بیست و هفتم ربیع الثانی سالروز درگذشت آیت الله العظمی سید احمد خوانساری ست.

عصراسلام: فصلی از کتاب «فقیهان و انقلاب ایران» اختصاص به مواضع سیاسی ایشان دارد. نویسنده، در صفحهٔ ۸۸، یادآور نامهای از آیت الله خمینی میشود که مرجع ساکن تهران را مخاطب قرار داده:
•شما که در مرکز هستید، خانه نشین شدهاید. اصلا نه حرفی، نه اعلامیهای. هیچ کار نمیکنید. فایدهاش چیست؟ شما باید مردم را دعوت به قیام کنید. شما باید مردم را به اتحاد دعوت کنید تا موقعی که میخواهیم دستور قیام بدهیم آنها آماده باشند تا ریشهٔ شاه و دولت را از میان برداریم. چرا علمای تهران در مقابل این گرگهای درنده سکوت اختیار کردهاند؟ چرا در مقابل این لامذهبها که میخواهند دینمان را از دستمان بگیرند سکوت کردهاید؟ چرا در مقابل شاه مملکت که میخواهد روحانیت را از میان بردارد قیام نمیکنید؟ چرا در مقابل حکام سکوت میکنید؟ شما شنیدهاید که حضرت علی (ع) خانهنشین شده بود؛ اما دستور این بوده که ۲۵ سال خانهنشین بشود و بالأخره پس از این مدت پدر مخالفین را درآورده است. یعنی مردم دیدند حق با حضرت علی (ع) است آن وقت در مقابل بیدینیها قیام کردهاند.
حال ما چند سال صبر کردهایم. در زمان پدرش هر کاری کرد هیچ کس حرفی نزد، گفتند ببینیم آخرالأمر چه میشود. تا آنطور مرد. حالا پسرش دارد لطمه به دین میزند. باید هر طوری است حساب او را تصفیه کنیم. از امروز به بعد سکوت فایده ندارد. امروز دیگر روز سکوت نیست و امروز روزی است که باید در مقابل لامذهبها قیام کرد. اگر دلتان میخواهد مملکت اسلامی ما و دین و آیین ما از بین برود، به من بگویید. [ صحیفه امام، ج ۱، ص ۲۳۸ ].
•نویسنده، در ادامه به نامهٔ دیگری اشاره میکند. اینبار مخاطب نامهٔ آیت الله خمینی برادر اوست. آقای سید مرتضی پسندیده. خبر میرسد که آیت الله خوانساری برای زیارت عزم نجف کرده بود.
آیت الله خمینی از عراق نامهای به برادرش مینویسد تا مانع این سفر شود: من متأسفم که آبروی روحانیت با دست خودشان میریزد و نخواهند فهمید یا نمیخواهند بفهمند... اگر امکان داشته باشد با وسایلی آقای حاج سید احمد را از سفر اینجا منصرف کنید.
اشتهار به اینکه برای مقاصد سوئی میآید یا آنکه انشاءالله دروغ است. لکن همین آبروی خود ایشان و جامعهٔ ما را میبرد. و من با وسایلی تشبث کردم برای انصراف او. لکن شما نزدیک هستید ممکن است بعضی از دوستان ایشان را وادار کنید جداً جلو بگیرند. [ صحیفه امام، ج۲، ص۴۷۸ ]
طباطبائی قمی