ترتیب دار زدن آن بود که شب آخر متهم را به اتاق مخصوص برده برایش چلوکباب خبر می کردند و از او می خواستند که نماز بخواند و وصیت بکند و صبح تاریک روشن در حالی که از جلوتر تماشاچیان میدان را اشباع کرده بودند او را با دست ها و پاهای بسته که بدشواری و تاتی تاتی حرکت می نمود به پای دار می آوردند.

قاضی عسکر [۱] تلقین به دهانش می گذاشت و وادار به ادای شهادتینش [۲] می کرد و آخرین وصایایش را میشنید و در این وقت رئیس نظمیه، که این کار فقط از یک رئیس نظمیه یعنی ادیب السلطنه سمیعی به ظهور رسید جلو آمده با او سلام و تعارف می کرد و سیگاری آتش زده به دستش [۳] میداد و پس از اتمام سیگار، صورت محکومیت و حکم محکمه توسط منشی دادگاه قرائت شده مأمورین محکوم را به پای دار هدایت کرده بالای چهارپایهاش که در پای دار گذارده شده بود می کشاندند و طناب آن را که ابتدا از جنس پنبه بود و بعداً در اثر چندین بار پاره شدن [۴]، ابریشمی شده بود، به گردنش افکنده بالایش می کشیدند و در این وقت بود که اگر محکوم مظلوم و از نظر مردم، بیگناه شناخته شده بود برایش متأثر شده اشک می ریختند و اگر قاتل سفاکی مانند محمود بود شادی میکردند و تا هنگامی که در بالای دار رقصیده جان می داد به پایش دست میزدند.
غالباً در پای دار از محکومین حرکات و اعمالی سر می زد که جهت تماشاچیان دیدنی و جالب مینمود، از جمله آنکه یکی به نماز می ایستاد و از خدا طلب مغفرت و آمرزش مینمود و یکی با اظهار ندامت و پشیمانی مردم را نصیحت و امر به معروف و نهی از منکر می کرد و آن یک تقصیر عملش را به گردن عشق و زن و قمار و عرق و رفیق بد و بی مهری پدر مادر و مثل آن میانداخت و یکی گریه و استغاثه می کرد؛ چنانکه گویی هنوز راه نجاتی سراغ می کند و به این و آن التجا می نمود و یکی با قوت قلب و تظاهر به آن و صدای رسا به آواز خوانی و بشکن و رقص پرداخته انبساط می کرد و یکی دوست و رفیق و فامیل و آشنایی را تهدید می کرد و به دشنام و ناسزا می کشید و برایش خط و نشان می کشید! و بیش از همه محکومینی بودند که قانون و محاکمه و قاضی و قضاوت و عدلیه و نظمیه را مقصر دانسته، شعار مظلومیت و ظلم دیدگی میدادند و دستگاه را به دشنامهای بد می بستند.
همچنین حالات مختلف این محکومین بود که بعضی با روحیهای بس قوی، چنانکه به عروسی و حجله زفاف می روند، محکم و متین و آراسته با رنگ و چهره طبیعی قدم بر می داشتند تا آنجا که طناب دار را خود به گردن می انداختند و بعضی با رنگ پریده و حالی بس خراب با کمک مأمورین به پای چهارپایه می رفتند و برخی که به مجرد بیرون آمدن از دالان نظمیه و مشاهده جمعیت چنان خود را باخته از پا در میآمدند که همان جا، قبض روح می شدند که از آن جمله بود محمود قاتل که با همه قساوت چندانکه چشمش به جمعیت افتاد چنان ناتوان گردید که با زانو به زمین برآمد و گربه وحشیای که در بر بیچاره موشهای بی دفاع، شیر ژیانی بود که نهایت سبعیت از او به ظهور رسیده بود روباه بیچارهای شده بود که حمل جسم خود می توانست و همین زبونی او هم بود که (آژدان میرغضب) را بر آن داشت تا طناب را طوری به گردنش افکند که جان کندنش تا بیش از ربع ساعت به طول انجامد. جان کندنی که رنگ رخساره اش را هم به گونه زغال کرده، عقده عوام را با عقیدهای که رویش در دنیا و آخرت سیاه شده عقوبت الهی در انتظارش می باشد؛ فروبنشاند.
[۱] عسکر به معنای قشون، لشکر، نظام، قاضی عسکر در معنی قاضی یا روحانی قشون.
[۲] اقرار به وحدانیت خدا و رسالت پیغمبر و امامت علی و یازده فرزندش.
[۳] این سیگار به نام سیگار ادیب السلطنه ای معروف شده، جزو شوخی ها در آمده بود که خدا سیگار ادیب السلطنه ای قسمتت بکند!
[۴] مردم پاره شدن طناب را دلیل بی گناهی محکوم می دانستند به این مضمون که می گفتند سربی گناه پای دار می رود اما بالای دار و در جواب آن قطعه ذیل از نگارنده که به مناسبت آن سرودهام:
گفتند خلق، آنکه سر مرد بی گناه گر رفت پای دار به بالا نمی رود
آنکس که خود کشید سر بیگنه به دار آهسته گفت این سخن از ما نمی رود
مطلب چنین بود که سر بیگنه ز دار بالا که می رود جلو ما نمی رود
جعفر شهری- طهران قدیم