«جزء از کل» کتابی است که استیو تولتز اهل استرالیا متولد 1972 میلادی آنرا نوشته، پیمان خاکسار متولد 1354 آنرا ترجمه کرده و نشر چشمه آنرا در کاغذ بالک سوئد(کاغذ سبک) در سال 1393 و در 656 صفحه منتشر کرده است. من چاپ نوزدهم این کتاب را در سال 1396 خریدهام. ظاهراً الان چاپ پنجاهمش وارد بازار ایران شده است.
این کتاب در سال ۲۰۰۸ منتشر و همان سال نامزد جایزهی بوکر شده است. جایزهی بوکر یک جایزهی مهم در دنیای ادبیات محسوب میشود که هرسال به بهترین رمان انگلیسیزبان تعلق میگیرد. برخی اینرا بهترین رمان تاریخ ادبیات استرالیا میدانند. کتاب تم فلسفی دارد.
شخصیتهای داستان، جملاتی دارند که مثل کلمهی قصار قابل نقل و قول است. من به طور کلی جملاتی را که برایم جالب بود در هنگام خواندن، نشاندار کردم تا بعداً دوباره بخوانمشان.
موقع خواندن مجدد، دیدم چه بهتر که این گزیدهها را به مرور در اینجا منتشر کنم. شاید که مفید واقع شود. گاهی وقتها یک جمله میتواند زندگی یکنفر را تغییر دهد. مسیر حرکت او را مشخص کند. حالش را بهتر کند. یا کسی در وضعیتی است که یک گزاره، راز معمایی را برایش وامیگشاید. برای اهل ادبیات خواندن یک گزارهی نغز مثل تماشای یک اثر هنری، مسحورکننده، الهامبخش و برانگیزاننده است.
در کل ادبیات یعنی ملت. هنرِ ادبیات، ملتسازی است. مثل ما که ملت شاهنامهایم.
کلمه اینهاست.
۱- روی بومی عریضتر از لیاقتمان نقاشی شده بودیم.
۲- سخت نگیر جسپر[جوانی که راوی داستان است]. یادت باشد آدمها از ساده شنیدن اتفاقات پیچیده ارضا میشوند، نه، غش و ضعف میکنند.
۳- باور همانقدر مسیر رو روشن میکنه که چشمبند!
۴- رهایی در این است که شبیه دیوانهها باشی.
۵- اگر بدون فکر کردن از باور عامهی مردم پیروی کنی، مرگی ناگهانی و هولناک در انتظارت است.
۶- کلید سعادت در پایین نگه داشتن سطح توقعات است.
۷- گذشته، توموری بدخیم و لاعلاج است که تا زمان حال خود را میگسترد.
۸- استرالیا مثل پیرزنی تنهاست که در خانهاش مرده است.
۹- وقتی اینهمه تلاش میکنی یک نفر را فراموش کنی، خود این تلاش تبدیل به خاطره میشود. بعد باید فراموش کردن را فراموش کنی و خود این هم در خاطر میماند.
۱۰- لذتی که بچهها از تماشای دعوا میبرند، قابل توصیف نیست. شبیه لذتی که در اولین مواجهه با کریسمس میبرند. طبیعت انسان است که سن و تجربه، آبکیاش نکرده! آدمیزاد است که تر و تازه از جعبه بیرون آمده!
۱۱- آدمهایی که تا آخر از پا نمیافتند قابل احتراماند.
۱۲- ما[استرالیاییها] داریم تبدیل به اولین ملتی میشیم که جمعیتش متشکله از قهرمانانی که هیچ کاری نمیکنن جز تجلیل از هم.
۱۳- مردم میگن شخصیت هر آدمی تغییر ناپذیره ولی اغلب این نقابه که بدون تغییر باقی میمونه و نه شخصیت، و در زیر این نقاب غیرقابل تغییر موجودی هست که دیوانهوار در حال تکامله و به شکل غیرقابل کنترلی ماهیتش تغییر میکنه.
۱۴- این اولین درس تو در زندگی است: تو دیوار نیستی.
۱۵- اولین دفن لحظهی مهمی است برای یک شهر. شهری که یکی از خودش را دفن کند شهر زندهای است. فقط شهرهای مردهاند که مردههایشان را صادر میکنند.
۱۶- وقتی مردم فکر میکنند چند روز بیشتر به پایان عمرت نمانده با تو مهربان میشوند فقط موقعی که در زندگی پیشرفت میکنی به تو چنگ و دندان نشان میدهند.
۱۷- هرکس که میگوید تمام بچهها بانمک هستند، بچههایی را که من دیدهام ندیده است.
۱۸- فکر کنم چیزی که برای یک نفر بوتهی شعلهور است برای کسی دیگر آتش خردی بیش نیست.
۱۹- آدمهای زشت هم میدانند زیبایی چیست، حتا اگر آن را ندیده باشند.
۲۰- اگر کودکیام یک چیز به من آموخت، آن چیز این است که تفاوتهای بین ثروتمندان و فقرا اهمیتی ندارند، این شکاف بین سالم و بیمار است که رخنه ناپذیر است.
۲۱- در استرالیا، همانند همهجای دیگر، مناسک گذار چیز کوچکی نیست.
۲۲- یک جنبهی مهم قهرمان داشتن این است که بتوانی خودت را در حال انجام اعمال قهرمانت تصور کنی.
۲۳- کثافت ماجرا این بود که در شهرهای کوچک چیزی به اسم گمنامی وجود ندارد. بدنامی چرا، گمنامی، نه. واقعاً خیلی مزخرف است که نمیتوانی در خیابان راه بروی بیاینکه کسی به تو سلام کند و لبخند بزند.
۲۴- بعضی آدمها چه از لحاظ روحی و چه از لحاظ جسمی متنفرند از این که سوژهی ترحم باشند.
۲۵- مردم تقریباً هیچوقت بالا را نگاه نمیکنند.
۲۶- بدترین نوع زنبور، کارگرن. و بیوفا! جوری که باورتون نمیشه!
۲۷- پارنویا باعث میشه آدم تکامل پیدا کنه. ولی این رو تو کلاس مدرسه بهتون یاد نمیدن! پیشگویی اتفاق پیش از وقوع، درک مافوق حسی، تلهپاتی.
۲۸- وقتی در یک دره زندگی میکنی از لحاظ امکانات بالقوهی پرش کمبود نداری.
۲۹- یأس قعر نداره. تو هیچوقت به انتهاش نمیرسی.
۳۰- بهش میگویند الهام؛ ایدههایی ناگهانی که درست زمانی که فکر میکنی احمقی بیش نیستی در مغزت منفجر میشوند.
۳۱- وقتی آدم چیزی را میسازد که همه به آن دسترسی دارند باید خرابکارها را هم در نظر داشته باشد، هرجایی روی زمین خرابکار دارد، حتا فراتر از زمین.
۳۲- وقتی یک فیلم هشت ماه روی پرده است میتوانی اطمینان کامل داشته باشی تمام اهالی آن را دیدهاند. محض رضای خدا فیلم جدید سفارش بده. ماهی یکبار خوب است.
۳۳- هیچ توضیح دیگری ندادم ولی این دو نقل قول از اسکار وایلد را به ترتیب ذیل نامه نوشتم: «همهی ما در منجلابایم ولی برخی از ما چشم به ستارگان دارند.» و «به دنیا از منظر ابدیت نگاه کنید.»
۳۴- از آنجایی که ناشناس بودن تضمینی برای راستگوییست(به قول اسکار وایلد، «یک نقاب به دست هر کسی بده و حقیقت را بشنو.») همه خودشان را رها کرده بودند.
۳۵- تا وقتی وحشت از زندگیات رخت نبسته نمیفهمی ترس تا چه اندازه زمانبر است.
۳۶- هیچ چیزی مثل احساس گناه روح آدم رو نمیخوره.
۳۷- خاخامها اطلاعات زیادی دربارهی خشونت دارند چون برای ایزدی کار میکنند که به خشم مشهور است. مشکل اینجاست که یهودیان به جهنم باور ندارند.
۳۸- در عجب بودم چه طور آدمها بعد از اینهمه رنج و درد و ماجرا و اضطرابی که به زندگیات تحمیل میکنند، به راحتی راهشان را میکشند و از زندگیات میروند بیرون.
۳۹- میل آدمها به بردگی قابل باور نیست. خدایا. بعضیوقتها چنان آزادیشان را پرت میکنند کنار انگار داغ است و دستشان را میسوزاند.
۴۰- خائنانهترین خیانتها آنهایی هستند که وقتی یک جلیقهی نجات در کمدت آویزان است، به خودت دروغ میگویی که احتمالاً اندازهی کسی که دارد غرق میشود نیست. این جوری است که نزول میکنیم و همینطور که به قعر میرویم، تقصیر همهی مشکلات دنیا را میاندازیم گردن استعمار و کاپیتالیسم و شرکتهای چند ملیتی و سفیدپوست احمق و آمریکا، ولی لازم نیست برای تقصیر اسم خاصی درست کرد. نفع شخصی: ریشهی سقوط ما همین است و در اتاق هیئت مدیره و اتاق جنگ هم شروع نمیشود. در خانه آغاز میشود.
۴۱- چرخهای عدالت ممکن است آرام بچرخند ولی وقتی دولت میخواهد تو را از خیابان جمع کند چرخهایی که تو را با خود میبرند به سرعت شهاب به حرکت درمیآیند.
۴۲- وقتی از دنیا کنار میکشی دنیا هم به همان اندازه از تو کنار میکشد.
۴۳- مردم همیشه بر کسی که برای زندگیاش الگوهای شخصی اختیار میکند خشم میگیرند؛ چون مَنِش خلاف عرفی که برمیگزیند باعث میشود مردم احساس خفت کنند، همانند موجودات عادی.
۴۴- باورشان نمیشد مردی با آنهمه پول میتواند خصوصیاتی انسانی داشته باشد و بشود با او همدلی کرد. او در معرض بوگندوترین تعصب روی زمین بود: نفرت از ثروت. دستکم یک نژادپرست، مثلا کسی که از سیاهان متنفر است، ته دلش آرزو نمیکند سیاه باشد. تعصبش، هرچهقدر هم زشت و احمقانه، دقیق است و صادقانه. نفرت از پولدارها از جانب کسانی که لهله میزنند با آدمهای منفورشان جا عوض کنند حکایت گوشت و گربه است.
۴۵- از طریق همین مجازاتهاست که جنایتکارها راهی برای گپزدن پیدا میکنند. مشکل قانون این است که دائم دنبال راهی است تا جنایتکارهای خطرناک را با هم آشنا کند و همه را مستقیم به یک شبکه متصل کند.
۴۶- همه میدانند که ورزش مذهب رسمیِ استرالیا به حساب میآید.
۴۷- برعکس چیزی که عقل سلیم به شما میگوید مردم حاضرند به خاطر دو دلاری که از کیفشان دزدیدهاید جانشان را به خطر بیندازند... و اگر کیفقاپی در روز روشن اتفاق بیفتد بدتر عصبانی میشوند... جسارت سارقی که در ظل آفتاب دست به سرقت میزند چنان تحریکشان میکند که مثل قهرمان فیلمهای اکشن به شما حمله میکنند، حتا اگر چاقو یا تفنگ داشته باشد... ضمناً دردسر باطل کردن کارت اعتباری و گرفتن المثنای گواهینامه چنان برای اکثریت مردم غیرقابل تحمل است که حاضرند برای اجتناب از آن جانشان را بدهند... به نظرشان مرگی تدریجی و دردناک بر اثر جراحت چاقو بینهایت لذتبخشتر است از سروکلهزدن با بوروکراسی ادارهی راهنمایی و رانندگی.
۴۸- مگر ذهن منطقی ارمغان تکامل نیست؟
۴۹- درگیر شدن با چیزی بزرگتر از خودم حس خوبی داشت.
۵۰- از آنجایی که هیچکدام از ترفندهای رشوهدادن قابل اعتماد نیستند پیشنهاد میکنم بروید طرفشان و بگویید «رشوه قبول میکنی یا نه؟»
محمدحسین غیاثی