با گفتن اینکه فلسفه برگسون گذار از یک فلسفه احساس به یک فلسفه بیان است، حرکت درونی آنرا خلاصه کردهایم. آنچه برگسون علیه زبان گفته است، سبب شده فراموش کنیم چه سخنانی در جانبداری از آن آورده است.
زیرا از سویی زبانی هست که بر کاغذ یا در فضا به صورت عناصری پیوسته مسخ شده، و از سویی دیگر کلامی زنده وجود دارد که به گفته والری، همتراز و هم اندیشه است. این را برگسون دریافته بود. خود میگوید اگر انسان در میان جهان بپا میخیزد و تحول بخش خودکاریهاست آن را مدیون تن و مغز، « آن را مدیون زبان خویش است که کالبدی غیر مادی به آگاهی میبخشد تا درآن به تجسم درآید». آنچه از ورای زبان مطرح است، مفهوم کلی بیان است. برگسون به این نتیجه رسید که کار فلسفه آن نیست که آزادی و ماده، جان و تن را هریک جداگانه دریابد و رویایی هم قرار دهد. آزادی و جان برای آنکه مطابق با ذات خود باشد، لازم است در ماده یا در جسم گواه خود باشند، یعنی لازم است که اظهار وجود کنند.
در تکامل آفریننده میگوید: "سخن بر سر آن بود که با ماده که همانا بایستگی ] جبر[ است، یکی ابراز آزادی یعنی ماشینی ساخت که بر ماشین محوری چیره شود". ماده راهبند است، اما ابزار و انگیختار نیز هست. چنان است که گویی روح مبداها، که بر آبها شناور بود، برای آنکه به تمامی باشد، نیازمند آن بود که ابزارهایی تجلی خود را هم بسازد. آنچه ما بیان میخوانیم صورت دیگر پدیداری است که برگسون از برسی آن هرگز نیاسود و همانا اثر معطوف به گذشته یا پیشفعال حقیقت است. تجربه حقیقت ناگزیر است که خود را زمانی که بر این تجربه پیشینگی دارد، فرا افکند و غالبا در این کار چیزی دیگر جز یک نا همخوانی زمانی و یک توهم احساس نمیشود. اما در اندیشه و جنبنده، برگسون با سخن گفتن از حرکت وا پس گرایی حقیقت، ویژگی بنیادی حقیقت را در همین حرکت توصیف میکند. اندیشیدن و به عبارت دیگر، ایدهای را حقیقت شمردن متضمن آن است که بر خود روا داریم گذشته را از سر گیریم یا اینکه آن را پیش نگرشی از اکنون بدانیم و یا دست کم گذشته و اکنون را در یک و همان جهان جای دهیم. آنچه درباره جهان محسوس میگوییم در جهان محسوس وجود خارجی ندارد و با اینهمه مقصودی جز آن ندارد که بیانگر معنایی باشد که جهان محسوس میخواهد برساند. یعنی سخن خود در معنایی که میرساند محو میشود.
سخنی که بیانگر حقیقت است]بیان فلسفی[ برخورد مهر گذشته را مینهد و بر این فریضه استوار است که در حقیقت بیان شده ] محدود به اکنون زمانی نیست یعنی[ حقیقتی ازلی و منطبق با هستی است. این تبادل گذشته با اکنون، ماده با جان، سکوت با گفتار، جهان با ما، استحاله یکی به دیگری و شفافيت نماياني فروغي از حقيقت در آن، در نظر ما بسی بیش از همایندی شهودی، نماینده والاترین جنبه فلسفه برگسون است