داستانک، که همان ترجمه فارسی فلش فیکشن (Flash fiction) باشد، یکی از گونههای روایی محبوب روزگار ماست.
در عصری که فرصت دیدن طبیعت بیشتر از پنجرهای کوچک و متحرک دست میدهد، عصر ملاقاتهای کوتاه و سریع و آدمهایی که به سرعت در پیادهروها از برابرمان عبور میکنند، روزگاری که شناخت ما از دیگران در درددلی مختصر خلاصه میشود ... داستانک، روایت مطلوب انسان معاصر است.
عناصر داستانک:
۱) شخصیتهای داستانک، اشخاص یا نیروهایی در طبیعت یا اشیایی هستند که در پیرنگ نقش دارند و بخشی از کشمکش روایت را نمایندگی می کنند. به طور معمول، داستانک صرفاً یک شخصیت واحد دارد و رویداد و کمشکش نیز حول همان تک شخصیت شکل می گیرد. در هر حال، شمار شخصیت های داستانک حداکثر از دو یا سه شخصیت بیشتر نیست.
شخصیت ها می توانند «ایستا» و یا «پویا» باشند. شخصیت ایستا از رویداد روایت شده در داستانک تأثیر نمی پذیرد و متحول نمی شود؛ نتیجتاً چنین شخصیتی در پایان داستانک همان نگرش ها یا باورها یا طرز رفتاری را حفظ می کند که در ابتدای داستانک داشت. متقابلاً شخصیت پویا از رویداد اصلی روایت چنان تأثیر می پذیرد که در پایان داستانک دگرگون می شود. و در خصوص موضوع اصلی روایت به اعتقادی جدید می رسد.
۲) کشمکش عبارت است از رویارویی دو نیروی متخاصم یا تعارض دو دیدگاه متباین، کشمکش می تواند «بیرونی» یا «درونی» باشد. در حالت اول، دو شخصیت (یا یک شخصیت و جنبه ای از طبیعت) با یکدیگر در تعارض قرار دارند و در حالت دوم، دو میل ناسازگار یا متناقض در درون یک شخصیت واحد او را به در پیش گرفتن رفتارهای متخالف یا اتخاذ نگرش های متضاد سوق می دهند.
۳) حال و هوای داستانک، رنگ آمیزی عاطفی حاکم بر آن است که از طریق دلالت ها یا معانی ثانوی واژهها القا می شود. لحن روای داستانک به دلیل انتخاب واژگان خاص یا به کارگیری نحو یا ساختمان خاص در جملات، می تواند حاکی از حال و هوایی (یا «جو» یا «فضایی») اضطراب آمیز، شادمانه، توأم با افسردگی، امیدوارانه، دل مرده و غیره باشد.
۴) اوج داستانک آن بخشی از روایت است که تکلیف کشمکش را یکسره می کند. در این بخش از روایت، معمولا شخصیت اصلی به موضوعی وقوف می یابد یا چشمانش بر حقیقتی باز می شود که تا آن زمان از آن غافل بوده است.
۵) گرهگشایی، داستانک را به پایان می رساند تا ساختار آن واجد تمامیتی زیبایی شناختی شود.
۶) راوی بازگوکنندهای است که از منظری خاص داستانک را روایت می کند. این منظر می تواند نگاه یکی از شخصیت ها به وقایع باشد و یا می تواند نگاه همه شمول و توأم با دانایی خداگونه یک روایتگر بی نام باشد. به بیان دیگر، راوی می تواند خود در داستانک ایفای نقش کند و مثلاً یک سوی کشمکش باشد و همچنین می تواند بدون ایفای نقش صرفاً یک ناظر یا یک صدای دانا و واقف به ناگفته ها باشد. در بسیاری از داستانهای مدرن، روایت با صدای یک راوی ناشناس، اما از منظر یک ذهنیت مرکزی (غالباً شخصیت اصلی) بازگو می شود.
۷) مضمون یا درونمایه در داستانک، حقیقتی معمولاً جهان شمول درباره جنبه ای از هستی یا جنبه ای از سرشت بشر است که نویسنده از راه ترکیب عناصر داستان (مانند زمان، مکان، حال و هوای حاکم بر رویدادها، کشمکش، شخصیت ها، اوج داستان، لحن راوی و...) تلویحاً القا می کند.
به عبارتی، مضمون یا درونمایه هر داستانک نوعی پرتوافشانی بر وجهی پیچیده یا پر ابهام از زندگی یا فرهنگ مسلط اجتماعی و یا نوعی کاوش در ابعاد پیچیدهی شخصیت انسانهاست. کشف درونمایه داستانک مستلزم مشارکت ذهنی خواننده در تجربهای است که روایت می شود.
برگرفته از مقالهی « ژانر ادبی داستانک و توانمندی آن برای نقد فرهنگ» نوشتهی دکتر حسین پاینده، منتشر شده در فصلنامهی پژوهشهای ادبی شماره ی ۱۲و ۱۳
امیر نورمحمدی
علوم وفنون ادبی