یکی از دلایلی که باعث شده هنوز حیات بر روی زمین جریان داشته باشد وجود "سیاره مشتری" است که بزرگترین سیارهی منظومه شمسی بوده و 1300 برابر زمین حجم دارد و جرم آن نیز از تمام سیارات منظومهی شمسی بیشتر است!

مشتری جاذبهی بسیار قوی دارد که تمام اجرام آسمانی از جمله سیارکها و دنبالهدارهای عظیم را که به سمت زمین میآیند مثل "جاروبرقی" به سوی خود جذب میکند و مانع از برخورد احتمالی آنها با زمین میشود!
به راستی چه کسی مشتری را همچون جاروبرقی بر سر راه زمین قرار داده است؟!
ويُمْسِكُ السَّمَاءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَحِيمٌ(حج/65)
و اوست که آسمان (یعنی اجرام آسمانی همچون سیارکها و دنباله دارها) را نگه میدارد تا بر زمین فرو نیفتند مگر به فرمان او؛ به درستیکه خداوند نسبت مردم رئوف و مهربان است.
***
مُشتَری یا هُرمُز (به انگلیسی: Jupiter) (که به نامهای بِرجیس، اورمزد، زاوش نیز شناخته میشود)، بزرگترین سیاره در منظومهٔ خورشیدی است. این سیارهٔ غول گازی با جرم یکهزارم خورشید است، ولی جرمی دو و نیم برابر تمامی دیگر سیارههای منظومهٔ خورشیدی دارد و دومین جسم در منظومهٔ خورشیدی بر پایهٔ جرم و حجم است. از نظر دوری از خورشید، مشتری پنجمین سیاره پس از عطارد، زهره، زمین و مریخ است.
مشتری از هر سیارهٔ دیگری در منظومهٔ شمسی سنگینتر است. جرم آن ۳۱۸ بار بیشتر از زمین است؛ ولی با این جرم زیاد، کم و بیش دارای چگالی کمی است. میانگین چگالی آن ۱٫۳ گرم در سانتیمتر مکعب است که اندکی از چگالی آب بیشتر است. چگالی مشتری در حدود یکچهارم چگالی زمین است. زیرا بیشتر سیاره از عناصر سبک هیدروژن و هلیوم ساخته شدهاست. از سوی دیگر زمین بیشتر از عناصر سنگین آهنی و سنگی ساخته شدهاست. عناصر شیمیایی سازندهٔ مشتری بیشتر از زمین همانند ستارههایی چون خورشید است. شاید مشتری دارای هستهای از عناصر سنگین باشد. هسته شاید ترکیبی همانند هستهٔ زمین اما ۲۰ تا ۳۰ برابر سنگینتر داشته باشد.
مشتری، گوی غولپیکری آمیخته از گاز و مایع است و گمان میرود مقداری سطح جامد هم داشته باشد. بین ۸۸ تا ۹۲ درصد این غول سیاره از عنصر هیدروژن و ۸ تا ۱۲ درصد آن از هلیوم تشکیل شدهاست. قطر مشتری در ناحیهٔ استوا ۱۴۲٬۹۸۴ کیلومتر است و بر اساس نظریههای ارائه شده این بالاترین طول قطری است که یک سیارهٔ گازی میتواند داشته باشد. از این پس، ورود جرم بیشتر این غول سیاره را کوچکتر، و فشردهتر میکند. بنابر اصل ناپایداری کلوین–هلمهولتز هماکنون سالانه حدود ۲ سانتیمتر از قطر مشتری کاسته میشود.
لاچین یکی از مهمترین شهرهای آذربایجان است که نزدیک سی سال در اشغال ارمنستان بود. شعر و ترانه کاملاً مردمی لاچین را هم دهها هنرمند تا کنون خوانده است. در شعر این آهنگ به آراز و حسرت جدائی هم اشاره میشود.
رجب طیب اردوغان در هر سخنرانی خود متناسب با موضوع سخن ابیاتی هم میخواند. شعری که در باکو خواند، دقیقاً از متن ترانه لاچین بود. با فضای سخنرانی و جشن پیروزی و آزادی شهرهای آذربایجان از جمله لاچین هم متناسب بود، اما سؤالی مطرح است.
اوج توحش اشغالگران قرهباغ در قتل عام خوجالی بود. مهمترین نماد اسلامی که با بیشرمی تمام به خوکدانی تبدیل شده بود، مسجد آغدام بود. مهمترین پیروزی آذربایجان در نبرد شوشا بود. لاچین بعد از تسلیم ارمنستان و مطابق معاهده صلح از اشغالگران تخلیه و آزاد شد.
گرچه اردوغان شعرخوانی خود را از "قرهباغ شکستهسی" شروع کرد، اما نظر به مهمترین نمادهای دوران اشغالگری، و همینطور شخصیت اردوغان که سخنور قهار و مسلمان معتقدی است، چرا از آغدام و خوجالی و شوشا چیزی نگفت و بلافاصله سراغ لاچین رفت و حسرت جدائی آراز را به یادها آورد؟
این که اردوغان چه منظوری داشت، حقیقتاً برای کسانی که با این شعر و ترانه کاملاً آشنا هستند، و در عین ادبیات و سبک سخنوری اردوغان را هم کمابیش میشناسند، چندان مشخص نیست. حتی حدس دقیقی هم نمیتوان زد.
در عین حال اگر اردوغان را سیاستمدار بسیار باهوشی بدانیم که چنین است، و با سیاست ترکیه در خصوص ایران هم آشنا باشیم، تقریباً امر محالی است رئیسجمهور این کشور قصد تعرض به تمامیت ارضی ایران را با خواندن این ابیات داشته باشد.
اصولاً ترکیه طرفدار پر و پاقرص تمامیت ارضی تمام کشورهای منطقه است. ترکیه خود مسئله کُرد دارد. حکومت و تمام احزاب این کشور، بر عکس دستگاه حاکمه ایران و اپوزوسیون مرکزمحور این دم و دستگاه، با مسئله تمامیت ارضی همسایهها همواره خردمندانه برخورد میکنند. مقامات ترکیه حتی در خصوص روسیه هم از این حرفها نمیزنند. میدانیم که هم خطر تجزیه روسیه در آینده محتمل است، و هم این تحزیه کاملاً در راستای منافع ترکیه است.
در ایران، مدام بیت و غزل میخوانند که بلخ و بخارای وطن را چه شد، اما در ترکیه کاملاً واقف هستند که وقتی همسایه حرف آنها را میشنود، سرزمینهای از دست رفته عثمانی را مدام عَلَم نکنند. در خصوص ایران موضوع حتی جدیتر هم هست، بعضاً تحلیلگران این کشور از خطر توطئه کشورهای بزرگ برای تجزیه ایران هم سخن میگویند و معمولاً لحنی آشکارا جانبدارانه نسبت به تمامیت ارضی ایران دارند.
این نوع نگاه به ایران صرفاً یک نگاه دیپلماتیک نیست، در بستر جامعه ترکیه عمیقاً ریشه دارد. قبلاً در مطلبی نوشتم نگاه جامعه ترکیه به ایران احتمالاً یکی از شگفتیهای یکطرفه جهان است. در حالی که در ایران تُرکستیزی و همینطور نفرت و حسادت نسبت به ترکیه بیداد میکند، در جامعه ترکیه بر سر کمتر کشوری به اندازه علاقه به ایران تفاهم وجود دارد. (کامنت اول)
با همه اینها، نباید هیچ احتمالی را در خصوص اهداف اردوغان نایده گرفت. خاصه که مدتی است مقامات تُرک چندان دربند ملاحظات گذشته در خصوص ایران نیستند. چند ماه پیش سلیمان سویلو وزیر کشور ترکیه سخنان آشکارا تندی در انتقاد از ایران بر زبان راند. حتی خط و نشان هم کشید و گفت از حضور فلان تعداد تروریست در ایران اطلاع دارند و لازم باشد به آنها حمله هم خواهد شد. چنین لحنی در بدترین دوران رابطه ایران و ترکیه هم سابقه نداشت.
سال 1995 ارتش ترکیه با موافقت نخستوزیر خانم تانسو چیللر تصمیم گرفت پایگاههای پکاکا در ایران را نابود کند. نقشه و زمان عملیات را تعمداً طوری طراحی کردند تا رئیسجمهور سلیمان دمیرل بعد از اجرای عملیات از آن مطلع شود و در مقابل عمل انجام شده قرار بگیرد. اما در نهایت دمیرل متوجه ماجرا شد و جلوی عملیات را گرفت. دمیرل معتقد بود بعد از این عملیات ترمیم رابطه با ایران زمان بسیار زیادی خواهد برد و ترکیه هزینه خواهد داد.
سالها بعد، و در ماجرای سوریه درستی استدلال سیاستمدار کهنهکار به وضوح خود را نشان داد. شمال سوریه با یک تصمیم بسیار هوشمندانه حامی اصلی رژیم سوریه در اختیار پکاکا قرار گرفت، دامنه جنگ خیلی سریع به درون خاک ترکیه کشیده شد.
اما چند سالی است تغییر بسیار مهمی در مناسبات قدرت میان ترکیه و سایر کشورهای منطقه رخ داده است. ترکیه بعد از حوادث سوریه تقریباً دور تا دور کشور را بی سر و صدا دیوار کشید، و این دیوار را به پیشرفتهترین ابزارهای کنترلی مجهز کرد.
سالهاست همه بازیگران منطقه، به هر ترتیبی که صلاح بدانند و با توسل به هر گروهی که بخواهند، موتور قدرت حریفان خود را طوری تنظیم موتور میکنند تا همواره با هم در تعادل باشند. اما این دیوار بسیار طولانی، مناسبات قدرت را تغییر داده است.
شایان ذکر است که این نوع قدرتنمائیها فقط مربوط به روابط ایران و ترکیه نیست. ولیعهد امارات، هم کینه کافی نسبت به ترکیه دارد و هم پول کافی دارد که هر گروهی را استخدام کند. حکومت این کشور هم حاکم امارات نیست، مالک امارات است و قرار نیست هرگز جوابگوی مردم کشور خود باشد. در حال حاضر امارت اگر بتواند، میلیاردی هزینه میکند تا هر گروهی را به جنگ مستقم ترکیه بفرستد. هزینه هم میکند، اما دیگر نتیجه دلخواه را نمیگیرد.
بر همین اساس، و با نظر داشت تغییر این مناسبات، دستکم میتوان گفت اردوغان از حساسیتهای ایران برای نام بردن از حسرت جدائی مردم دو سوی آراز، آن هم در شهر باکو، خبر داشته است، اما چندان دربند نگرانی و عصبیت ایران نبوده است. خیلی خیلی بعید است رئیسجمهور ترکیه اهدافی بیش از این داشنه باشد.
با همه اینها، آنچه اهمیت دارد لزوماً چیزی نیست که اردوغان گفته است، چیزی است که دولت ایران و جریانهای ملیگرا و ایرانشهریها و آریائیکاران باستانگرا از این سخنان شنیدهاند. برای اینکه بدانیم این طیف وسیع چه چیزی از سخنان اردوغان شنیده است که چنین آشفته شده است، باید دستگاه شنوائی آنها را شنوائیسنجی کنیم.
وقتی نیکول پاشینیان نخستوزیر ارمنستان به تهران بزرگترین شهر تُرکنشین و آذربایجانینشین ایران آمد، ابتدا با همه مقامات عالیرتبه دیدار کرد، سپس به باشگاه آرارات تهران رفت و با بنر "آرتساخ ارمنستان است" عکس سلفی گرفت. معنای این جمله و این عکس بیهیچ تردیدی و بیهیچ شبههای چنین بود :
فضولی آذربایجان نیست، ارمنستان است.
جبرائیل آذربایجان نیست، ارمنستان است.
زنگیلان آذربایجان نیست، ارمنستان است.
قبادلی آذربایجان نیست، ارمنستان است.
لاچین آذربایجان نیست، ارمنستان است.
کلبجر آذربایجان نیست، ارمنستان است.
آغدام آذربایجان نیست، ارمنستان است.
و شوشا پایتخت فرهنگ آذربایجان هم آذربایجان نیست، ارمنستان است.
اینها را پاشینینان با طعنه و شعر و غزل ژیوان گاسپاریان در تهران بر زبان نیاورد، پاشینیان فریاد زد، و تردیدی هم بر جا نگذاشت که چه میخواهد و چه میگوید و چه منظوری دارد. اما دستگاه شنوائی هیچکدام از اینهائی که اکنون معرکه گرفتهاند، نه تنها فریاد بیشرمانه رهبر کشور همسایه را در قلب تهران نشنید، و به روی خود نیاورد، بلکه نمک به زخم همان آذربایجانیهائی پاشید که در حسرت آزادی لاچین و شوشا میسوختند.
محمد بابایی