...من هم شرکت تشکیل دادم و چها رتا super tanker درست کردم دوتا سی و سه هزار و پانصد تن که دوتا پنجاه و سه هزار و پانصد تن. در آنموقع super tanker بود.
عصراسلام: آنموقع،[این] کشتیها بزرگترین کشتی بود. دوتا هم کشتی ساحلی پرسپولیس و پارس. آن برای دریانوردی ساحلی ایران بود. من با قرضوقوله و زحمت و گرفتاری در حدود ده میلیون سفته و برادر و فامیل و همه ده میلیون تومان، یک میلیون و دویست سیصد هزار دلار آن موقع بود، این شرکت را تشکیل دادم... حالا این باشد.
رییس بحریه ایران من بودم. حالا به این مانع برخوردم که کشتی ما که میخواهد وارد بندر ایرانی بشود باید صبر کند نماینده بندر بصره port authority بيايد تو کشتی، ما پول بدهیم به آنها که بيایيم به بندر خودمان شطالعرب ... فکرش را کنید [در] شطالعرب ما نمیتوانیم کشتی بیاوریم. پرچم آنها را هم محض احترام بزنیم، پرچم عراق، خوب البته کاری بود که رضاشاه کرده بود.
اينطور کرده بود ... نوری سعید آمد به تهران، نخستوزیر وقت، قراردادی تهیه کردند. اختلاف ما از زمان امیرکبیر بود با عثمانیها وبعدهم با وارثشان که عراق باشد. از زمان عثمانیها ما اختلاف داشتیم با ترکها برسر شطالعرب. بعد سرحدات ایران و عثمانی، دولت عثمانی. من اقدامات امیرکبیر را خواندم، آنموقع نخستوزیر نبوده، نماینده ایران بوده مأمور بوده برای مذاکره با ترکها، مردبسیار لایقی بود، خیلی تلاش کرد. آدم، لذت میبرد یادداشتها را بخواند، گزارشها را بخواند. خوشبختانه همه چیز ایران که از بین میرود این از بین نرفت، ماند. خدا کند یادداشتها وتلگرامهای بنده از بین نرفته باشد.
نوری سعید قراردادی که میبندند برای شطالعرب، اسم شطالعرب را الان عرض میکنم، میآید التماس میکند به رضاشاه که قربان شما سواحل از شط العرب تا چاهبهار را دارید تا سرحد هندوستان ما فقط همین شطالعرب را داریم. این را تصدق بفرمائید و شط العرب را به ما بدهید. شاه تحتتاثیر قرار میگیرد. مداد قرمز برمیدارد، عوض اینکه وسط شط باشد میرود تا ساحل ایران. نوری سعید ميافتد پای شاه را میبوسد...
منتها قرار بوده که کشتی ایران از پرداخت پول حقالعبور معاف باشد و ادارهای ایجا د بشود، اداره بندر نصف اعضای آن ایرانی باشد، نصف اعضاء عراقی باشد. تمام پولی هم که گرفته میشود از بابت عبور، خرج لایروبی شطالعرب بشود که کشتیهای بزرگتر بتوانند پهلو بگیرند، هم برای خودشان بصره و هم برای ما خرمشهر و آبادان. این را رضاشاه کرده بود. آنها بعد از اینکه قرارداد امضاء شد مراعات نکردند این قسمت که ادارهای تشکیل بشود و به طور تساوی ایرانیها و عراقیها اداره بندر را اداره کنند. هیچ، هیچ حسابی هم راجع به پولی که میگرفتند به ما ندادند.
من خودم برای خودم دردسر درست کردم. به نخستوزیر گفتم آقا این چه وضعی است کشتی ما نميتواند بيايد تو چیز، این برخلاف قرارداد است این چطوری است؟ و محسن رئيس کمیسیون شطالعرب و تعيين حدود ایران و عراق بود. از محسن رئیس سؤال کردم وارد نبود گفت ، «آقا، بهتر اين است که خودتان پرونده را مطالعه کنید. پرونده خیلی مفصل است.» مطالعه کردم دیدم حق با ما است. ما میتوانیم اینکار را بکنیم. اینها رفتار نکردند به قرارداد. با نخستوزیر صحبت کردم که آقا کاری بکنید. خوب تا حالا ما کشتی نداشتیم این خارجیها میآمدند بدبختها پول میدادند و میرفتند. حالا خود ما. گفت: «به عرض شاه برسانم.» خیلی خب، به شاه گفتند. شاه گفت «حق با شماست.» گفتند که محسن رئيس را میخواهم استاندار آذربایجان کنم، شما کارش را بگیرید ... گفتم قربان من هزارویک کا ردارم، گرفتاری دارم. قرار نبود که دیگر من خود این را هم بگیرم. گفت ، «شما ذينفع هم هستيد... شما واردید ذینفع هستید، شما علاقه دارید به این کار خودتان بکنید.»
مصاحبه احمد مهبد با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، نوار پنجم