در سالیان پس از انقلاب که دولت در دستان شاگردان علی شریعتی بود و در دوران تأثیرگذاری اندیشه اقتصادی و سیاسی آن روشنفکر انقلابی، مهمترین نکته ای که با شعار عدالت و حکومت مستضعفین مغفول ماند، امری نبود جز اولویت توسعهخواهی در ایران.
حتی فردی مثل ابراهیم یزدی، وزیر امور خارجه دولت لیبرال مهدی بازرگان و شاگرد علی شریعتی نیز درباره سرمایهداری چنین می اندیشید: «آسمانخراشهایِ شرکتهایِ بزرگ اقتصادی که در دل کشورهای ما، چون قارچهای بیقوارهای سر از زمین بیرون آوردهاند، ... بتهایی هستند که در پشتشان یک باند سازمانیافته مخرب مشغول فعالیت است»!
صادق ظفری(دکترای سیاستگذاری عمومی و پژوهشگر):
اگر نام گوینده این سخنان را ندانید، فکر می کنید چه کسی گفته و از کدام تریبون پخش شده است؟
«در چشم ما بورژوازی پلید است، نه تنها نابود میشود که باید نابودش کرد. نه تنها به این علت که با تولید جمعی -در نظام صنعتی جدید- مغایر است، محکوم است، بلکه بیشتر به این علت که ضد انسانی است و جوهر انسانها را به تباهی میکشاند و تمامی «ارزشها» را به «سود» بدل میکند و فطرت را به «پول» و انسانی را که در طبیعت جانشین خداست… به گرگ خونخوار بدل میکند یا روباه مکار و یا موش سکهپرست و اکثریت خلق را گلهای میش میسازد که باید پوزه در خاک بچرند تا پشمشان را بچینند و شیرشان را بدوشند و پوستشان کنند و کار را که تجلی روح خدا در آدمی است به مزد بفروشند و در نهایت… خداپرستی (را). به مصرفپرستی که فلسفه زندگی خوک است، تغییر میدهد؛ و بنابراین سوسیالیسم -بدان گونه که ما تلقی میکنیم- تنها به این خاطر مقبول نیست که در مسیر جبری تاریخ، پس از سرمایهداری حتمی الوقوع است، بلکه به این خاطر است که انسان را که تنها موجودی است که «ارزش» میآفریند و به تعبیر اسلام حامل روح خداست. از بندگی اقتصادی در نظام سرمایهداری و زندان مالکیت استثماری و منجلاب بورژوازی آزاد میکند… تماشای این روح خداوند که اینک موش شده است و سکه میاندوزد و میجود، خوک شده است و تنها شکم است و زیر شکم و درنده شده است و کارش به این و آن چنگ زدن و لگد پراندن و گاز گرفتن و فریب دادن و پامال کردن و خود جلو افتادن و ربودن و گریختن و انباشتن، سخت رقتآور و طاقت فرساست»(۱).
سخنانی که خواندید نه از کام چپگرایان کوبایی و یا دولتمردان شوروی سابق که از گنبد آبیرنگ حسینیه ارشاد و از زبان آوانگاردترین روشنفکر دینی سالهای نهضت انقلابی، یعنی علی شریعتی تراوش کرده است و مقاله حاضر نیز قضاوتی است تاریخی با جستجو در ذهن این روشنفکر انقلابی و سیاستگذاران متاثر از او که در حوزه اقتصاد چه ایدهای پروراندند و پیامدهای این ایدهها برای ایرانِ ما چه بود؟
کدام شرایط را نقد می کردند؟
فضای اقتصادی سالهای پیش از انقلاب متأثر از رشد و شکوفایی اقتصادی ایران در سالهای ۱۳۴۰ تا اوایل دهه ۵۰ شمسی بود. ایران به دنبال سرمایهگذاریهای هنگفت دولتی، در فاصله سالهای ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۵، شاهد انقلاب صنعتی کوچکی بود؛ شمار کارخانههای کوچک از ۱۵۰۲ واحد به بیش از ۷۰۰۰، کارخانههای متوسط از ۲۹۵ به ۸۳۰ و کارخانههای بزرگ از ۵ به ۱۵۹ واحد رسید… تولید ناخالص داخلی ایران از سال ۱۳۳۸ تا پایان سال ۱۳۵۵، در یکروند صعودی، از ۴۴ هزار میلیارد به ۲۴۲ هزار میلیارد ریال (به قیمتهای ثابت سال ۱۳۷۶) رسید. در واقع، اندازه اقتصادی ایران طی هفده سال، ۵/۵ برابر شد. از سال ۱۳۳۹ تا اواسط ۱۳۵۶، اقتصاد ایران نرخ رشد بالایی را تجربه کرد؛ در این دوره هفده ساله، نرخ رشد اقتصادی بین ۵ تا ۱۷ درصد در نوسان بود و میانگین رشد اقتصادی در این دوره، رقم ۵/۱۰ درصدی را نشان میداد(۲). در حقیقت بین سالهای ۱۹۴۶ و ۱۹۷۹، ایران به تدریج از طریق یک تغییر عمده در نظم اجتماعی و اقتصادی سنتی از یک اقتصاد مبتنی بر کشاورزی به یک جامعه مدرن تبدیل شد(۳).
دولت از طریق برنامهریزی عمومی، شهرنشینی، صنعتی شدن و سرمایهگذاریهای زیربنایی، اقتصاد را هدایت کرد و رشد پایدار را به دست آورد. دادههای منتشر شده توسط بانک جهانی نشان میدهد که در سالهای ۱۹۶۰-۱۹۷۰ در مقایسه با سایر کشورهای جهان سوم نرخ رشد واقعی سالانه ایران تقریباً ۶/۹ درصد و دو برابر میانگین کشورهای هم سطحش بود(۴). ریال ایران به یک ارز مبادلهای مؤثر تبدیل شد و با توجه به هزینههای قابل توجهی که برای آموزش و بهداشت اختصاص داده شده بود، پیشرفتهای زیادی در بهبود رفاه اجتماعی صورت گرفت. مرگ و میر نوزادان، سوءتغذیه و بیسوادی به طور قابل توجهی کاهش یافت. مصرف کالری، امید به زندگی و ثبت نام مدارس همه به طور قابل توجهی افزایش یافت(۵).
سنت گراها و چپ زده ها علیه صنعت
اما روشنفکران چپ زده مسلمان، روشنفکران دولتی سنتگرا و صد البته انقلابیون ضد سلطنت شکوفایی اقتصادی را حاصل وادادگی به غرب، سرمایهداری را به مثابه جریانی ضد اسلام و صنعت تازه پاگرفته در ایران را به صنعت وابسته و نظام شرک جدید تعبیر مینمودند. در نگاه روشنفکرانی همچون شریعتی، نراقی، جلال و البته انقلابیون رادیکال همچون مجاهدین خلق؛ طبقه نوظهور سرمایهدار نیز که از سالهای ابتدایی قرن حاضر در بستر امنیت اقتصادی و اعتماد پهلوی اول رشد کرده، ثروتِ مشروع اندوخته و به توسعه اجتماعی و اقتصادی ایران کمک نموده بود؛ نمایندگان بتپرستی و کفر و از خود بیگانگی بودند.
وزیر امور خارجه دولت لیبرال مهدی بازرگان و شاگرد علی شریعتی نیز درباره سرمایهداری چنین میاندیشید: آسمان خراشهای شرکتهای بزرگ اقتصادی که در دل کشورهای ما چون قارچهای بیقوارهای سر از زمین بیرون آوردهاند، بانکها، مؤسسات کاپیتالیستی که نمایندگان قدرتهای سیاسی مسلط بوده و تحت نام «سیاستهای اقتصادی» به خرابکاری سیاسی در کشورهای ما مشغولاند؛ بتهایی هستند که در پشتشان یک باند سازمانیافته مخرب مشغول فعالیت است، در هم پاشیدن این بتکدههای قرن بیستم، یعنی پاره شدن شریان نظام شرک جدید و پاره شدن است و ستونهای کفر. آیا بتپرستی، کفر، شرک و… پایان یافته است یا شکل جدیدی به خود گرفته است؟ مگر نه این است که تلاش ابراهیم بتشکن این نخستین پیامبر درهم کوبنده بتپرستی مبارزهایست با سیستم فاسد زمان خودش؟ قضاوت را به عهده خوانده میگذاریم تا خود با مراجعه به آیات ۵۱ تا ۷۰ سوره انبیاء در این باره فکر کند(۶).
باری؛ این نگاه اقتصادی به سرمایه، تولید و صنعت و با سردمداری روشنفکران ضد اقتصاد در اواخر دهه ۵۰ به هم رسیدند و سیل خروج سرمایه و فرار سرمایهداران و کارآفرینان شدت یافت. سرمایهدارانی که نه وابسته به دربار بودند و نه از راه نامشروع کسب درآمد کرده بودند یک به یک به مصادره اموال، اعدام و در خوشبینانهترین حالت ممکن یعنی مهاجرت و ورشکستگی تن دادند.
عواقب تحقیر و تخفیف بخش خصوصی
در طول سالهای ظهور و تأثیرگذاری تفکری که معتقد بود هر ثروتی داغی آتشین است بر پشت و پهلوی مالکش(۷) و سرمایهداری را همچون ستونهای کفر و شرکتهای کارآفرین را مانند بتکده میپنداشت؛ از شفافیت اقتصادی، سرمایهگذاری، انتقال تکنولوژی، رقابت آزاد، دولت کارآمد و دیگر واژگان مذموم خبری نبود اما اقتصادی عدالتخواه با دولتی ورشکسته و ناکارآمد و اثرات جانبی آن همچون کاهش کیفیت زندگی و درآمد سرانه به یادگار ماند. در سالهای پس از انقلاب، مجموعهای از اقدامات برای گسترش نقش دولت در اقتصاد فراتر از آنچه در دوران رژیم گذشته انجام شده بود در قانون اساسی تصریح شد. تمام صنایع عمده از مالکین و مدیران خصوصی گرفته شده و در دست دولت قرار گرفت، بانکداری و بیمه کاملاً ملی شد، هزاران شرکت تجاری در زمینه کشاورزی، صنعت و تجارت که متعلق به حامیان رژیم قبلی بودند، مصادره و تبدیل به تعدادی از «بنیادهای انقلابی جدید» شدند(۸). خروج و فرار اجباری نیروهای کارآفرین، اداره کشور را با بحران مدیریت روبرو کرد و با حمله گروههای چپ و اسلامگرا، در اولین اقدام کارخانههای صنعتی کشور به تسخیر نیروهای ضد سرمایه درآمد و در اقدامی رسمی در ۱۵ تیر ۱۳۵۸ اموال ۵۲ کنشگر اقتصادی مصادره، برخی ترور و برخی اعدام انقلابی و بسیاری متواری شدند(۹).
اوضاع سیاسی سالهای اولیه و فراز و فرودهای انقلابی منجر به خروج گسترده کارآفرینان صنعتی، مدیران و کارگران ماهر و همچنین رکود عظیم سرمایه شد. مسدود شدن داراییهای ایران در خارج از کشور، تحریمهای اقتصادی غرب و سیاستهای منفی دولت در برابر شرکتهای چند ملیتی، منجر به خروج متخصصان خارجی و پایان دادن به سرمایهگذاری خارجی شد. بیاعتنایی مدیران جدید، منازعات کارگری و دخالت متناقض توسط اعضای کمیتههای انقلابی که در هر کارخانه تأسیس شدند، موجبات کاهش تولید شد. این وضعیت با جنگ ایران و عراق تشدید شد که تأسیسات تولید را آسیب رساند یا آنها را تخریب نمود. مشکلات دیگری چون ملی شدن بیش از صدها شرکت خصوصی، مقرراتی که مانع رشد و مولد عدم هماهنگی بین وزارتخانهها و ادارات دولتی مسئول توسعه صنعتی میشدند و عدم اطمینان در مورد رفتار دولت در خصوص حقوق مالکیت خصوصی، فقدان انگیزه و سودآوری معاملات، موجب توقف سرمایهگذاری در دراز مدت توسط بخش خصوصی شد(۱۰).
نگاه معیوب روشنفکران مسلمان به اقتصاد، جو انقلابی و حرکت تودهای ضد سرمایه بدان جا رسید که در سالهای پس از انقلاب رشد اقتصادی دهه ۴۰ و ۵۰ شمسی بهسان عصر طلائی غیر قابل تکرار مینمود. در سالیان پس از انقلاب که دولت در دستان شاگردان علی شریعتی بود و در دوران تأثیرگذاری اندیشه اقتصادی و سیاسی آن روشنفکر انقلابی مهمترین نکته ای که با شعار عدالت و حکومت مستضعفین مغفول ماند امری نبود جز اولویت توسعهخواهی در ایران.
آیا درس گرفته ایم؟
اما هنوز هم اندیشه اقتصاد آزاد که حتی با توجه به مبانی دینی ایرانیان امری ممدوح است؛ تحت تأثیر تفکرات چپ زده روشنفکران انقلابی سالهای نخست انقلاب، صریحاً توسط دولتمردان نادیده گرفته میشود. به راستی آیا تجربه ۴ دهه دوری از اولویت توسعهخواهی و اصول بدیهی اقتصاد کافی نیست؟ آیا تجربه ورشکستگی اندیشه انقلابی روشنفکران عقبمانده و ضد سرمایه اضمحلال اقتصادی به بار نیاورده است؟ آیا تجربه کاهش کیفیت زندگی ایرانیان در سایه اقتصاد دولتی تحت شعار مستضعفین و عدالتخواهی کمونیستی و کاهش قدرت اقتصادی ایران به نسبت همسایگان تلنگری بر تصمیمگیران و سیاستگذاران وارد نیاورده است؟ تولیدکنندگان، کارآفرینان و سرمایهداران ایرانی بایستی تا کجا از سخنان و نگاه رسوب کرده روشنفکران انقلابی متضرر شوند؟ نگاهی که سرمایهداری را ادامه راه شیطان و استکبار میدانست.
منابع:
شریعتی، علی. (۱۳۸۸). جهتگیری طبقاتی اسلام. چاپ هفتم، تهران: نشر قلم.ص ۱۰۴
گروه مهندسی خرد. (۱۳۹۷). داستان توسعه در ایران. تهران: لوح فکر. صص. ۳۹۹ تا ۴۰۱
Amuzegar, Jahangir. (2014). The Islamic Republic of Iran: reflections on an emerging economy. (First edition). New York, NY: Routledge.
همان، ص ۳۱
همان، ص ۳۲
یزدی، ابراهیم. (بی تا). دو مقاله درباره اقتصاد اسلامی. بی جا.ص ۳۱
شریعتی، علی. (۱۳۸۵) ب. چه باید کرد. چاپ هفتم، تهران: آگاه.ص ۳۵۲
Amuzegar, Jahangir ، پیشین، ص ۳۴
شیرینکام، فریدون و فرجامنیا، ایمان (۱۳۹۳). سرگذشت پنجاه کنشگر اقتصادی ایران، تهران: فرهنگ صبا.ص ۱۸
Amuzegar, Jahangir ، پیشین، ص ۳۷
توضیح: این مقاله در شماره دوم مجله کارخانه دار( دیماه ۹۸) درج شده است