شعر و ادب در سرزمین مارچون نهری پربرکت وچون نسیمی خوش بو در وجودمان نهفته و آشکار است. گاهی در درون میجوشد و گاهی از بیرون میخروشد.
عصراسلام: چشمهی شعر در غمهایمان میجوشد و ترجمان دل دردمند ما میشود. درسوگها غم فراق را بیان میکند. درشادیها جادوی شعر؛ عطر شادی را میپراکند.
فردوسی حماسه وار رادمردی و عظمت ایرانیان را با شعر سرود. حافظ انسان ایرانی را شناخت و پرده از راز دلق پوشان ریاکار و سالوسان مکار برداشت و به مسایلی چون عشق، جاودانی، مرگ وبیاعتباری دنیا اشاره کرد.
سعدی مدینهی فاضله را در بوستان سرود وخلقیات ایرانی را درگلستان چون نقاش ماهری به نقش درآورد. عالیترین اندیشههای انسانی را شاعران پارسی زبان در قالب شعر سرودهاند.
گویا ذات انسانی نظم و وزن وموسیقی را در کلام می پسندد و آن را میچشد و میبوید. اهمیت شعر بقدری در ایران چشمگیر است که ایرانی در دنیای شعر زندگی میکند.
فرزندش را با لالایی بزرگ می کندو با شعر را به خانهی بخت میفرستد و با شعر به سوگ می نشیند. با شعر و ضرب المثل اندیشه اش را بهتر میفهماند.
مگر نه اینکه هوهوی باد، شرشرباران، نغمه ی آبشار، صدای مکرر پرندگان و گردش شب وروز همه نظم ووزنی خاصی دارند. نظم فصلها را بنگرید .شعر هم از طبیعت انسانها بر میخیزد.
شهریار
شهریار شور و عشق و دلدادگی و شیفتگیاش را در غزلهایش سروده است. چون عشق و ناکامی را چشیده بود.سخنش از دل برمیخیزد و بر دل مینشیند. شهریار شاعر سنتی ماند هر چند تجربههای اندک او در شعر نیمایی هم موفق بود.
نفس مسیحایی حافظ به شهریار شور آگاهی و صمیمیت و استفاده از زبان فاخر و اندیشهی متعالی راهدیه کرد. هر چند شهریار به غمها و درد و رنج انسان مدرن اشارهای ندارد، یا کمتر اشاره دارد.
ولی در منظومهی زیبا و پر از نوستالوژی حیدربابا بر از دست دادن جوانمردیها و مهربانیها و یکدلی انسانهای سنتی افسوس میخورد و غیر مستقیم به این نکته اشاره می کندکه گویا از هر دری مدرنیسم وارد شود احساس و عاطفه وجوانمردی و ایثار و محبتهای آدمیان از در دیگری خارج میشود.
ل. بهرامیان