ادبای ما معمولاً کلمهٔ مرکبِ «عاشقپیشه» را ازنظر ساختواژی (ساختار صرفی) نادرست میدانند.
عصراسلام: دلیلی که برای نادرست بودنِ این واژه میآورند این است که #پسوندوارهٔ «ــ پیشه» به اسم میپیوندد نه صفت، و میفرمایند که چون «عاشق» دراصل صفت است، باید گفت «عاشقیپیشه*»، یعنی «دارای پیشهٔ عاشقی».
از میان واژههای آشنای دیگری که با پسوندوارهٔ «ــ پیشه» ساخته شدهاند میتوان به «هنرپیشه» و «وفاپیشه» و «صفاپیشه» و «جفاپیشه» اشاره کرد. «هنرپیشه» را امروزه بهطور مطلق بهمعنی «بازیگر» بهکار میبرند. اما این هم بهاصطلاح کاملاً جا افتادهاست.
با کمال احترام به ادبای گرامی، باید گفت که چون «عاشقپیشه» را اهل زبان بهطور طبیعی و فارغ از اندیشهٔ درست و غلط بودنِ ساختارِ آن ساختهاند، غلط شمردنِ آن روا نیست.
بله، واژهٔ پرکاربردی نیست، اما اگر به دیدهٔ انصاف بنگریم، باید بپذیریم که «عاشقپیشه»، درست مانند «هنرپیشه»، در دایرهٔ واژگان فارسیزبانان خوش نشستهاست.
یکی از عاشقپیشگان معروفِ روزگار، سعدیِ خودمان است؛ هماو که آفریدگارِ این بیت است:
عشق من بر گُلِ رخسارِ تو امروزی نیست
دیرسال است که من بلبلِ این بُستانم
کانال سادهنویسی