلی که با این دید و استفادهی درست، تمام اشیایی که در پیرامون یک شاعر قرار گرفته، اجازه ورود به شعر را پیدا کردند.
شباهنگام، در آن دم که بر جا درهها، چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گَرَم یادآوری یا نه، من از یادت نمیکاهم
تو را من چشم در راهم ...
در سالروز مرگش نگاهی به وصیتنامه او داشته باشیم که در شب دوشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۳۵ نوشته شده: «امشب فکر میکردم با این گذران ِ زندگی که من داشتهام - بزرگی که فقیر و ذلیل میشود - حقیقتا جای ِ تحسّر است. فکر میکردم برای ِ دکتر حسین مفتاح چیزی بنویسم که وصیتنامهی ِ من باشد؛ به این نحو که بعد از من هیچکس حقّ ِ دست زدن به آثار ِ مرا ندارد. بهجز دکتر محمّد معین، اگر چه او مخالف ِذوق ِمن باشد.
دکتر محمّد معین حق دارد در آثار ِ من کنجکاوی کند. ضمنا دکتر ابوالقاسم جنّتی عطایی و آلاحمد با او باشند؛ به شرطی که هر دو با هم باشند. ولی هیچیک از کسانیکه به پیروی از من شعر صادر فرمودهاند در کار نباشند. دکتر محمّد معین که مَثَلِ صحیحِ علم و دانش است، کاغذ پارههای ِ مرا بازدید کند. دکتر محمّد معین که هنوز او را ندیدهام مثل ِکسی است که او را دیدهام. اگر شرعا میتوانم قیّم برای ِولد ِخود داشته باشم، دکتر محمّد معین قیّم است؛ ولو اینکه او شعر ِمرا دوست نداشته باشد. امّا ما در زمانی هستیم که ممکن است همهی ِاین اشخاص نامبرده از هم بدشان بیاید، و چقدر بیچاره است انسان..!»
نیما نوشت:
میمیرم صد بار پس مرگ تنم
میگرید باز تنم هم تنم در کفنم
زان رو که دگر روی تو نتوانم دید
ای مهوش من، ای وطنم، ای وطنم
ارزش انسانها بهمیزان احساس درد و تعهدشان در قبال دیگران است و نیما شاعری در حد والای این احساس انسانیست. اشعارش بهشدت رنگ انسانی، اجتماعی دارد. ظهور پُررنگ دغدغههای انسانی، اجتماعی در شعر اوست و دردها و رنجها در تار و پود شعرش تنیده شده. و ما شوریدگان این شب تاریک بهصبح او دل سپردهایم!
مازیار اعتمادی