شباهتهای دو جامعه ایران و امریکا، محدود به محافظهکاران دو کشور نمیشود. تقریباً میتوان وجوه اشتراکی را میان حزب دموکرات با اصلاحطلبان ایرانی نیز یافت.
بیش از همه توجهی است که در گرایش آنها به اقلیتهای قومی و فرهنگی دیده میشود که به طور مشخص به پایگاه رأی آنها در میان اقلیتها میتوان اشاره کرد.
در امریکا یهودیان، هیسپانیکها و سیاهان بیشتر به دموکراتها تمایل دارند و در ایران هم چنانکه در چند انتخابات گذشته و به ویژه 24 خرداد شاهد بودیم اهل سنت و دگراندیشان و روشنفکران بیشترین درصد آرای خود را به سبد اصلاحطلبان ریختهاند.
گرایش به آزادی و حقوق فردی و حقوق بشر از دیگر ارزشهای مشترک است یا دست کم اصلاحطلبان نشان دادهاند که در راه توجه به این مسائل حرکت می کنند. در سیاست خارجی هم به جای سیاست تهاجمی، نظامی و ماجراجویانه محافظهکاران، شاهد توجه به چندجانبهگرایی، تنشزدایی در مناسبات و پرهیز از نظامیگری برای حل منازعات هستیم.
نکته سوم؛ هم اصلاحطلبان و هم دموکراتها را میتوان با تفاوتهایی در سطح توسعه جوامع دو کشور از نظر فرهنگی و اقتصادی، نماینده طبقه متوسط دو کشور دانست.
اما شاید بد نباشد به یکی از شباهتهای نظام سیاسی ایران و امریکا یعنی نظام حزبی اشاره کنیم. در اروپا گرایش احزاب تقریباً مشخص، ثابت و سفت و سخت است. از صد سال پیش سوسیال دموکراتهای آلمان، سوسیالیستهای فرانسه و حزب کار بریتانیا گرایش سوسیالیستی مشخصی داشتهاند که با نوسان اندکی هنوز دارند. دموکرات مسیحیها در آلمان، محافظهکاران در برتانیا و گلیستها در فرانسه نیز گرایس راست را در این کشورها نمایندگی کردهاند.
نظام حزبی در این کشورها دارای سلسله مراتب و دیسیپلین قوی است و تقریباً تمرد از آن بسیار دشوار و معادل اخراج از سپهر بازی حزبی است. در امریکا اما فعالیت حزبی بدین صورت نیست، نه نشانی از دبیر کل حزب میبینیم و نه دفتر مرکزی و تشکیلات حزبی به صورت متمرکز. بیشتر فعالیتها در زمان انتخابات نمود دارد و البته در کنگره. در تاریخ هم نوسان سیاسی و تغییر الگوی فکری در امریکا فراوان بوده چنانکه حزب دموکرات از گرایش به حمایت از پنبهکاران و اشرافیت زمیندار جنوبی و حمایت از بردهداری به حمایت از طبقه متوسط و اقلیتها رو آورده و پایگاهش را عمدتاً در شمال شرق و ایالتهای ساخلی غربی چون کالیفرنیا گستردهاست. همین تغییر نگرش را در نقطه مقابل برای جمهوریخواهان میتوانیم ببینیم. با این حال جنوب و غرب میانه امریکا همچنان محافظهکارند و شمال شرق و غرب ساحلی لیبرال.
در دهه اول دوران جمهوری اسلامی با آن که شاهد بودیم جناح راست طرفدار بازار آزاد و مالکیت خصوصی و دخالت کمتر دولت در اقتصاد است ولی این جناح در سمتو سوی حرکت سیاسی به عدالت اجتماعی و سیاستهای سختگیرانه فرهنگی و اجتماعی و ستیز در سیاست خارجی رو آورد و جناح چپ و رادیکال جمهوری اسلامی از سیاستهای شبه کمونیستی در اقتصاد و سختگیری در حوزه های فرهنگی و اخلاقی جامعه به تساهل و تسامح فرهنگی و تعامل با جهان خارج و اقتصاد بازار گرایید.
این عوامل و شاخص ها نشان از آن دارد که دو جامعه ایران و امریکا دارای شباهتهایی است که این شباهتها را در مقایسه ایران و اروپا کمتر می توان یافت. با وجود دشمنی دو دولت، گرایش به نظام سیاسی امریکا را در مناظرات انتخاباتی و انتخابات مقدماتی میان گزینههای احزاب اصولگرا و اصلاطلب برای قرار گرفتن در لیست نهایی میتوان دید که بسیار به الگوی کنوانسیونها و کاکسهای حزبی در امریکا شباهت دارد. به جای آنکه از این شباهتها برنجیم باید بکوشیم از آنها برای ارتقای فکر و کنشگری سیاسی در کشور بپردازیم.
گشایشی که در روابط ایران و امریکا به دست آمده، بهترین فرصت برای محافظهکاران ایرانی(اصولگرایان) است تا به اشتراکات خود با محافظهکاری امریکا پیبرند و بدانند که اشتراکات دو جامعه ایران و امریکا به ویژه در اصول محافظهکاری بیش از دیگر کشورهاست؛ نخست آنکه بدانیم بنیاد جامعه امریکا و مهاجران اولیه امریکا(پیوریتنها) بر محافظهکاری است.
2) انقلاب امریکا به عنوان نخستین انقلاب کلاسیک و پراهمیت دنیا بر اصول محافظهکاری استوار است.
3) جامعه امریکا بیش از هر کشور مدرن غربی مبتنی بر خداباوری و ارزشهای مذهبی است تا آنجا که دعای صبحگاهی در مدارس این کشور قضا نمیشود. در مدارس امریکا حتی نظریه تکامل به دلیل مباینت و مغایرت با نظریه آفرینش در کتاب مقدس تدریس نمیشود و اولیاء دانشآموزان میتوانند از نظام آموزشی به سبب ترویج داروینیسم شکایت کنند.
4) در امریکا لیبرالیسم همچون ایران ناسزای سیاسی است که از آن برای تفکرات چپگرایانه استفاده میشود(البته لیبرالیسم در ایران بیبند و باری و غربگرایی دانسته میشود.
5) شمقدریسم و تقبیح سینما و هنر در ایران شباهت آشکاری با مککارتیسم در دوران جنگ سرد و ضدیت با هالیوود در امریکا دارد. همانطور که اصولگرایان در ایران سینما و هنر را ضد ارزشهای دینی میدانند و البته به صراحت به رو نمیآورند، محافظهکاران امریکایی هم میانه چندانی با سینما و هالیوود ندارند.
با این همه شباهت نمیدانم محافظهکاران ایرانی چرا از این که اسلامشان امریکایی خوانده شود خجالت میبرند. آنها میتوانند با بهرهگیری از مبانی تئوریک محافظهکاری امریکا در زمینههای ارزشهای دینی، خانواده و مسائل فرهنگی بهره برند و به غنیسازی اصول خود بپردازند تا مردم هم نفسی به راحتی بکشند.
مهران کرمی/روزنامه نگار اصلاح طلب