سقوط رضا شاه و فروپاشي استبداد بيست ساله رضاخاني بار ديگر فضاي باز سياسي ميهن اين امکان را بوجود آورد تا مارکسيستهاي بازمانده از " حزب کمونيست ايران " به همراه گروه " 53 نفر " و عناصر ملي و روشنفکر بتوانند آزادانه ناشر افکار و انديشههاي دور و دراز خود باشند .
از همين روي در دهم مهر ماه 1320 در منزل " سليمان محسن اسکندري " بيش از هفتاد تن از انقلابيون حرفهاي ، کمونيستها ، سنديکاليستها و عناصر ملي و آزاديخواه شرکت يافتند تا آغازگر تلاشي نو در تاريخ حزب توده باشند .
به هر صورت " حزب توده ايران " در دهم مهر ماه 1320 تأسيس و " سليمان محسن اسکندري " به عنوان رهبر حزب انتخاب ميگردد.
پس از مرگ " سليمان محسن اسکندري " تا برگزاري اولين کنگره حزب " ايرج اسکندري " بطور موقت جانشين سليمان محسن اسکندري ميشود و ظاهرا حق امضاء داشت . تا اينکه در مرداد ماه 1320 پس از برگزاري اولين کنگره حزب " نورالدين الموتي " به مقام رهبري نائل ميگردد ولي احدي او را به عنوان رهبر حزب قبول نداشت .
در کنگره دوم ، اساسنامهاي به تصويب ميرسد که طبق مصوبات آن مقام دبيرکلي تصريح و حدود وظايف او تا حدودي تعيين ميشود . در اين کنگره " رضا رادمنش " به عنوان دبير کل انتخاب و به مدت بيست سال ، يعني تا " پلنوم چهاردهم " در اين سمت باقي ميماند .
پس از خلع " رضا رادمنش " از مقام دبير کلي ، " ايرج اسکندري " به مقام دبير اولي حزب نائل و تا " پلنوم شانزدهم حزب " در اين سمت باقي ميماند . پس از برگزاري " شانزدهمين پلنوم " کميته مرکزي حزب توده ، سرانجام سکان کشتي به گل نشسته حزب ، در اسفند ماه 1357 در دستان لرزان " نورالدين کيانوري " براي مدتي در امواج پرتلاطم انقلاب اسلامي به حرکت در ميآيد . اما تمام مسيرش همانند پيشينيان کژراهه بود و پايانش سردرگمي و در هم شکستن.( اعترافات سران حزب توده ايران/ گردآورنده عباس خندان ،مرکز نشر انقلاب، ۱۳۶۲)
1.حزب توده در زمان پيروزي انقلاب اسلامي
پيروزي انقلاب اسلامي ايران نه تنها براي کارشناسان غربي غيرقابل پيشبيني بود، حزب توده و گروههاي مارکسيستي فعال در ايران را نيز غافلگير کرد. رهبري انقلاب در دست روحانيت بود و اين با تئوريهاي مارکسيستي غيرقابل توجيه بود. اين انقلاب به پشتيباني همهي مردم شامل بازاري و کارگر و کشاورز و دانشگاهي و... متکي بود و مورد نقضي بر نظريهي طبقاتي مارکسيستي محسوب ميشد. هدف انقلاب اسلامي هم برپايي يک حکومت اسلامي بود که از اهداف و ايدهآلهاي حزب توده بسيار دور بود و در تناقض با شعارهاي اين حزب قرار داشت. شوروي در مقابل انقلاب اسلامي ايران سردرگم شده بود و طبيعي بود که حزب توده هم توان تحليل شرايط توفنده و انقلابي ايران را از دست بدهد. مواضع اين حزب در زمان پيروزي انقلاب اسلامي کاملا انفعالي بود و سعي ميکرد تا حد امکان از شرايط انقلابي عقب نماند و با صدور اعلاميه خود را همراه با انقلاب نشان دهد.
حزب توده انقلاب اسلامي را يک «انقلاب ملي دموکراتيک» خواند و بعد آن را «انقلاب ضد امپرياليستي و مردمي ايران» که همان معنا را افاده ميکرد و حساسيت کمتري را برميانگيخت، اعلام کرد. [1]
در اين شرايط که جامعه سرشار از تفکرات مذهبي و اسلامي بود، مطرح نمودن شعارهاي سوسياليستي بدون ترديد نوعي خودکشي سياسي به شمار ميرفت. حزب توده سعي کرد به صورت موقت اين تفکر کمونيستي خود را پنهان نمايد و علنا از آنها سخن به ميان نياورد به اين اميد که در دراز مدت شرايط تغيير نمايد و انقلاب زمينه طرح چنين تفکراتي فراهم گردد. حزب توده حتي ساير گروههاي مارکسيستي که ايدئولوژي خود را علنا اعلام ميکردند را سرزنش ميکند و اين گروهها را «ذهنگرا»، «ماجراجو» و «حداکثرطلب» ميخواند و در مقابل، سياستهاي خود را «واقعگرا» ميدانست.
نورالدين کيانوري ميگويد:«برنامه حزب کاملا مشخص است که هدف ما رسيدن به سوسياليسم و کمونيسم بوده و هست. برنامه حزب شعار استراتژيک و درازمدت آن است.»[2] اين تاکتيک مورد حمايت و توصيه شوروي نيز بود. شوروي سعي داشت تا حد ممکن به ايران نزديک شود و موافق نبود که با تحريک احساسات مردم ايران اين فرصت از دست برود.
2.فعاليت حزب توده پس از انقلاب اسلامي
حزب توده پس از انقلاب اسلامي، در وهلهي اول کوشيد تا شايد يک جناح متمايل به شرق را در حاکميت اسلامي بيابد و آنرا به پايگاه خود براي نفوذ در انقلاب اسلامي تبديل کند.[3] اما به دليل نفرت مردم مسلمان از کمونيسم و شوروي ، حزب توده نتوانست در ميان مردم و مسئولان جناحي متمايل به خود را بيابد.
حزب توده پس از نااميدي نسبت به تمايل مردم و رهبران انقلاب به سوسياليسم، سعي کرد با هر روش ممکن به تضعيف انقلاب اسلامي بپردازد. البته اين يک استراتژي پنهان بود و در ظاهر اين حزب خود را پشتيبان امام خميني معرفي ميکرد. برخي از اقدامات حزب توده در جهت بيثبات سازي وضعيت سياسي عبارتند از:
1- دامن زدن به اختلافات سياسي در جامعه
2- برچسب زدن و متهم ساخت مسئولين با عناويني همچون قشري، راست، حجتيهاي، مرتجع و...
3- اشاعهي نارضايتي ميان مردم[4]
در ديماه 1357 هنوز فرجام انقلاب اسلامي روشن نبود و حزب توده ارزيابي ميکرد که ايران به کام يک جنگ داخلي پيش رود. در چنين شرايطي حزب توده در پي جذب برخي از ارتشيان برآمد تا در صورت لزوم از آنها استفاده نمايد. اما پيروزي سريع و کامل انقلاب اسلامي علني کردن اين پروژه را منتفي نمود. در اواخر سال 1358 و اوايل سال 1359 حزب توده مجددا با انگيزه قدرتنمايي به منظور جلب شخصيتهاي انقلابي مسلمان کوشيد تا علايمي از قدرت و نفوذ خود را نمايش دهد. در جريان کودتاي نافرجام نوژه در بهار 1359 حزب توده کوشيد تا نقش عوامل نفوذي خود در کشف کودتا برجسته کند و از اين طريق براي خود پشتوانه سياسي و وجاهت ملي کسب کنند. واقعيت اين است که عوامل نفوذي حزب توده در درون نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي بسيار ناچيز بود و در مقايسه با سالهاي 1333-1320 حزب توده نتوانست به جلب نيروي قابل توجهي در نيروهاي نظامي موفق شود. البته از بين 136 نفر مجموعه «اعضاي سازمان نظامي حزب توده» و نظاميان عضو سازمان اکثريت که به حزب توده وصل شده بودند، 17 نفر در ردهي سرهنگ يا ناخدا بودند و در فعاليت اين حزب در سالهاي 1320-1332 جذب شده بودند[5]. برخي از همين اعضاي سازمان موفق شده بودند تا ردههاي بالاي فرماندهي نظامي نفوذ نمايند. مهمترين اين افراد عبارتند از :
ناخدا بهرام افضلي : فرمانده نيروي دريايي ارتش
سرهنگ هوشنگ عطاريان: مشاور نظامي وزير دفاع
سرهنگ بيژن کبيري : فرمانده تيپ نوهد
سرهنگ حسن آذرفر: معاون پرسنلي نيروي زميني ارتش
ناخدا محمد حقيقت: معاون فرمانده نيروي دريايي(دستگير نشد)
اين سازمان مخفي به صورت بالقوه آمادگي داشتند تا در صورت لزوم، با کودتا قدرت را به دست بگيرند. همچنين اين افراد در انتقال اطلاعات نظامي به شوروي نقش مهمي داشتند و در شرايطي که جنگ تحميلي جريان داشت از ارسال اطلاعات نظامي به شوروي خودداري نميکردند.
تا سال 1361 حزب توده خود را مدافع انقلاب و نظام معرفي ميکرد ولي در اين سال زمزمههاي رشد «گرايش در راست» را مطرح کرد، ولي تا لحظهي انحلال و برافتادن چهرهي منافقانهي اين حزب ، خود را مقيد به قانون اساسي جمهوري اسلامي وانمود ميکرد.
با انحلال اين حزب در که ديگر دليلي براي ادامه اين سياست ظاهرسازانه و خدعهآميز نداشت و لذا ماهيت و مواضع ضد انقلابي خود را علني کرد و رسما در مقابل انقلاب و نظام موضع گرفت. پس از دستگيري اعضاي حزب توده و فروپاشي اين حزب در داخل کشور ، بقاياي حزب در خارج از کشور اعلام کردند که حزب شکست نخورده است بلکه با چرخش به راست ، دموکراسي انقلاب به يک شعبه از «ارتجاع وابسته به امپرياليسم» تبديل شده است. بنابراين براندازي نظام جمهوري اسلامي به شعار علني اين حزب تبديل شد.[6]
در سال 1364 بقاياي حزب توده و گروهک اکثريت اعلام کردند:«سياست داخلي و خارجي نظام در تضاد آشکار با پيشرفت اجتماعي ، اقتصادي و مصالح ملي قرار دارد و کشور را با سرعت به مرحلهي يک بحران عمومي نزديک ميکند... در حال حاضر مهمترين، عاجلترين و اساسيترين وظيفهاي که در برابر زحمتکشان و همه ميهنپرستان قرار دارد، مبازره براي سرنگون کردن اين رژيم استبدادي قرون وسطايي است.»[7]
شايد اين تصور وجود داشته باشد که موضع براندازانه حزب نتيجهي برخورد جمهوري اسلامي با اين حزب است و اين موضوع باعث شد که حزب به سوي دشمني عليه نظام سوق داده شود. چنين استدلالي در مورد سازمان منافقين نيز بيان ميشود و به همان اندازه بيپايه و اساس است. زيرا اساسا مرام و ايدئولوژي اين حزب با انقلاب اسلامي سازگار نبود و امکان سازش و مصالحه با اين گروه و پنهان کردن تضاد ايدئولوژيک ميان مشي اسلامي انقلاب و مشي ضد ديني و کمونيستي حزب توده وجود نداشت. حزب توده در سال 1364 اعلام کرد:«ما با يک رژيم تئوکراتيک[ديني] به هر دليل و عنوان که باشد مخالفيم. ما به لزوم قوانين اجتماعي متغير با تکامل عيني جامعه معتقديم و به هيچ عنوان نميتوانيم حاکميت قوانيني را بپذيريم که خارج از حيطهي تأثير زمان و مکان تدوين شود»[8]
3.نگرش نسبت به دولت موقت و بنيصدر:
حزب توده ليبرالها را در اردوگاه غرب و آمريکا ميدانست و بنابراين طبيعي بود که با وابستگان به اين تفکر دشمني نمايد. پس از شکلگيري دولت موقت از سوي نهضت آزادي ، حزب توده برخورد محتاطانه و توأم با نرمش و مجيزگويي در پيش ميگيرد. اما پس از آشکار شدن تمايز ميان اهداف و خواستههاي امام خميني و سران نهضت آزادي ، حزب توده به موقعيت را مناسب يافت و به شدت به ليبرالها حمله کرد. کميتهي مرکزي حزب توده اقدامات دولت موقت را «ناپيگير و غير قاطع » خواند که «جنبههاي محافظهکارانه و تسليمآميز آن هرروز شدت مييابد.»[9]
واضح است که اين موضعگيري به دليل دفاع از اسلام انقلابي و امام خميني اتخاذ نشد. بلکه در جهت هموار ساختن راه قدرتگيري توسط اين حزب و از ميدان به در کردن رقيبان و جلب نظر و اعتماد مردم مسلمان صورت ميگرفت.
پس از استعفاي دولت موقت در انتخابات اولين دوره رياست جمهوري اسلامي ايران ، از نامزد مورد حمايت «جامعهي مدرسين حوزهي علميه قم» يعني «حسن حبيبي» که رقيب بنيصدر بود حمايت کرد! پس از پيروزي بنيصدر ، حزب توده موضع مسالمتجويانهاي نسبت به او اتخاذ کرد و او را «دموکرات انقلابي» خواند[10] . اما زماني که اختلاف ميان بنيصدر و نيروهاي حامي خط امام آشکار شد، انتقادهاي حزب توده نيز صريحتر و تندتر ميشود. در اين زمان حزب توده بنيصدر را در کنار ساير ليبرالها در «جبهه سازش و تسليم» قرار داد.
پس از عزل بنيصدر از فرماندهي کل قوا و رياست جمهوري ، بنيصدر را به عنوان فردي در جناح «سرمايهداري بزرگ وابسته» معرفي نمود. پس از فرار بنيصدر حزب توده اعلام کرد که از ابتدا ماهيت بنيصدر را ميشناخته و فرجام کار او را پيشبيني کرده بود.
«توطئهي جبهه متحد ضد انقلاب به رهبري بنيصدر خائن و قراري براي روي کار آمدن دولت ميانهروي مورد علاقه آمريکا يعني مسخ انقلاب ، به برکت آگاهي و استواري مردم ايران و همه نيروهاي انقلابي و درايت و قاطعيت رهبر انقلاب در هم شکست. مردم ايران و همه نيروهاي انقلابي، با غلبه بر خرابکاريها و کارشکنيها و تحريکات ليبرالها ، مائوئيستهاي آمريکايي و رهبري خائن «سازمان مجاهدين خلق» توانستند اين جبهه را در اساس از حاکميت طرد کنند و موقعيت پيروان صديق خط امام خميني را در حاکميت به طور جدي تحکيم نمايند.»[11]
حزب توده در مورد مجاهدين خلق نيز موضع متغيري داشت. در زمان تغيير ايدئولوژي سازمان مجاهدين خلق به مشي مارکسيستي در سال 1353 اين حزب پيام گرمي به سازمان مجاهدين فرستاد. البته شيوههاي تروريستي اين سازمان مورد قبول حزب توده نبود. اما به هر حال گوشهچشمي به اين سازمان داشت. در زمان عزل بنيصدر ، حزب توده با چرخشي سريع، بر عليه سازمان مجاهدين خلق بيانيه داد و آنها را براندازان ضدانقلاب ناميد. اما درست بعد از برخورد محکم قوهي قضائيه با منافقين، حزب توده از اين روند به ملايمت انتقاد کرد و قاتلين مردم بيگناه را «جوانان پرشور، ميهندوست و انقلابي ولي گمراه» [12] خواند. به نظر ميرسد حزب توده براي جذب عناصر باقيمانده منافقين اين موضع فرصتطلبانه را اتخاذ کرد.
4.فروپاشي حزب توده
امام خميني در پاريس در پاسخ به سوال خبرنگاري که از ايشان دربارهي فعاليت حزب توده در حکومت اسلامي سوال کرده بود، فرمودند:«[در حکومت اسلامي] مارکسيستها آزاد خواهند بود خواستههاي خود را بيان کنند، اما آزادي توطئه عليه کشور را نخواهند داشت.»[13] بنابراين اين فرصت براي حزب توده فراهم بود تا به دور از توطئه و دسيسه به فعاليت قانوني در ايران بپردازد ، اما از اين فرصت استفاده نکرد و به سرعت در مسير توطئهچيني براي سرنگوني نظام و جاسوسي براي شوروي قرار گرفت. حرکتهاي غيرقانوني اين گروه تا سال 1361 با صبر و بردباري تحمل شد و نظام اسلامي اقدام مؤثري انجام نداد. اين در شرايطي بود هر بحران کوچک براي انقلاب اسلامي ميتوانست به خطري براي موجوديت نظام تبديل شود. به هر حال حزب توده در مسيري حرکت کرد که برخورد با اين گروه اجتناب ناپذير شد.
سرانجام در صبح روز 17/11/1361 کيانوري ، دبير اول حزب توده و 40 تن از اعضاي برجستهي حزب توده دستگير شدند. در اين مرحله با تخليهي اطلاعاتي اين افراد و شناسايي ساير اعضاي مؤثر حزب، مخفگاهها و سازمانهاي مخفي اين گروه کشف شد و زمينه براي مرحلهي بعد عمليات فراهم شد. دومين مرحلهي عمليات با نام عمليات اميرالمؤمنين(عليهالسلام) در شب ميلاد امام علي(عليهالسلام) در تاريخ 7/2/1362 آغاز شد و 170نفر از کادرهاي حزبي و اعضاي سازمانهاي مخفي و نظامي و عوامل جاسوسي و نفوذي در تهران و 500 نفر در شهرستانها دستگير شدند. همچنين 80 خانهي تيمي و سه محل نگهداري اسلحه کشف شد. [14]
مقامات اطلاعاتي با ضبط و پخش اعترافات و مصاحبهي سران حزب کوشيدند تا ده هزار هوادار و عضو عادي اين حزب را آگاه کرده و زمينهي بازگشت آنها را به دامان انقلاب فراهم سازند . کيانوري در مصاحبهي تلوزيوني خود ضمن ابراز پشيماني و بيان خيانتهاي حزب توده ، از ساير جوانان پرشوري که براي مبارزه با امپرياليسم به عضويت حزب توده در آمدهاند درخواست کرد که ارتباط خود را با اين حزب قطع کنند.
دادستاني تهران نيز در تاريخ 15/2/1362 از اعضاي اين گروه خواست تا با معرفي خود به دادستانيهاي انقلاب و تکميل فرم مربوطه از ادامهي فعاليت در حزب محارب توده برائت بجويند و مرخص شوند.[15] به اين ترتيب حزب 41 سالهي توده از هم پاشيد و به عمر آن خاتمه داده شد.
امام خميني در تجليل از دستاوردهاي اين پيروزي و تجليل از کساني که در آفردين اين پيروزي نقش داشتند پيامي صادر نمودند:
بسم اللَّه الرحمن الرحيم.
اگر فاتحان دنيا افتخار مىکنند به سرباز گمنام، اسلام بزرگ و ملت شريف و فاتحان عزيز ما افتخار مىکنند به هزاران سرباز گمنام بزرگوارى که در پى نام و نشان نيستند و براى کشور اسلامى خويش و اسلام عزيز و ملت انسانپرور افتخاراتى مىآفرينند معجزه آسا و پيروزيهاى ژرف. فرق است بين سرباز گمنامى که قدرتهاى مادى دنيا به آن فخر مىفروشند و بين سربازان گمنامى که پرورده اسلام و مکتب توحيد است، که انگيزه آنان تحصيل قدرت و اکثراً ستمکارى است و انگيزه اينان خدا و طلب حق است .
اساساً سربازان اسلام، اگرچه نامدار باشند، در اين جهان گمنامند. نامدارترين سرباز فداکار در اسلام، اميرالمؤمنين است و او گمنامترين سرباز است. با کدام تفکر عرفانى، فلسفى، سياسى و کدام قلم و زبان و بيان، بشر اين سرباز گمنام را معرفى کند و بشناسد و بشناساند؟ و مطلب با حفظ مراتب همين است. سربازان گمنام ما در تمام جبههها و پشت جبههها که شب و روز و جوانى و هستى خود را براى اسلام و مکتب الهى فدا مىکنند و نام و نشانى نمىخواهند و ندارند، چه بسا که به سبب ضرورت تشکيلاتى، همسران و مادران و نزديکان آنان ندانند که اينان چه حماسهها مىآفرينند و چه ارزشها براى انقلابْ خلق مىکنند. از جبههها که کم و بيش مسائل آنها و حماسههاى سرفرازانه آنان را مىدانيد و تا در سنگرهاى آنان که مراکز عبادت اللَّه است نرويد و دستى از دور بر آتش داشته باشيد، عمق فداکارى و محافل عرفانى- الهى آنان معلوم نمىشود، که بگذريم، جوانان ارجمند و عزيز ما در جبهههاى داخلى از عمق جنگلهاى وسيع تا بيغولهها و پناهگاههاى بزرگ منحرفان غافل از خدا، از دمکرات و کومله تا منافقين و فدايى خلق و حزب خلق به اصطلاح مسلمان تا حزب توده و ساير گروهکهاى کوچک و بزرگ را با فداکاريها و خداطلبيها آنچنان قلع و قمع کردند که دنيا را با همه دشمنيها که دارند به اعجاب و تحيّر درآوردند. توجه به کارآمدى امنيتى و اطلاعاتى اين جوانان گمنام پاسدار و بسيج و کميته و دادستانى و ديگر دلباختگان در راه خدا در به دام انداختن سران خيانتکار حزب توده که چون مار پر خط و خال در براندازى اسلام فعاليت منافقانه داشتند و هر يک سابقههاى طولانى بيست- سى ساله در جهات تشکيلاتى و اطلاعاتى و جاسوسى داشتهاند و از تخصص در اين امور بهره وافى داشتند. موجب سرفرازى امت اسلامى است که چنين فداکارانى دارد و اعجاب و تحيّر دستگاههاى جاسوسى و اطلاعاتى سراسر جهان است و اين اعجاز جز به هدايت حق تعالى و عنايات خاصه ولى اللَّه الاعظم- ارواحنا فداه- صورت نگرفته است. ملت ايران از اين پيروزى با ابعاد مختلفه خصوصاً سياسى آن بايد قدردانى و تشکر کنند و در تقويت جميع سلحشوران مرزها و داخل کشور کوشا باشند. کمال بىانصافى است که کس يا کسانى به واسطه عقدههاى بيهوده از اين نگهبانان اسلام و حافظان کشور اسلامى خرده بگيرد .
بار الها! ما تو را به اين نعمتها که نصيب ما فرمودى و ما را از کيْد و خيانت بدخواهان به وسيله جوانان عاشق خود حفظ فرمودى شکر مىکنيم و از عهده آن برنمى آييم. بار الها! اين عزيزان مجاهد فى سبيل اللَّه را براى ملت ما حفظ فرما و به شهداى آنان رحمت و به بستگان آنان خصوصاً مادران و پدران و همسران آنان صبر و خير و برکت عنايت فرما.
روح اللَّه الموسوى الخمينى.[1
در برابر اين اقدام ايران شوروي و بلوک شرق به اين اقدام ايران به شدت اعتراض کردند و به اين وسيله رابطهي حزب توده با شوروي بيشاز پيش آشکار شد. جالب اينکه رسانههاي غرب به کمک رسانههاي بلوک شرق آمده و يکصدا به دستگيري اين افراد اعتراض کردند. اين مسئله استقلال ايران و همپيماني دشمنان انقلاب اسلامي را در مبارزه با جمهوري اسلامي ايران نشان ميدهد.
پس از فروپاشي حزب توده بخش عمدهي اعضاي آن با معرفي خود به مراکز قضايي و انتظامي کشور، عليرغم اينکه برخي از آنها داراي مسئوليتهاي بالايي بودند راه رشد سالمي را در جامعه پيش گرفتند و نظام جمهوري اسلامي ايران نيز در حد توان خود کوشيد تا راه بازگشت و زيست آنان را فراهم سازد. بخش ديگري از اعضاي حزب توده و سازمان فدائيان خلق (اکثريت) – که همپيمان حزب توده بود- از کشور خارج شدند و در کشورهاي غربي به عنوان «پناهندهي سياسي» اقامت گزيدند و تحت تکفل صليب سرخ قرار گرفتند و يا به آن سوي مرزهاي شوروي گريختند و عمدتا در باکو سکونت داده شدند [17]. اين افراد تحت تأثير تبليغات بياساس و جو وحشتي که توسط رسانههاي غربي و بقاياي رهبري حزب توده در آلمان شرقي به راه انداخته بودند از ايران خارج شدند. عناصر درجه دو و يا منفعل حزب توده که در خارج از کشور ميزيستند رهبري حزب را به عهده گرفتند. البته ميان اين افراد هم بر سر رهبري حزب اختلاف بود و گاهگاهي عليه يکديگر افشاگري ميکردند.
گروههايي از حزب توده که به غرب رفته بودند تحت عنوان پناهندهي سياسي از اين کشورها حقوق دريافت ميکردند و عملا در خدمت اين کشورها قرار داشتند. بسياري از آنها از حزب توده بريدند و به ساير گروههاي ضد انقلاب پيوستند. اما اعضايي که به شوروي فرار کرده بودند سرنوشت دردناکي پيدا نمودند. اين افراد تحت فشار مداوم حزب کمونيست شوروي قرار داشتند و با وضع مادي نابسامان و اختناق شديد حاکم بر شوروي دست و پنجه نرم ميکردند. در ميان اين افراد حرکتهاي اعتراضي شديدي به وجود آمد و حتي با دستگاه امنيتي شوروي درگير شدند. در نهايت بسياري از آنها به غرب فرار کردند و با پناهنده شدن به سازمان ملل و بيان خاطرات خود از شرايط وحشتناک زندگي ايرانيان در شوروي پرده برداشتند. فساد مالي و اخلاقي سران حزب، تفرقه و درگيريهاي دروني اعضا ، وادار کردن پناهندگان اعم از زنان و دختران و پزشکان و مهندسان و جامعهشناسان و دبيران، به کارهاي سخت و دشوار مانند کار در کارخانههاي آجرپزي و ... بخشي از مصائب ايرانيان فراري به شوروي و بلوک شرق بود.[18]
بقاياي حزب توده با بحرانهاي متعدد ديگري نيز درگير بودند که حزب را به سوي فروپاشي از درون سوق ميداد. از آذرماه 1362 محاکمهي علني اعضاي سازمان نظامي حزب توده در ايران آغاز شد و همزمان، افشاگريهاي رهبري و مسئولين حزب موجب چالش فکري عميق در ميان طرفداران حزب توده شد. در ارديبهشت 1363 براي نخستين بار مصاحبهي تحليلي احسان طبري ، يکي از برجستهترين تئوريسينهاي مارکسيم در جهان، از تلوزيون پخش شد و در شهريور 1363 سلسله مقالات تئوريک وي با عنوان«سير انتقادي بر مارکسيسم» در مطبوعات کشور انتشار يافت. 17 بهمن 1363 احسان طبري با نگارش نامهاي به روژه گارودي تئوريسين پيشين حزب فرانسه که به اسلام گرويده بود بر بحران ايدئولوژي مارکسيسم تأکيد ورزيد و پيوند خود را با جهانبيني الهي به عنوان راه برونرفت بشريت از انحطاط کنوني برخاسته از تمدن غرب اعلام داشت. خاطرات احسان طبري با عنوان کژراهه که متضمن افشاگريهاي بکر و تکاندهندهاي بود ، نسل جوان را بيش از پيش با چهرهي واقعي مارکسيسم آشنا کرد. در سال 1363 ايرج اسکندي از اعضاي با سابقهي کادر مرکزي حزب توده در پاريس مستقر شد و با افشاگريهاي خود عملا بر سخنان و اعترافات کيانوري و احسان طبري مهر تأييد زد. از سوي ديگر درگيري کادر مرکزي حزب توده بر عليه رهبري جديد اين حزب با شدت جريان داشت. [19]
اين جريانات منجر به فروپاشي کامل حزب شد. به گونهاي که فقط شبحي از حزب باقي مانده است و عملا هيچ فعاليتي ندارد.
5.رابطه حزب توده و شوروي به روايت يک افسر کا.گ.ب
در سال 1990کتابي با عنوان « در درون کا.گ.ب »منتشر شد که نويسندهي آن«ولاديمير کوزيچکين» افسر ارشد سابق سازمان کا.گ.ب در ايران بود. او ضمن افشاگريهايي دربارهي سازمان جاسوسي و امنيت معروف شوروي، از چگونگي فعاليتهاي اين سازمان در ايران در سالهاي قبل و بعد از انقلاب پرده برداشته است. وي در پوشش سمت ديپلماتيک معاون کنسولگري شوروي در تهران، رابط اصلي سفارت شوروي و سازمان کا.گ.ب با حزب توده بوده و در اوائل سال 1361 از ايران گريخت و به دولت انگلستان پناهنده شد. در اواخر همين سال بود که تشکيلات حزب توده در ايران متلاشي شد و سران حزب توده پس از بازداشت در چندين مصاحبه تلوزيوني به خيانت و جاسوسي به نفع شوروي اعتراف کردند.[20]
به گفتهي کوزيچکين ، سران حزب توده براي ارسال اطلاعات جمهوري اسلامي به مسکو پيشقدم شدند. در مراجعهي يکي از اعضاي حزب توده به سفارت شوروي ، «کاغذ تاشدهاي را از زير کمربند خود درآورد و با اشاره فهماند که پيغامي از طرف رهبري حزب توده براي سفارت است».[21] شوروي که از نفوذ مستقيم در رژيم ايران مأيوس شده بود فرصتي پيدا کرد تا از حزب توده به عنوان اسب تروا براي نفوذ در نهادها و سازمانهاي جديد حکومتي ايران استفاده نمايد.
البته اين استراتژي چندان براي شوروي کارآمد نبود. در اين کتاب آمده است « حزب توده با اعلام پشتيباني از جمهوري اسلامي ميکوشد خود را به رأس هرم قدرت نزديک کند. اين همان نقشهاي بود که در مسکو طرح شده و به رهبران حزب توده ابلاغ گرديده بود. ولي کارها آنطور که مورد نظر و انتظار مسکو بود پيش نرفت. در ايران هيچکس حزب توده را جدي نميگرفت. حزب برخلاف ادعاهاي کيانوري از نظر کميت خيلي حقير بود و تعداد اعضاي آن از 2000 نفر تجاوز نميکرد. حزب نه از پشتيباني مردم برخوردار بود و نه مانند ساير گروهها سازمان مسلحي براي پشرفت مقاصد خود به وجود آورده بود. از نظر مقامات رژيم جديد ايران هم حزب توده خطري به شمار نميآمد و حمايت مسکو از آن چيزي بر اعتبار اين حزب نميافزود.»[22]
صراحت نويسنده در بيان منابع مالي حزب توده قابل توجه است. «واقعيت قضيه اين است که تمام مخارج حزب توده از طرف دولت شوروي - يا صريحتر بگويم قسمت امور بينالمللي حزب کمونيست شوروي- تأمين ميشد و کليه اعضاي کميتهي مرکزي حزب توده حقوقبگير مسکو بودند. کليهي هزينههاي حزب توده از مسکو حواله ميشد.»[23]
«براي تأمين هزينه حزب توده کانال ديگري هم وجود داشت و آن حساب تنخواه گرداني بود که مستقيما در اختيار رفيق کيانوري قرار داشت و من کاملا در جريان آن بودم. کيانوري اصرار داشت که اين اعتبار مستقيما و بدون دخالت هيچ واسطه ديگري در اختيار او قرار گيرد.»[24]
حمايت شوروي از حزب توده به تأمين هزينهها ختم نميشد. مسکو با موضعگيري آشکار و صريح نسبت به هرگونه برخورد با حزب توده به ايران هشدار داد. «پس از حمله به برخي از مراکز حزب توده ، کيانوري زنگ خطر را به صدا در آورد و از مسکو خواست که واکنشي در برابر اين اقدامات نشان دهد. پاسخ مسکو انتشار مقالهاي در انتقاد از تعرض به حزب توده در روزنامهي پراودا[25] بود. اين مقاله با اين مضمون شروع شده بود که دولت شوروي رفتار ظالمانه نسبت به اعضاي حزب توده را تحمل نخواهد کرد.ولي در اواسط مقاله لحن آن ملايمتر شده و بالاخره با اين جملات خاتمه يافته بود که دولت شوروي همچنان خواهان حفظ روابط دوستانه با ايران است و رهبران ايران نبايد اهميت حفظ پيوندهاي تاريخي بين دو کشور را فراموش کند.»[26]
البته مقامات ايراني توجهي به اين تهديد شوروي نداشتند و دستگيري اعضاي فعال حزب توده آغاز شد. مسکو به کوزيچکين دستور داده بود که «چهل گذرنامهي ايراني براي رهبران حزب توده تهيه شود تا در صورت لزوم مقدمات فرار اين افراد به شوري داده شود.»[27] وي با اين تصميم حزب کمونيست مخالفت نمود. زيرا آشکار شدن اين قضيه مدرک غيرقابل انکاري از رابطهي شوروي و حزب توده در اختيار رهبران جمهوري اسلامي قرار ميدهد. با اين حال مقامات شوروي بر اين تصميم پايفشاري ميکردند.
کوزيچکين ميگويد:«من با توجه به روحيات رهبران حزب توده پيشاپيش ميدانستم که آنها در صورت دستگيري در جريان اولين بازجوئيها همه چيز را لو خواهند داد. مأمور رابط حزب توده با سفارت صريحا به من گفته بود که اگر يک بار ديگر به زندان برود همه چيز خواهد گفت : زيرا پس از بيست و شش سال زندان ديگر تحمل هيچ چيزي را ندارد.»[28] شايد علت مصاحبه و اعترافات بيپرده و صريح سران حزب توده پس از دستگيري نيز همين باشد.
اين افسر ارشد کا.گ.ب در ايران بخشي از اين گدرنامهها را آماده کرد و گذرنامه کيانوري رهبر حزب توده پيش از همه آماده شد. وي به طنز مينويسد«ظاهرا ميبايست ناخداي کشتي در حال غرق شدن را پيش از سرنشينان آن نجات بدهيم!»[29] کوزيچکين خود قبل از اجراي اين طرح تصميم ميگيرد به غرب پناهنده شود و رهبران حزب توده پيش از آنکه فرصتي براي فرار به آن سوي مرز داشته باشند دستگير ميشوند و در جريان مصاحبههاي تلوزيوني به خيانت و جاسوسي براي شوروي اعتراف مينمايند.
سعید صفرپور: هیئت تحریریه
پينوشتها
[1] حزب توده : از شکلگيري تا فروپاشي ، به کوشش جمعي از محققين، موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي،صفحه 936
[2] همان 276
[3] همان 280
[4] همان 284-296
[5] توده 693
[6] همان 937
[7] همان 944
[8] همان 953
[9] همان 350
[10] همان 355
[11] همان 356
[12] همان 367
[13] کيهان 26/10/1357
[14] حزب توده : از شکلگيري تا فروپاشي ، به کوشش جمعي از محققين، موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي 796
[15] همان 806
[16] صحيفه امام، ج17، ص: 423
[17]حزب توده ، از شکلگيري تا فروپاشي ، به کوشش جمعي از محققين، موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي 863
[18] همان 892
[19] همان 899
[20]طلوعي، محمود، پيوستن و گسستن ، تهران: انتشارات تهران، 1370، صفحه 260
[21]همان ، 262
[22]همان ، 264
[23]همان ، 265
[24]همان ، 266
[25]پراودا (به روسي: Правда، به معني راستي) نام نشريه ارگان کميته مرکزي حزب کمونيست شوروي پيشين ميان سالهاي ۱۹۱۲ تا ۱۹۹۱ بود و در دورهاي، تيراژ آن به ۱۴ ميليون نسخه در روز رسيد. اين روزنامه در سال ۱۹۹۱ بهدستور يلتسين، رئيس جمهور روسيه بستهشد اما روزنامهاي به همين نام هنوز در روسيه و در نشاني اينترنتي Pravda.ru چاپ ميشود که گونهاي منبع خبري جنجالينويس و عوامانهاست. پراودا از آوريل ۱۹۱۲ در سنپترزبورگ شروع به انتشار کرد و نقش موثري را در انقلاب ۱۹۱۷ روسيه داشت. پراوداي زمان شوروي بهخاطر نوشتارها و اخبارش در زمان جنگ سرد در سراسر جهان شناختهشدهبود.
[26]طلوعي، محمود، پيوستن و گسستن ، تهران: انتشارات تهران، 1370، صفحه 274
[27]همان 275
[28]همان 275
[29]همان ، 276