میگویند شعر تعریف ناپذیر است. هم از آن رو که هر کس به گونه خویش برداشتی خود_ویژه از آن بدست میدهد.
عصراسلام: پی پایهای چنین، اگر استوار باشد. تعریف تنها و تنها در ره یافت شگفتی های روشن و ناروشن این جهان است که یاری دهنده است.آن هم در راستای بازنمودن، بازگشودن و رخنه در گستره این جهان پر راز و رمز، برآمده و بالیده از ذهن شاعر. امّا همان گونه که می توان با کمک زیست شناسی به چگونگی زیست اجتماعی زنده از گل و گیاه، زنبور عسل، موریانه و... پرداخت. هم آن گاه تعریفی روشن، هر چند نسبی از زندگی آن ها بدست داد. اجتماع واژه ها را نیز در شعر می توان پس از کنکاش، آزمون و کالبد شکافی بازگشود و بازنمود.
شعر: جهت یاب انگیزه های استوار بر نیاز و آرزویی ست بالنده و انسانی، که با جولان خیال خودانگیخته و نه برانگیخته ـ بر بستر احساس و عاطفه دوش بر دوش واژه های تپنده، بسامان، رقصان، خوش آوا، توام بامنشوری از رنگ ها،به بازآفرینی دیگرگونه، چند بُعده، تندیس واره جهان و واقعیت ها، در راستای حقیقت برآمده از ذهن سراینده می پردازد و نمادها را به نمود بدل می کند.
با این دید شاعر ناخداست. چندان که ناخدا بی اعتنا به عقربه جهت یاب که رهیافت رهایی از تلاطم و توفان است. بی دست ابزار، سفری برانگیخته را بادبان درکشد، سرگردان شدن در دریایی بی کران را دامن زده است. نیز طعمهای برای خام خواری کوسهی هنر_مرگی خویش. پس هر جا شاعر در بند خیال خود_انگیخته و نه برانگیخته،مجهّز به ابزار لازم پیش تازد، شعر است که باز می تابد.
بی تردید اندیشههای ژرف، ابزار ژرف را هم طلب می کند. ابزار ژرف تازه ها،نامکررها و ناشناختههای ژرف تر را حتّی. یافته های ژرف تر را در پَسْپا (پایان) داده های پویا و نامیراست که به ژرفای نامکررها و ناشناخته های نامکشوف می کشاند و می نشاند نیز.
رویکردی چنین بیکرانگی را در پی است. بیکرانگی ابزار و عناصر شعر، انسجام دید، درک، دریافت و شناخت همه سویه را خواهان است. نمیتوان جهانی غوطه ور در ژرفای ناشناخته ها را با بینشی بسته دریافت. با این دید دشوارترین وجه اندیشگی شاعر ره بردن به نهان ترین و نایافته ترین های درون انسان و جهان است.
ره بردن به چنین دنیایی شگفت است که بینش پیچیده،در عین حال به هم در پیوسته را طلب می کند.رویکردی چنین بسامان حقیقت پویی را در نزد شاعر بر می انگیزد، که خود برآمده از نهاد شعر است.و بی آن شعر از درون خویش است که تهی می شود.هرچند نمایی زیبا،منبت کاری شده و رازگونه را هم دامن زده باشد.
با شناخت پویهها و دادههای رفتاری انسان هاست که شاعر به ژرفای پیچ در پیچ درون انسان نقب می زند، می کاود، میگزیند و باز می تابد. این همه نیز آن گاه به شعر در مینشیند که شاعر خودانگیخته و بی واسطه به آفرینش برخیزد، آن سان برخاستنی که زیست رازگونه آفریده خویش را حتّی در مفهوم، تنها و تنها از راه احساس دریابد. زیرا چندان که اندیشه بی واسطه از درون شعر جوشد و تراود، دوش بر دوش خیال بر بستر طبیعی شعر پیش می رود. آن جا و آن گاه ست که پاسخ را شعر بر می تابد و نه شاعر.
جهت یابی آفریده شاعر که شاعر با یاری آن به کشف جهان ناگشوده و نانموده بر میخیزد. بخشی از داده ها در نما، امّا بن مایه اند و ایفاگر نقشی بن پایهای در شعر که در جهت های اصلی و فرعی باز آمدهاند. پهلو به پهلوی اینان امّا، خیال، نبوغ، کشش، کوبش و... است که هر کدام بی پی پایهای دیگر بر جای استوار نمی مانند. چندان که اگر محور یا نبوغ نباشد. عقربه خیال بر جای بند نیست و مسیر دود آلود است و گم. یا چون تصویر و به گونه ای فسفر حک شده بر اعداد نباشد زاویه حرکت ناروشن است و راه نا آشکاره.
محمد بیابانی
علوم وفنون ادبی