در فارسی، «تصمیمگرفتن» عملی ذهنی است که انجامدادن یا انجامندادن کاری از آن نتیجه میشود (نک: فرهنگ بزرگ سخن).
عصراسلام: بهعبارت دیگر، «تصمیمگرفتن» به قصد و نیت فرد دربارۀ انجامدادن کاری بخصوص دلالت میکند. برای نمونه، «تصمیم گرفته درس بخواند» و «تصمیم گرفته کار کند» و «تصمیم گرفته به سفر برود» همه نشاندهندۀ این است که فرد انجامدادن کاری را (درسخواندن، کارکردن، بهسفررفتن) قصد کرده است.
همچنین از این نمونهها پیدا است که آنچه شخص دربارهاش تصمیم میگیرد، باید در دایرۀ اختیار و ارادۀ او باشد و فعلی که در جمله به کار میرود، باید به عملی که بعد از این تصمیم از او سر میزند (مثل درسخواندن و کارکردن و بهسفررفتن)، اشاره کند؛ وگرنه تصمیمگیری دربارۀ آن بیمعنی میشود.
با این توضیحات، به نمونههای زیر دقت کنید:
۱. حلقهای از عشق بر گردن دوست میاندازیم و تصمیم میگیریم هرچه میان آن است، عاری از خطا است (جستارهایی درباب عشق، آلن دوباتن، ترجمۀ گلی امامی، چ۳، تهران: نیلوفر، ۱۳۹۴، ص۲۳تا۲۴).
در اینجا اینکه فرد عاری از خطا باشد یا نه، در اختیار گویندۀ این جمله نیست و جملۀ «عاری از خطا است» نیز به کنشی که فرد بعد از تصمیمگیری انجام میدهد، دلالت نمیکند؛ بلکه صرفاً جملهای است با فعل ربطی که صفتی («عاری از خطا») را به موصوفی («دوست») نسبت میدهد.
۲. ویراستار هنگام ویرایش هر متنی به اشکالات زیادی برمیخورد و باید تصمیم بگیرد که در هر کتابی که ویرایش میکند، کدامیک مهمتر است (ویرایش از زبان ویراستاران: آنچه نویسندگان باید دربارهٔ کار ویراستاران بدانند، نوشتهٔ گروهی از ویراستاران آمریکایی، ترجمهٔ گروه مترجمان، ویراستهٔ مژده دقیقی، چ۱، تهران: مهناز، ۱۳۸۹، ص۲۴۱).
در اینجا نیز بااینکه «مهمتربودن هر اشکال از اشکالِ دیگر» را بهنوعی میتوان به تصمیم فرد مربوط دانست، آنچه بعد از «تصمیمگرفتن» آمده، به کنشِ فرد و قصد او ربطی ندارد و فقط جملهای ربطی است. ازنظر دستوری و معنایی، جملۀ «تصمیم گرفتم که این اشکال از همه مهمتر است» درست به این جمله میماند: «تصمیم گرفتم که هوا خوب است.» روشن است که نه «مهمبودن اشکال» و نه «خوببودنِ هوا» هیچیک تحت ارادۀ فرد نیست و این دو جمله ازنظر معنایی عیبناک است (شاید در جملۀ بالا بتوان «تعیینکردن» را بهجای «تصمیمگرفتن» گذاشت).
۳. مرد با لحن ملایم و لهجۀ خارجی گفت: «به آتن خوش آمدی، سوفی. نام من افلاطون است و من حالا چهار تکلیف به تو میدهم. اول باید فکر کنی شیرینیپز چگونه میتواند پنجاه نانشیرینی کاملاً همشکل بپزد. سپس از خود بپرس چرا همۀ اسبها یکشکلاند. بعد باید تصمیم بگیری آیا روح بشر جاودان است. و بالاخره باید بگویی آیا مرد و زن شعور یکسان دارند» (دنیای سوفی: داستانی دربارۀ تاریخ فلسفه، یوستین گردر، ترجمۀ حسن کامشاد، چ۴، تهران: نیلوفر، ۱۳۷۹ ص۹۴).
در این مثال هم اینکه روح بشر جاودان است یا نه، در دایرۀ اختیارات شخصی که از او صحبت شده، نمیگنجد و اساساً تصمیمگیری او دراینباره بیمعنی است. علاوهبراین، در اینجا نیز فعل جملهوارۀ پس از «تصمیمگرفتن»، فعل مضارع ربطی («است») است و با این موقعیت، ناسازگار.
در تمام نمونههای یادشده که همه را از متنهای ترجمهشده بیرون کشیدهام، «تصمیمگرفتن» بهشیوهای گرتهبردارانه و مخالف آنچه در فارسی رواج دارد، به کار رفته است. بهتعبیر دیگر، مترجم برای فعل decide به نخستین برابرنهادی که در فارسی میشناخته (یعنی «تصمیمگرفتن»)، بسنده کرده و از معنی دیگر این واژه که در فارسی معادلی متفاوت دارد، غافل شده است. به چنین اتفاقی که معمولاً آسیبهایی زبانی را بهدنبال دارد، «گرتهبرداری معنایی» میگوییم.
مطابق آنچه در واژهنامۀ برخطِ انگلیسیبهانگلیسیِ وبستر آمده، یکی از معنیهای فعل decide چنین است:
to infer on the basis of evidence; CONCLUDE:
They decided that he was right.
این درست همان معنایی است که در نمونههای بالا از decide فهمیده میشود و معادل فارسیاش «نتیجهگرفتن» یا «بهنتیجهرسیدن» است. بنابراین، صورت ویراستۀ جملههای بالا بهترتیب چنین میشود:
۱. حلقهای از عشق بر گردن دوست میاندازیم و نتیجه میگیریم که هرچه میان آن است، عاری از خطا است.
۲. ویراستار هنگام ویرایش هر متنی به اشکالات زیادی برمیخورد و باید به این نتیجه برسد که در هر کتابی که ویرایش میکند، کدامیک مهمتر است.
۳. بعد باید نتیجه بگیری که آیا روح بشر جاودان است یا نه.
محمد یوسفیشیرازی
کانال علوموفنونادبی