ماجرا، جمله یا عبارتی عربیست که در زبان فارسی، حکم اسم را پیدا کرده و از دو جزء (ما + جری: جرا) درست شده است.
عصراسلام: این عبارت، در ادب صوفیانه، اصطلاحی رایج بوده است، به معنی آنچه بین مرید و مراد جریان یافته یا جریان داشته است.
هرگاه مرید، به راه خطا میرفت و مراد بر خطایش خرده میگرفت و بینشان بگو مگویی پیش میآمد، مرید به نشان عذرخواهی خرقهاش را که نشان اعتبار او بود، از تن (یا از سر) بیرون میآورد و به نشانهی آشتی با مراد و پیروی تام و تمام از او، در آتش میسوزاند؛ یعنی میخواست بگوید این خرقه با همهی اعتبارش که محصول سالها زهد و پارسایی و ریاضتهای طاقتفرسا بوده، اینک پیش تو و من هیچ ارزشی ندارد.
حافظ در بیانی دیگر در بیارزشی خرقهای که نمیتواند بیانگر زهد زاهدانه باشد میگوید:
این خرقه که من دارم، در رهن شراب اولی یعنی چنین خرقهای تنها به درد شراب خوردن که از نظر فقیهان «اُمّ الخبائث: مادر پلیدیها» بوده است، میخورد و میتواند چند روزی در رهن شرابفروش، قرار بگیرد.
خرقهها از آن جهت ارزش و اعتبار داشت که هر مرادی با دادن وصلهای و دوختن آن به خرقه، سلوک مرید را گواهی میکردند. این خرقهها را مرقع (رقعهدار: پینهدار، وصلهدار) مینامیدند. هر مریدی که سالهای بیشتری را چله نشسته و سلوک کرده بود، خرقهاش پینهدارتر بود؛ یعنی استادان بیشتری به او رقعه که گواهینامه تلقی میشد، داده بودند.
مرید با به آتش انداختن خرقه، در واقع تمام مدارک صوفیانهی خود را از بین میبرد تا نشان دهد که هنوز در راه سلوک، خام بوده و به همین سبب لغزیده و به سبب لغزش یا لغزشهایی، مستوجب تنبیه و تنبّه شده و مرادش بر او خرده گرفته است. حافظ در اشاره به این رسم میگوید:
ماجرا کم کُن و باز آ که مرا مردمِ چشم
خرقه از سر به در آورد و به شکرانه بسوخت
این بیت حافظ از بیتهای دشوار دیوان اوست و شارحان زیادی به شرح و بسط آن پرداختهاند و گروهی به صواب و گروهی به خطا رفته اند.
حافظ از زبان مرید صوفیوَش، در خطاب به مرادش که در مقام شِکوه است میگوید:
ای مراد نازنینم! بازگرد و با من آشتی کن و اشکهایم را ببین و ببین که چهگونه چشم گناهکار ، آب آتشین خود را که حکم خرقههای وصلهدار آن را دارد، از سر بیرون میآورد و بر پهنهی صورت، میسوزاند و با این کار، گناه خود را آفتابی میکند.
برای درک درست ظرافتهای بیت، بد نیست به رسمی اشاره کنیم که پیشتر به اشارتی از کنار آن گذشتیم. این رسم را دکتر محمد معین و استاد بهاءالدین خرمشاهی نیز، یادآوری کردهاند.
حافظ در این بیت، با آوردن عبارتهای کلیدی و ایهامی هنرمندانه، رسم خرقهسوزی صوفیانه را به نمایش گذاشته است.
خرقه:
خرقههای صوفیانه را بر خلاف رِدا و عبا که به سادگی از دوش برداشته یا از تن بیرون میشده، باید از سر بیرون میکردند. این خرقهها، بیشتر از پشم بوده و چنان که آمد، با دوختن وصلهها(مدالهای اعتبار)، سنگین و سنگینتر میشده است.
ایهام:
از سر به در آوردن، مؤید دو معناست. چشم، به وقت گریستن، خرقهی وصلهدار (اشکها و قطرهها) خود را از سر بیرون میآورد، یعنی:
۱- چشم، خودش به تنهایی حکم یک صوفی را دارد که در مقام اعتذار، به نشان عذرخواهی خرقهاش را از سر بیرون میآورد و به آتش، میسپارد.
۲- چشم، اشکها را از قسمت سر که جایگاه چشم است، بیرون میآورد و به نمایش میگذارد.
حافظ، سوزاندن خرقه را رمزی از شکرگزاری صوفیانه دانسته است. در این بیت، چشم همانند مرید، خرقه از سر به در میآورد و به نشان توبه، آن را میسوزاند و با این کار، ثابت میکند که دل در تعلقات ندارد و بین مقام دنیایی و مقام عرفانی، بهراحتی از دنیا میگذرد.
برای اینکه بتوانیم این واقعه را پیش چشم بیاوریم، باید فرض کنیم استادی بر دانشجویی، خُرده میگیرد و دانشجو برای اینکه نشان بدهد مقام و مدرک، او را دلبستهی دنیا نکرده و هنوز از اطاعت استاد بیرون نشده است، تمام مدارک علمیاش را بر آتش بیفکند و دستِ شُکر، بردارد و بگوید: مراد من! بیش از این بر من خرده مگیر و مرا ببخش که به عذر آمدهام و امید دارم با این کار، با من راه آشتی در پیش بگیری.
فشردهی سخن این است: چشمم در فراق تو بسیار اشک ریخته، تو همین را نشانهی عذرخواهی بدان و بازگرد.
م. فرهنگ
کانال علوم وفنون ادبی