یک بار مرحوم شاهآبادی مهمان ما بود، میآمد خانه ما، اتفاقا آنروز پدرم هم پیش مرحوم شاهآبادی نشسته بود،
پدرم بی مقدمه آن روز گفت :
- آقا میشه یک موعظهای بکنی ما رو؟
- آقا پرسیدند : چطور وعظی؟!
- یک موعظهای که بدردمان بخورد.
- و مرحوم شاهآبادی این جمله را فرمودند:
«اگر این خانه همهاش ازشیشه بوده باشه و داخلش هم پر آب باشد، از اونورما هم همه تشنه، به این آب نگاه کنیم، آیا آب ما را سیراب میکند؟ »
- پدرم گفتند: خیر، با نگاه کردن به آب که آدم سیراب نمیشود!
- مرحوم شاه آبادی گفتند: خوب حالا اگر از این شیشه یک سر سوزن سوراخ کنیم و بزاریم دهنمون چی ؟ بگذاریم آنجا و بمکیمش چطور؟!
- پدرگفتند:خوب معلومه اینجا دیگه همه نجات پیدا میکنیم، از تشنگی نمیمیریم.
- مرحوم شاه ابادی فرمودند: همین! همیشه از عالم حقیقت باید بهاندازه همین یک سر سوزن سوراخ در جلو چشم انسان باشد، که از عالم حقیقت انسان بچشد و بنوشد!
اما اصلش اینه که از سر این سوراخ خدا را ببینه فقط!
«هُوَ یُطْعِمُنی وَ یَسْقین» ببیند الله است سیراب کنندهاش! ببیند الله است به او طعام میدهد! الآن الله کاسهاش را گذاشته جلویمان میخوریم!
ما کاسه را میبینیم غذا را مبینیم اما خدا را نمبینیم
اگر خدا را ببینیم همه کارا درست میشه
ما فکر میکنیم که خودمان تلاش کردیم، خودمان بهدست آوردیم! حقیقتش اینه که همهاش در دست الله است!
دستگاه توحید این است!