عصراسلام: یک داستان درباره این مقررات جدید بازرگانی خارجی بگویم و آن اینکه وقتی این مقررات را ما پیشنهاد کردیم و تصویب شد و در روز دوم فروردین ۱۳۳۹ اعلام شد.
یک سری اقلامی را که ما در وزارت بازرگانی پیشنهاد کرده بودیم که نسبت به آنها سود بازرگانی وضع شود از جمله موز و تعدای میوههای دیگر که از خلیج فارس وارد میشد. در هیئتدولت گفته بودند نه آقا با وضع سود بازرگانی قیمت موز و میوه و غیره بالا میرود و مردم اعتراض میکنند.
بهتر است ورود اینها را به کلی منع کنیم و در آنجا هیئت دولت ورود این قبیل کالاها را علیرغم نظر من که مخالف با محدودیت و ممنوعیت مقداری بودم ممنوع اعلام کرده بودند.
بعد از تعطیلات سال نو یک روز من نشسته بودم در دفترم دیدم که سر و صدا میآید، آن موقع وزارت بازرگانی ساختمانش در خیابان نادری بود. دیدم درراهرو خیلی سر و صدا میآید و شلوغ است. به پیشخدمت گفتم برو ببین چه خبر است، سرو صدا برای چیست. در این موقع یک دفعه در اتاق باز شد یک آدم گردن کلفت به اتفاق هفت هشت نفر آمد در داخل دفتر.
پرسیدم این شخص کی است؟ پیشخدمت دوید آمد گفت آقا این طیب است طیب معروف. گفتم طیب چه کار دارد اینجا؟ آن شخص گردن کلفت آمد گفت، «من را میشناسی کی هستم؟» گفتم من به جا نمیآوردم. گفت، «من طیب هستم.» بعد یک دفعه یک کارد از جیبش درآورد و زد روی میز. کارد همینطوری روی میز فرو رفت و ایستاد.
گفت، «تو ورود موز ما را ممنوع میکنی؟ همین الان شکمت را سفره میکنم.» حالا چند نفر گردن کلفت هم پشتش بودند. ما دیدیدم این شخص هیچ جور نمیشود صحبت کرد جز اینکه با شوخیوارد صحبت شدیم. در حین ترس فراوان خودم را کنترل کردم و دیدم الان چارهای نیست و با این شخص بحث کردن فایدهای ندارد و ممکن است بزند و آدم را بکشد.
به قرار این شخص در جریان کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ از سردسته طرفداران شاه بوده و همانجا در دفتر من هم میگفت، «ما اینقدر خدمت کردیم حالا این جایزه است به ما میدهند، تجارت و کسب ما را از بین میبرند.» من گفتم بفرمایید بنشینید و به پیشخدمت گفتم چای بیاورد. گفتم شما اینقدر عصبانی و ناراحت نشوید. گفت،« آخر شنیدم همه این چیزها زیر سر تو است و آتشها را تو به پا کردی.»
گفتم بلی مقرات بازرگانی خارجی را من نوشتم ولی اتفاقاً در مورد این قسمت موز شما پیشنهاد من ممنوعیت ورودش نبود. من فقط این را به شما میگویم این پیشنهاد من نبوده ولی به هر حال روی مصالح عمومی مملکت هیئت وزیران تصمیم گرفته که ورود موز به اضافه یک سری اقلام دیگر ممنوع شود.
خودتان نگاه کنید این هم لیست آن است مثلا ۵۰ تا صد قلم دیگر. فعلاً برای اینکه کشور ارز ندارد برای یک مدت یک یا دو سالی ورود اینها ممنوع اعلام گردیده است. پیشنهاد من نبوده که ورود اینها ممنوع بشود بلکه از طریق وضع سود بازرگانی یک قدری تعدیل شود.
خلاصه نیم ساعت یا یک ساعتی با او صحبت کردیم و یک کمی نرم شد و گفت، «نه من خیال میکردم که شما ممنوع کردید ورود موز را.» گفتم نه آقا ما فقط پیشنهاد میدهیم و هیئت وزیران هستند که تصمیم نهایی را میگیرند.
آنها هم واقعاً چارهای نداشتند برای اینکه کشور ارز خارجی ندارد و اگر ورود موز ممنوع نمیشد باید ورود دارو یا ماشینآلات و یا مواد اولیه مورد نیاز کارخانه را ممنوع میکردند. به هر حال پس از این مذاکرات این شخص بلند شد و رفت.
مصاحبه غلامرضا مقدم با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، نوار اول