برهان صدیقین از مهمترین براهین خداشناسی است که در آثار حکما و متکلمان خودنمایی میکند. ابنسینا با دقت در آیه 53 سوره فصلت[1] برای نخستین بار از برهانی سخن گفت که به جای سیر مشهورِ شناخت علت از راه معلول، راه شناخت علت و معلولاتش را خود علت میدانست.
یقینیبودن این برهان، تهیبودن آن از کذب را در پی دارد که آن را شایسته نام صدیقین کرده است. برهان صدیقین اگرچه در آثار همه حکمای بعد از ابنسینا به چشم میخورد، در مشربهای سینوی، اشراقی و صدرایی تقریرهای گوناگونی به خود دیده است، به طوری که چندین تقریر از این برهان در کتابهای فلسفی به چشم میخورد. در این مقاله به فرآیند استنتاج برهان صدیقین از منابع نقلی و همچنین مهمترین ویژگیها و برجستگیهای آن در مقایسه با دیگر براهین خداشناسی اشاره خواهیم کرد.
برهان صدیقین و جایگاه آن در براهین خداشناسی
بر اساس تقسیمی عقلی، ادله اثبات وجود خداوند بر دو قسم است. دسته نخست ادلهایاند که صرفاً با تکیه بر مفهوم وجود به اثبات مصداق اصیل آن میپردازند. فرآیند دلالت این ادله (که بهاصطلاح غربیها برهان وجودی خوانده میشود) اینچنین است که با ارائه تعریفی وجودشناختی از خدا (مانند کاملترین موجود) و تحلیل آن، تحقق خارجی آن را نتیجه میگیرند.
دسته دوم که در بر دارنده براهین متنوعی چون امکان و وجوب، حدوث، حرکت و نظم است با مددگرفتن از مصداق (و نه مفهوم وجود) که معین و لزوماً غیر خداوند است (مانند وجود حادث و ممکن)، به اثبات خدا میپردازند.
در مقابل گاه مصداقی نامعین از وجود، واسطه اثبات خدا قرار میگیرند. فرآیند استدلال در این ادله که حکمای مسلمان آن را به نام برهان صدیقین معرفی کردهاند، در تقریر متأخر آن اینچنین است که بعد از گذر از دام شکگرایی و اعتقاد به وجود واقعیتی در عالم با توجه به اینکه هیچ موجود معینی را مفروض نمیگیریم، به این نتیجه میرسیم که آنچه در آغاز، وجودش را فرض گرفته بودیم، در واقع خود خدا بوده است. در عبارتی کوتاه میتوان گفت در این برهان از مطلق الوجود به الوجود المطلق میرسیم. این برهان که به نوعی سفر من الله الی الله است، از دیرباز مورد توجه حکما بوده و حتی کسانی مانند ملاصدرا معتقدند دعوت انبیا به شناخت خداوند، بر پایه این برهان تفسیر میشود.[2] امام سجاد (علیه السلام) در بخشی از مناجات خویش ضمن اشاره ضمنی به این تقسیم، راه دوم را ضیق و تنگ وصف کرده، میفرماید: «سبحانک ما اضیق الطرق علی من لم تکن دلیله».[3] در بیانی خلاصهتر باید گفت براهین اثبات خدا بر دو قسم است: براهینی که خود خداوند دلیل است و براهینی که غیر خداوند دلیل است.
سر اینکه این برهان و طریق، از بقیه راهها عمیقتر است، آن است که در انتزاع مفهومهای وابسته به این برهان، چیزی از آثار و افعال دخالت ندارد و از هیچکدام از آنها استمداد نشده است؛ زیرا مفهومی که از اثر انتزاع شود، جز مؤثر چیز دیگری را ثابت نمیکند و معنایی که از فعل گرفته شود، جز فاعل چیز دیگری را اثبات نمیکند. همچنین مفهومی که از صفت گرفته شود، جز موصوف چیز دیگری را ثابت نمیکند؛ در حالی که هدف از برهان صدیقین، اثبات فوق مقام تأثیر و مرحله فعل و مرتبه اتصاف است.[4]
ویژگیهای برهان صدیقین
1. پیشینی بودن
استدلال بر وجود خداوند از طریق علم حصولی بر دو قسم است. قسم نخست استدلالهایی است که به مقدمات حسی و تجربی نیازمند است، مانند براهین جهانشناختی. این درحالی است که قسم دوم بینیاز از این مقدمات است. از قسم نخست به «پسینی» و از قسم دیگر به «پیشینی» یاد میشود. برهان صدیقین از جمله براهین پیشینی است؛ یعنی تحقق آن پیش از تجربه و حس صورت میگیرد.
2. شبهلمی بودن
شناخت و اثبات یک شیء گاه از طریق علم به علتِ آن صورت میگیرد که به آن «برهان لمی» میگویند و گاه غیر این صورت است که «برهان انی» خوانده میشود. برهان انی خود دو قسم دارد. در قسم نخست که «دلیل» نام دارد، مدعا از طریق اثبات معلول ثابت میشود و در قسم دیگر که «ان مطلق» نامیده میشود، مدعا از طریق اثبات یک حالت ثابت میشود که وجود آن با وجود مدعا ملازمه دارد. برهان «شبهلم» در حقیقت همان «ان مطلق» است که در اتقان و اعتبار شبهلم خوانده میشود.
در استدلال انی بر شناخت و اثبات خداوند که شامل اکثر براهین فلسفی و کلامی است، از اثبات حدوث، نظم، امکان و حرکت استفاده میشود؛ اما درباره برهان لمی باید گفت با توجه به اینکه خداوند علت ندارد، حکما از طریق حقیقت وجود که ملازم با وجود خدا (و نه علت آن) است، به اثبات خدا میپردازند. ملاصدرا در کتاب اسفار ضمن اذعان به عدم وجود برهان لمی برای اثبات خداوند تصریح میکند که برهان صدیقین، شبهلمی است: «و الحق کما سبق أن الواجب لا برهان علیه بالذات بل بالعرض و هناک برهان شبیه باللمی».[5]
به واسطه همین خصوصیت است که ابنسینا این برهان را اشرف براهین دانسته، میگوید: «تأمّل کیف لم یحتج بیاننا لثبوت الأول و وحدانیته ـ و براءته عن الصمات إلى تأمّل لغیر نفس الوجود ـ و لم یحتج إلى اعتبار من خلقه و فعله ـ و إن کان ذلک دلیلا علیه ـ لکن هذا الباب أوثق و أشرف».[6]
3. اتحاد سالک و مَسلک و مسلوکالیه
بر اساس امکان شناخت نظری خداوند، براهین ارائهشده را در چند دسته میتوان جای داد: در دسته نخست از براهین (که شامل اکثر براهین هم میشود) راه، رونده و هدف جدای از یکدیگرند. در این سیر فکری که بیشتر در کلام متکلمان و حکمای مشاء جلوهگری میکند، انسانْ متفکر (رونده) است؛ بحث و تأمل در امکان، حدوث، نظم و حرکت جهان (راه) و اثبات واجب تعالی (هدف) است و هر سه از هم جدا هستند.[7] دسته دوم براهینیاند که در آنها راه و رونده یکی است؛ اگرچه هدف چیز دیگری است؛ مثلاً در برهان نفس آدمی (رونده) از طریق خود (راه) به شناخت خدا (غایت) میرسد. دسته سوم برهانی است که در آن، این سه با هم متحد میشوند؛ یعنی با سیر در حقیقت هستی و تأمل در ذات حق، بر وجود واجب استدلال میشود. در برهان صدیقین بنابر پذیرش نظریه وحدت، وجود این سه با هم متحد است، با این توضیح که رونده (انسان که شأنی از وجود کامل است) از طریق نفس وجود (که راه است) به غایت (یعنی وجود کامل) میرسد.[8]
ملاصدرا راز برتری برهان صدیقین بر برهان نفس و دیگر براهین را همین نکته دانسته، مینویسد: «طریقه الصدیقین فیفضل علیه و علی غیرها بان السالک و المسلک والمسلوک الیه کله واحد و هو البرهان علی ذاته».[9]
از نتایج این اشتراک آن است که علاوه بر اثبات ذات، توحید باری تعالی هم با این برهان اثبات میشود.
4. عدم وابستگی به پیشنیازها
از آنجا که برهان صدیقین برهانی است که ادراک مستقیم واجب تعالی است و به غیر واجب نظری ندارد، نیازمند اصول فلسفی نیست و شایسته است که بهعنوان اولین مسئله فلسفی مطرح شود.[10] اینکه در تقریرات مختلف چقدر و چه سان به این نکته توجه شده است، خود بحث دیگری است. همچنین باید توجه داشت که اولیبودن مسئله به معنای بینیازی از مقدمات تصدیقی است، نه اینکه از مقدمات تصوری هم بینیاز باشد؛ چه اینکه تقدم تصور مفاهیمی همچون هستی و واقعیت و دیگر مفاهیم عامه که بدیهی و بینیاز از تعاریف حقیقیاند، منافاتی با اولیبودن مسئله ندارد.
5. خالیبودن از کذب
اکثر براهین اثبات خدا با در نظر گرفتن خصوصیتی در آنها (و در حقیقت همان خصوصیت خاص مخلوقات که واسطهگذار به سوی خالق شده است) نامگذاری شدهاند؛ مثلاً برهان امکان و وجوب به واسطه اینکه ممکنات و واجبالوجود در این برهان اخذ میشود، به این نام معروف شده است. در وجه تسمیه برهان صدیقین، گروهی صداقت را وصف سالکان آن دانسته، معتقدند صدیقین دل در گرو آن دارند. اینان معتقدند به دلیل تمسک و دستیازیدن گروه خاصی و محدودی از خداجویان (صدیقین) به آن، این برهان شایسته این عنوان شده است. بهخصوص اینکه ابنسینا زمانی که برای اولین بار این برهان را صدیقین نامید، به همین معنا نظر داشته است: «إن هذا حکم للصدیقین الذین یستشهدون به لا علیه».[11]
وجه دیگر برای این نامگزاری آن است که صدیقین کنایه از خود راه است و به اعتبار صداقت و عدم کذب مسیر (یعنی طریقی که خالی از ضعف و کذب است) صدیقین نامیده شده است.
با توجه به فرآیند برهان صدیقین که قرار است از واقعیت هستی و بدون هیچگونه پیشفرض تصدیقی به واجبالوجود برسد، قاعدتاً نقض و ابرامی که گریبانگیر تصدیق است، شامل او نخواهد شد و لذا شایسته نام صدیقین گشته است؛ چراکه صدق محض است و شائبه کذب در آن راه ندارد.
6. تقریرات گسترده
حذف واسطهها و عدم استفاده از صفات مخلوقات برای رسیدن به غایتِ مهمی چون اثبات خالق باعث شده است که حکما و فلاسفه مخصوصاً شارحان مکتب صدرایی تقریرات مختلفی از این برهان ارائه دهند و از مقدمات و پیشنیازهای تصدیقی آن بکاهند. ابنسینا در کتاب النجات خلاصه این برهان را اینگونه تقریر میکند: «لا شک ان هنا وجودا و کل وجود فاما واجب و اما ممکن. فان کان واجبا، فقد صح وجود واجب و هو المطلوب و ان کان ممکنا، فانا نوضح أن الممکن ینتهى وجوده الى واجب الوجود».[12]
علیرغم ادعای شیخ در صدیقیندانستن برهانش، ملاصدرا برهان وی را نزدیکترین راه به طریقه صدیقین میداند و معتقد است: از آنجا که تأکید برهان بر مفهوم وجود است نه حقیقت وجود و به دیگر سخن برای اثبات واجبالوجود از ماهیت و امکان آن وام گرفته شده است، طریق صدیقین نیست.[13] اگرچه خارجدانستن برهان ابنسینا از جرگه برهان صدیقین به این دلیل که استدلال از مفهوم وجود و نه حقیقت آن آغاز شده، امروزه خود محل تأمل و امعان نظر است، لیکن این نقد پایهگذار تقریرات دیگر این برهان بر اساس اصول حکمت متعالیه مخصوصاً اصالت وجود شد.
ملاصدرا با تغییر مقدمه استدلال از امکان ماهوی به امکان فقری، این برهان را زیبنده نام صدیقین میداند. همچنین مبتکر حکمت متعالیه بعد از اشاره به مقدماتی چون اصالت وجود، بساطت و تشکیک در وجود میگوید: «فإذن الوجود إما مستغن عن غیره و إما مفتقر لذاته إلى غیره و الأول هو واجب الوجود و هو صرف الوجود الذی لا أتم منه و لا یشوبه عدم و لا نقص و الثانی هو ما سواه من أفعاله و آثاره».[14]
دورنمای تقریر صدرایی از برهان صدیقین آن است که بعد از اثبات واجبالوجود، وحدانیت ذات و صفات حق تعالی هم روشن میشود.[15] بعد از ملاصدرا حکمای متأله از جمله حکیم سبزواری با ارائه تقریراتی چند، سعی در کاستن از مقدمات آن کردند. با این حال همه این تقریرها به واسطه اینکه در نظام صدرایی نسج و اتقان یافته، از فقر و نیاز مراتب حقیقت مشککه هستی و وجود فقیرانه وجودات امکانی بهره میگیرد و در خوشبینانهترین حالت، دستکم مبتنی بر اصیلدانستن وجود است و این با جوهر برهان صدیقین (رسیدن به خدا از صرف تأمل در وجود) و اولیبودن در تضاد است.
در راستای همین دغدغه است که برخی معاصران تقریر مرحوم علامه طباطبایی را که بر واقعیت هستی و بودن و نه اصالت وجود سامان یافته است، مستحقترین تقریر برای عنوان صدیقین و وفادار به تعریف این برهان میدانند.[16] مرحوم علامه با نظر به اصل واقعیت و نه مفهوم آن در مقاله چهاردهم اصول فلسفه و روش رئالیسم مینویسد:
واقعیت هستی که در ثبوت وی هیچ شک نداریم، هرگز نفی نمیپذیرد و نابودی برنمیدارد؛ به عبارت دیگر، واقعیت هستی بی هیچ قید و شرط، واقعیت هستی است و با هیچ قید و شرطی لاواقعیت نمیشود و چون جهان گذران و هر جزء از اجزای جهان، نفی را میپذیرد، پس عین همان واقعیت نفیناپذیر نیست.[17]
ویژگی این تقریر، سازگاری آن با اصالت وجود و ماهیت است؛ چون موضوع آن واقعیت است نه موجود. همین نکته یعنی بینیازی از اصول تصدیقی فلسفی (حتی اصالت وجود) راز اولیبودن برهان صدیقین است. همچنین طبق این تقریر، رویکرد برهان صدیقین تنبهی است؛ چرا که مبتنی بر بداهت تحقق اصل واقعیت و ثبوت واجب بالذات است و این برهان، صرف تنبیه و توجهدادن به این واقعیتِ خدشهناپذیر است. این تقریر از آن رو که واسطه و غیر را از میان برداشته و از بیگانه به آشنا استدلال نکرده، بلکه از خود واقعیت به ضرورت ازلی آن راه مییابد، نزدیکترین راه به مقصد است.
[1]. «سنریهم آیاتنا فی الافاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق اولم یکف بربک انه علی کل شیء شهید».
[2]. شیرازی، صدرالدین محمد، الحکمه المتعالیه فی الاسفار الاربعه العقلیه، چ4، بیروت: داراحیاء التراث العربی،1410ق، ج6، ص14.
[3]. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، چ2، بیروت: دار الاحیاء التراث العربی، 1403ق، ج94، ص147.
[4]. جوادی آملی، عبدالله، ده مقاله پیرامون مبدأ و معاد، چ2، قم: انتشارات الزهرا، 1364ش، ص131.
[5]. شیرازی، صدرالدین محمد، الحکمه المتعالیه فی الاسفار الاربعه العقلیه، ج6، ص29.
[6]. ابنسینا، حسین بنعبدالله، الاشارات و التنبیهات، قم: نشر البلاغه، 1375ش، ج3، ص66.
[7]. گفته نشود که بر مبنای اتحاد عاقل و معقول، رونده و راه متحد است؛ چه اینکه در این صورت در هر تفکری این اتحاد وجود دارد و از این جهت بین سیر در آفاق و سیر در انفس تفاوتی باقی نمیماند.
[8]. جوادی آملی، عبدالله، توحید در قرآن، چ1، قم: نشر اسراء، 1383ش، ص212ـ213.
[9]. شیرازی، صدرالدین محمد، الشواهد الربوبیه فی المناهج السلوکیه، چ3، قم: بوستان کتاب، 1382ش، ص169.
[10]. جوادی آملی، عبدالله، تبیین براهین اثبات خدا، چ4، قم: نشر اسراء، 1384ش، ص223.
[11]. ابنسینا، حسین بنعبدالله، الاشارات و التنبیهات، ج3، ص102.
[12]. همو؛ النجات، ص567.
[13]. شیرازی، صدرالدین محمد، الحکمه المتعالیه فی الاسفار الاربعه العقلیه، ج6، ص26ـ27.
[14]. همان، ص15.
[15]. همان، ص25.
[16]. جوادی آملی، عبدالله، تبیین براهین اثبات خدا، ص229.
[17]. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار ، چ8، قم و تهران: نشر صدرا،1380ش، ج6 (اصول فلسفه و روش رئالیسم)، ص982ـ983.
سیدمحمدحسن صالح