بسیار مهم است فیلمنامهای بنویسید که حسی از وحشت را القا کند که کارکترها در آن درگیر شدهاند.
چطور نوشتههای ترسناک بنویسیم؟
ببینید چی خودتون رو میترسونه!
به بچگیهاتون فکر کنید. از چی میترسیدید؟ تنهایی، خشونت، دلقک، شیاطین، یا اصلا سنجابهای خونخوار؟
از چه شخصیت و چه شرایطی میترسیدید؟ از همونها الهام بگیرید و بنویسید.
مطمئن باشید خیلی از خوانندگان هم این ترسها رو تجربه کردن و خاطرات هولناک دارن!
پس برای قدم اول: لیستی از ترسهاتون بنویسید.
قدم دوم: فرض کنید با یکیشون روبهرو شدید. تا میتونید شرایط بغرنجتری تصور کنید؛ توی حموم گیر افتادید، برقها رفتن و تاریکی مطلقه، صدای خراشیدن ناخن روی دیوار میآد و...
نکتهی مهم: مطالب گفته شده فقط مثال بودن. ترس بُعدهای عمیقتری داره. لازم نیست حتما دربارهی اجنه و ارواح خبیث باشه. گاهی رد شدن در امتحانات و عواقبش ترسناکترین اتفاقیه که ممکنه برای یه بچه بیفته.
خوانندهی فیلمنامه نخستین مخاطب است و شما باید نگاه خواننده را به فرضیه جلب نمایید و او را در وحشت داستان سهیم کنید.
در چند نمونهای که در زیر ارائه میشود خواهید دید که فیلمنامهنویسان موفق ژانر وحشت چگونه این کار را انجام میدهند.
وس کریون، که یکی از استادان وحشت محسوب میشود شخصیت شرور خود در فیلمنامهٔ کابوس در خیابان الم (۱۹۸۴) را به شکلی ترسناک معرفی میکند:
تینا دهانش را باز میکند تا جیغ بزند اما فقط یک گرد و غبار خشک و زردرنگ بیرون میریزد و بس. و درست در همان لحظه، یک مرد سایهمانند و غول پیکر با ژاکت قرمز تیره و زرد و کلاهی عجیب و غریب بر سرش و صورت زخمیاش روی او میپردو سر انگشتان او با تیغهای بلند فولادی، در نور ضعیف میدرخشند و به آن لندهور، هیبت نوعی شکارچی آنجهانی میبخشند...
این هم توصیف کنش افتتاحیهٔ کلارک گرگ در فیلمنامهٔ آنچه در زیر نهفته (۲۰۰۰) که فضا و زمینه را برای دیدن یک ثریلر - وحشت آماده میکند:
چیزی در یک هزارتوی تیره و فشرده حرکت میکند. آبی و سبز های غلیظ شعاعهای بنفش منکسر شده. تکهای کمرنگ در دور دست ظاهر میشود. نزدیکتر میآید. گروهی از ماهیهای ریز در جلو دوربین اینور و آنور میپرند.
ما زیر آب هستیم. و به آن پرهیب نزدیک میشویم، و آن تصویر محو سرانجام واضح میشود.جسد زنی در آب تیره فرورفته و بازوانش در دو طرفش شناورند. چهرهٔ او در پس موهای در حال پیچوتابش معلوم نیست. آنچه قابل دیدن است یک جفت چشم یخزده و خیرهماندهٔ سبزرنگ است، که بسته میشوند...
دیوید اس گویِر، مرگ خونآشام را در فیلمنامهی بلید ۲ (۲۰۰۲) این گونه توصیف میکند:
بنگ! یک گلولهی سر نقرهای از قفسهی سینهی تیبگ رد میشود.
او به خاکستر بدل میشود، درحالی که خونآشام همنوعش به سرعت به تودهای ابرمانند و در حال تجزیه تبدیل میشود که چندی پیش کالبدش بود.
خاکستر گرمِ به جا مانده، برفهای زیرشان را ذوب میکند.
کانال نویسندگی/ @benevis_s