همهٔ ما در هنگام نوشتن میتوانیم از تمام حروف الفبا کمک گرفته و مقصود خویش را به خواننده برسانیم.
عصراسلام: اگر بخواهیم کمی بر خود سخت گرفته و نوشتهای را بنویسیم که از یکی از حروف الفبا در آن استفاده نشده باشد، علاوه بر سختی این کار، درمییابیم که هرقدر آن حرفی که قصد استفاده نکردنش را داریم، پر کاربردتر باشد، نوشتن آن متن سختتر و سختتر خواهد بود. مثلاً چنانچه بخواهیم متنی را بنویسیم که در آن از حرف «غ» استفاده نشده باشد، کار به مراتب راحتتر از زمانی است که بخواهیم نوشتهٔ ما خالی از «ب» باشد زیرا باید سعی و تلاش بسیار کنیم تا کلماتی را بیابیم که در عین اینکه مراد و مقصود ما را میرسانند، از آن حرف نیز خالی باشند. ب
بیگمان کار وقتی سختتر میشود که بخواهیم مراد خود را در قالب خطبه و سخن به مخاطب بگوییم. در نوشتن فرصت تأمل و درنگ داریم اما در خواندن خطبه چنین فرصتی را نداریم. چنانچه بخواهیم باز عرصه را تنگتر کنیم، میتوانیم بگوییم که خطبهای بخوان پر معنی و ژرف، خالی از فلان حرف پرکاربرد، که عباراتش نیز آهنگین و مسجع* باشد!
خطبهای از امیرالمؤمنین علیهالسلام در کتاب شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج۱۹، ص۱۴۹ نقل شده است که بدون الف است، مسجع میباشد و معانی بسیار ژرف دارد.
پارهٔ کوتاهی از خطبه:
«ثُمّ قیلَ: هُوَ مَوعوکٌ، و جِسمُهُ مَنهوکٌ، ثُمَّ جَدَّ فی نَزعٍ شَدیدٍ، و حَضَرَهُ کُلُّ قَریبٍ وَ بعیدٍ، فَشَخَصَ بَصَرُه، و طمَحَ نَظَرهُ، و رَشَحَ جَبینُه، و عَطَفَ عَرینُهُ، و سَکَنَ حَنینُهُ، و حَزَنَتهُ نفسُهُ، وَ بکَتهُ عرسُهُ، و حُفِر رَمسُهُ، و یُتِّمَ مِنهُ وِلدُهُ، و تَفَرّقَ مِنه عَدَدُهُ، و قُسِّمَ جَمعُهُ...»
«آنگاه گفته شود: او ناخوش احوال و پیکرش ناتوان و رنجور است. در جان کندن، به تلاش افتد و آشنايان دور و نزدیکش به گِردش آیند. دیدهاش خیره و نگاهش چرخان گَردد، پیشانیاش عرق کند، بینیاش گشوده گردد و فریاد و زاریاش خاموش شود. دم و بازدمش همراه با اندوه شود و همسرش بر او بگِرید. گورش کَنده، فرزندش پدر مرده و دار و دستهاش از گِرد او پراکنده گردند و آنچه انباشته است، بین دیگران پخش شود...»
حال اگر بخواهیم باز هم کار را سختتر کنیم به متکلم میگوییم خطبهای بلند بخوان با معانی ژرف که مسجع باشد و در آن از هیچ حرف نقطهداری استفاده نشده باشد! یعنی خطبهای بدون «ج، خ، غ، ف، ق، ث، ض، ن، ت، ب، ش، ظ، ز، ذ»
باز هم خطبهای از امیرالمؤمنین علیهالسلام در کتاب نهج السعادة ج۱، ص۱۰۹ نقل شده که علاوه بر داشتن معانی ژرف و مسجع بودن، بینقطه است.
پارهای کوتاه از خطبه:
«هَلَک، وَ اللَّهِ، أَهْلُ الإِصْرَارِ، وَ مَا وَلَدَ وَالِدٌ لِلإِسْرَارِ، کمْ مُؤَمِّلٍ أَمَّلَ مَا أَهْلَکهُ، وَ کمْ مَالٍ وَ سِلَاحٍ أُعِدَّ صَارَ لِلأَعْدَاءِ عَدُّهُ وَ عَمَدُهُ»
«به خدا سوگند؛ آنان که بر گناه و سرکشى پافشاری کردند، نابود شدند. هیچ پدرى براى نهان کردن، فرزندی پدید نیاورد. چه بسا آرزومندى که آرزوى چیزى کرده و همان چیز، دمارش را درآورده و چه بسا دارایی و جنگافزاری که براى خود آماده کردهاند، ولى جنگافزار و تکیهگاه دشمن گشته است.»
این دو خطبهٔ مسجعِ طولانی و خالی از الف و نقطه، که محتوا و معانی بسیار ژرف و بلندی نیز دارند را به همراه ترجمه تقدیم میکنم. لازم به ذکر است که عبارات خطبه را بر اساس قافیه و معنا به بندهای مختلفی تقسیم کرده و ترجمهٔ هر بند را زیر آن قرار دادهام.
*نثر مسجع نثری است آهنگین و شعرگونه؛ هر چند فاقد وزن است، اما همانند شعر از موسیقی قافیه و زیباییهای ترفندهای ادبی و ظرایف بلاغی بهره دارد.
- سعی شده که ترجمهٔ این دو خطبه تا جای ممکن به فارسی سره باشد و همزمان آسیبی به معنا نیز وارد نشود. به همین خاطر مترجم ناچار به تغییرات بسیار جزیی، مانند اضافه کردن کلمهای در راستای سیاق جمله و حذف کلمهای در همین راستا و... شده است.- این دو خطبه در کتب مختلف به طرق مختلف نقل شده است. آنچه من نقل و ترجمه کردم مطابق با همان آدرسی است که در مقدمه آوردهام.
دیگر منابع خطبهٔ بی الف: المصباح للکفعمی، دار الرضی، ص ۷۴۱، کنزل العمال، ج ۸، ص ۲۲۱، مطالب السؤول، ص ۱۶۷. دیگر منابع خطبهٔ بینقطه: مناقب آل ابی طالب، انتشارات علامه، ج ۲، ص ۴۸، اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، انتشارات اعلمی، ج ۳، ص ۵۵۲، بحار الانوار، دار إحیاء التراث، ج ۴۰، ص ۱۶۳.- در بعضی از منابع، داستانی را راجع به این دو خطبه یافتم که ذکر آن خالی از لطف نیست. در جمع اصحاب، سخن از پر کاربردترین حرف در لغت عرب شده است، همه اجماع کردهاند که پرکاربردترین حرف «الف» است.
امیرالمؤمنین(ع) این خطبهٔ بدون الف را فیالبداهه خوانده و سپس به خواندن خطبهٔ بینقطه پرداخته است.- شاید اشکال بشود که «سعادة»، «سلامة»، «رحمة» و... نقطه دارند و این یعنی خطبه خالی از نقطه نیست. لازم به ذکر است که به خاطر مسجع بودن خطبه در کلمات همقافیه باید وقف کرد و «ة» در هنگام وقف اصطلاحاً اشباع و «ه» تلفظ میشود. یعنی «سعاده»، «سلامه»، «رحمه»؛ از این گذشته این خطبه در خواندن بدون نقطه است، اگرچه در کتابت نقطه داشته باشد.
خطبهٔ بیالف:
۱. حَمِدتُ مَن عَظُمَت مِنَّتُهُ
و سَبَغَت نِعمَتُهُ
و سَبَقَت غَضَبَهُ رَحمَتُهُ
و تَمَّت کَلِمَتُهُ
و نَفَذَت مَشیئَتُهُ
و بَلَغَت قَضِیَّتُهُ
۱. سپاس میگزارم آن را که منّتش بزرگ و نعمتش همهگیر و بخشندگیاش بر خشمگینیاش پیشی گرفته؛ سخنش تمام و خواستهاش کارگر و فرمانش رساست.
۲. حَمِدتُهُ حَمدَ مُقِرٍّ بِرُبوبِیَّتِهِ
مُتَخَضِّعٌ لِعُبودِیَّتِهِ
مُتَنَصِّلٌ مِن خَطیئَتِهِ
مُتَفَرِّدٌ بِتَوحیدِهِ
مُؤَمِّلٌ مِنهُ مَغفِرَةً تُنجیهِ
یَومَ یَشغَلُ عَن فَصیلَتِهِ و بَنیهِ
و نَستَعینُهُ و نَستَرشِدُهُ و نَستَهدیهِ
و نُؤمِنُ بِهِ و نَتَوَکَّلُ عَلَیهِ
و شَهِدَتُ لَهُ شُهودَ مُخلِصٍ موقِنٍ
و فَرَّدتُهُ تَفریدَ مُؤمِنٍ مُتَیَقِّنٍ
و وَحَّدتُهُ تَوحیدَ عَبدٍ مُذعِنٍ
۲. او را سپاس میگویم، سپاس گفتن کسى که به پروردگاریِ او اقرار دارد و به بندگیاش گردن نهاده و از نافرمانیاش گریزان است، به پذیرفتن یگانگی او ویژه گشته و از او آمرزشی را امید دارد براى رستگاری در روزى که آدمى را از خانواده و فرزند، باز میدارد. از او یارى میجوییم و راهنمایی میخواهیم و در راهِ راست بودن را درخواست میکنیم. به او باور داریم و کار خود را به او وامیگذاریم. به او گواهى میدهم، گواهىِ بندهٔ راستینِ بیگمان، و او را یکتا میدانم، یکتا دانستنِ کسى که باور دارد و بیشکّ است، و او را یگانه میشمارم، یگانه شمردنِ بندهای که گردن نهاده.
۳. لَیسَ لَهُ شَریکٌ فی مُلکِهِ
و لَم یَکُن لَهُ وَلِیٌّ فی صُنعِهِ
جَلَّ عَن مُشیرٍ و وَزیرٍ
و عَن عَونِ مُعینٍ و نَصیرٍ و نَظیرٍ
۳. او را همبهرهای در فرمانرواییاش نیست و هیچگاه در آفرینشش یاورى نداشته؛ از داشتن رایزن و دستیار و کمککار و یارىکننده و همانند، فراتر است.
۴. عَلِمَ فَسَتَرَ
و بَطَنَ فَخَبَرَ
و مَلَکَ فَقَهَرَ
و عُصِیَ فَغَفَرَ
و حَکَمَ فَعَدَلَ
لَم یَزَل و لَن یَزولَ
«لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَىْ ءٌ»
و هُوَ بَعدَ کُلِّ شَیءٍ رَبٌّ مُتَعَزِّزٌ بِعِزَّتِهِ
مُتَمَکِّنٌ بِقُوَّتِهِ
مُتَقَدِّسٌ بِعُلُوِّهِ
مُتَکَبِّرٌ بِسُمُوِّهِ
۴. میداند و پنهان میدارد، نهان است و آگاهی دارد، فرمانروا و چیره است، نافرمانى میشود و میبخشد، داورى میکند و داد میورزد. همواره بوده هست و خواهد بود. «هیچ موجودى همانند او نیست.» او، از پسِ هر موجودى است، پروردگارى که به بزرگیاش ارجمند و به تواناییاش نیرومند است. به خاطر برتریاش دور از هر زشتی است و به خاطر والایىاش، برتر از آنچه شایستهٔ او نیست، میباشد.
۵. لَیسَ یُدرِکُهُ بَصَرٌ
و لَم یُحِط بِهِ نَظَرٌ
قَوِیٌّ مَنیعٌ
بَصیرٌ سَمیعٌ
رَؤوفٌ رَحیمٌ
عَجَزَ عَن وَصفِهِ مَن یَصِفُهُ
و ضَلَّ عَن نَعتِهِ مَن یَعرِفُهُ
۵. دیدهاى او را نمییابد و نگاهى بر او خیره نمیشود. توانا، والا، بینا، شنوا، مهربان و بخشایشگر است. هرکه او را ستایش کرده، در ستایش او ناتوان بوده و هرکس که او را میشناسد، در گفتنِ چگونه بودنِ او، راه به جایی نبرده است.
۶. قَرُبَ فَبَعُدَ
و بَعُدَ فَقَرُبَ
یُجیبُ دَعوَةَ مَن یَدعوهُ
و یَرزُقُهُ و یَحبوهُ
ذو لُطفٍ خَفِیٍّ
و بَطشٍ قَوِیٍّ
و رَحمَةٍ موسَعَةٍ
و عُقوبَةٍ موجِعَةٍ
رَحمَتُهُ جَنَّةٌ عَریضَةٌ مُونِقةٌ
و عُقوبَتُهُ جَحیمٌ مَمدودَةٌ موبِقَةٌ
۶. نزدیک است و دور؛ دور است و نزدیک. پاسخ هرکس را که بخواندش میگوید و روزیاش میدهد و به او میبخشد. داراى لطفى پنهان و نیرومندی استوار و بخشندگی گسترده و کیفرى دردآور است. بخشندگیاش، فردوس پهناور و زیباست و کیفرش، دوزخ دیرینهٔ زجرآور است.
۷. و شَهِدتُ بِبَعثِ مُحَمَّدٍ رَسولِهِ
و عَبدِهِ و صَفِیِّهِ و نَبِیِّهِ و نَجِیِّهِ و حَبیبِهِ و خَلیلِهِ
بَعَثَهُ فی خَیرِ عَصرٍ
و حینِ فَترَةٍ و کُفرٍ
رَحمَةً لِعَبیدِهِ
و مِنَّةً لِمَزیدِهِ
خَتَمَ بِهِ نُبُوَّتَهُ
و شَیَّدَ بِهِ حُجَّتَهُ
۷. به برانگیختن محمّد(ص)، فرستاده و بنده، برگزیده، پیامبر، رهایی یافته، جانان و دوست ویژهاش، گواهى میدهم. او را در بهترین روزگار و در دوران درنگِ وحى و کفر، از روى مهربانی بر بندگان و منّت فراوان، برانگیخت و پیامبرى را با او پایان داد و حجّتش را با او استوار ساخت.
۸. فَوَعَظَ و نَصَحَ
و بَلَّغَ و کَدَحَ
رَؤوفٌ بِکُلِّ مُؤمِنٍ رَحیمٌ سَخِیٌّ
رَضِیٌّ وَلِیٌّ زَکِیٌّ
عَلَیهِ رَحمَةٌ و تَسلیمٌ
وَ بَرکةٌ و تکریمٌ
من رَبٍّ غَفورٍ رَحیمٍ قَریبٍ مُجیبٍ
۸. محمّد(ص) پند و اندرز داد، پیام را رساند و کوشید، در حالى که با همهٔ مؤمنان مهربان و سخاوتمند بود. خشنود، پیشوا و پارسا بود. بر او باد رحمت، سلام، برکت و احترام پروردگارِ باگذشت و مهربان که نزدیک و برآورندهٔ نیایش است.
۹. وَصَّیتُکُم مَعشَرَ مَن حَضَرَنی بوَصیَّةِ رَبِّکُم
و ذَکَّرتُکُم بِسُنّةِ نَبیِّکُم
فَعَلَیکُم بِرَهبَةٍ تُسَکِّنُ قُلوبَکُم
وَ خَشیَةٍ تُذری دُموعَکُم
و تَقیَّةٍ تُنجیکُم قَبلَ یَومِ تُبلِیکُم وَ تُذهِلُکُم
یَومٌ یفوزُ فِیهِ مَن ثَقُل وَزنُ حَسنَتِه
وَ خَفَّ وَزنُ سَیّئَتهِ
۹. اى گروهی که حاضرید! همانا شما را به همان سفارشهاى پروردگارتان اندرز میدهم و روش پیامبرتان را به یادتان میآورم. بر شما باد بیمى که دلتان را آرامش دهد، و ترسى که اشکهایتان را روان سازد، و پروایى که پیش از روزِ گرفتارى و سرگشتگیتان، شما را رهایی بخشد؛ روزى که در آن، هر که خوبیهایش سنگین باشد و بدیهایش سبک، پیروز میگردد.
۱۰. وَلتَکُن مَسأَلتکُم وَ تَملُّقُکُم مَسأَلَةَ ذُلٍّ و خٌضوعٍ
و شُکرٍ و خُشوع
بِتَوبَةٍ و تَوَرُّع و نَدَم و رُجوعِ
و لیَغتَنم کُلُّ مُغتَنمٍ مِنکُم صِحَّتهُ قَبلَ سُقمِهِ
و شَبیبَتَهُ قَبلَ هَرَمِهِ
وَ سَعَتَهُ قَبلَ فَقرِهِ
و فَرغَتَهُ قَبلَ شُغلِهِ
و حَضَرَهُ قَبلَ سَفَرِهِ
قَبلَ تَکبُّرٍ وَ تَهرُّمٍ و تَسَقُّمٍ، یَمَلُّهُ طَبیبُه
و یُعرِضُ عَنه حَبیبُهُ
و یَنقَطعُ غمدُهُ
و یَتَغیَّر عقلُهُ
۱۰. پس درخواست و خواهش شما باید درخواستى از سرِ افتادگى، فروتنى، سپاس و زارى، و نیز همراهِ توبه، وارستگى، پشیمانى و بازگشت به او باشد و هر اهل فرصتى از شما باید تندرستی را پیش از بیمارىاش، و جوانى را پیش از پیرىاش، و برخوردارى را پیش از نیازمندىاش، و آسایش را پیش از گرفتارىاش، و بودن خود را پیش از رفتنش، غنیمت بدارد. اين فرصتها را پیش از کهنسالى و پیرى و بیمارى غنيمت شمارد که در آن هنگام، پزشکش از او ناامید و رویگردان و دوستش از او بُریده شود و تواناییاش پایان پذیرد و خِردش دگرگون گردد.
۱۱. ثُمّ قیلَ: هُوَ مَوعوکٌ
و جِسمُهُ مَنهوکٌ
ثُمَّ جَدَّ فی نَزعٍ شَدیدٍ
و حَضَرَهُ کُلُّ قَریبٍ وَ بعیدٍ
فَشَخَصَ بَصَرُه
و طمَحَ نَظَرهُ
و رَشَحَ جَبینُه
و عَطَفَ عَرینُهُ
و سَکَنَ حَنینُهُ
و حَزَنَتهُ نفسُهُ
وَ بکَتهُ عرسُهُ
و حُفِر رَمسُهُ
و یُتِّمَ مِنهُ وِلدُهُ
و تَفَرّقَ مِنه عَدَدُهُ
و قُسِّمَ جَمعُهُ
و ذَهَبَ بَصَرهُ و سَمعُهُ
و مُدِّدَ و جُرِّدَ و عُرِّیَ
و غُسِّلَ و نُشِّفَ و سُجِّیَ
و بُسِطَ لَهُ و هُیِّئَ
و نُشِرَ عَلَیهِ کَفَنُهُ
و شُدَّ مِنهُ ذَقنُهُ
و قُمِّصَ و عُمَّم
و وُدِّعَ و سُلِّمَ
و حُمِلَ فَوقَ سَریرٍ
و صُلِّیَ عَلَیهِ بِتَکبیرٍ
و نُقِلَ مِن دورٍ مُزَخرَفَةٍ
و قُصورٍ مُشَیَّدَةٍ
و حُجُرٍ مُنَجَّدَةٍ
و جُعِلَ فی ضَریحٍ مَلحودٍ
و ضیقٍ مَرصودٍ
بلَبنٍ مَنضودٍ
مُسَقَّفٍ بجُلمودٍ
و هیلَ عَلَیه حَفرُه
و حُثِی عَلَیه مَدَرُهُ
و تَحَقَّق حِذره
و نُسِیَ خَبَرَهُ
وَ رجَعَ عَنهُ وَلیّهُ و صَفِیُّهُ و نَدیمُهُ وَ نسیبُهُ
و تَبَدَّلَ بِهِ قَرینُهُ و حَبیبُهُ
۱۱. آنگاه گفته شود: او ناخوش احوال و پیکرش ناتوان و رنجور است. در جان کندن، به تلاش افتد و آشنايان دور و نزدیکش به گِردش آیند. دیدهاش خیره و نگاهش چرخان گَردد، پیشانیاش عرق کند، بینیاش گشوده گردد و فریاد و زاریاش خاموش شود. دم و بازدمش همراه با اندوه شود و همسرش بر او بگِرید. گورش کَنده، فرزندش پدر مرده و دار و دستهاش از گِرد او پراکنده گردند و آنچه انباشته است، بین دیگران پخش شود. شنوايی و بیناییاش از بین رفته باشد، پاهایش کشیده و برهنه و لخت گردد. او را غسل دهند، خشکش کنند، کفنش را بیاورند و برایش بگسترند و آماده کنند، چانهاش را ببندند، جامهاى از پارچه بر تن او بپوشانند و دستار بر سر او بپیچند و او را بدرود بگویند و بر وى سلام دهند. او را روى تابوت بنهند، با تکبیر بر او نماز بگزارند، و از خانههاى آراسته و کاخهاى استوار و سنگ آذین، جابهجا، و در گورى پوشانده شده و جای تنگِ گل اندود با سقفی از تختهسنگ، نهاده گردد. گورش برایش دهشتناک شود و خاک بر رویش ریخته گردد و بیمها، اجرا شوند و رویدادش فراموش شود، و دوست و برگزیده و دمساز و خویشاوندانش از نزد او برگردند و با مرگ، نزدیکان و دوستانش تغییر کنند!
۱۲. فَهُو حَشوُ قَبرٍ
و رَهینُ قَفرٍ
یَسعى بجِسمِهِ دودُ قَبرِهِ
و یَسیلُ صَدیدُهُ من مَنخِرِهِ
یَسحَقُ تُرْبهُ لَحمَهُ
و یَنشَفُ دَمُهُ، و یَرمُّ عَظمُهُ
حَتّى یَومِ حَشرِهِ
فَنُشِرَ مِن قَبرِهِ
حینَ یُنفَخُ فی صورٍ
و یُدعى بِحَشرٍ و نُشورٍ
فَثَمَّ بُعثِرَت قُبورٌ
و حُصِّلَت سَریرَةُ صُدورٍ
وجیءَ بِکُلِّ نَبیٍّ و صِدّیقٍ و شَهیدٍ و تَوَحَّد لِلفَصلِ قَدیرٌ بعَبدِهِ خَبیرٌ بَصیرٌ
فَکَم مِن زَفرةٍ تُضنیهِ و حَسرَةٍ تُنضیهِ
فی مَوقِفٍ مَهولٍ و مَشهَدٍ جَلیلٍ بَینَ یَدَی مِلکٍ عَظیمٍ
و بِکُلِّ صَغیرٍ و کَبیرٍ عَلیمٌ
فَحینِئذٍ یُلجِمهُ عَرَقهُ
و یُحصرُه قَلقَهُ
۱۲. او در دل گور و گروگانِ تنهایى بمانَد و کِرمهاى گورش به پیکرش افتند و خون از بینیاش بیرون زند و گور، گوشت بدنش را خاکه سازد. خونش بخشکد و استخوانش بپوسد. تا روز رستاخیز هنگامى که بانگ سر دهند و به برانگیختن و پراکندن فرا خوانند، از گور برخیزد. آنگاه است که گورها بشکافند، و رازهاى دلها آشکارا شود و هر پیامبر و صدّیق و گواهى، فراخوانده شود و پروردگار توانایى که به بندهاش آگاه است، به تنهایى به داورى بپردازد. در جایگاهی ترسناک و نمایشگاهی سترگ در پیشگاه فرمانروایى بزرگ که به هر ریز و درشتی آگاه است، چه بسیار نالهها که ناتوانش کند و چه بسیار حسرتها که به دردش آورد. در این هنگام، عرق او را میپوشاند و ناآرامیاش او را به زنجیر میکشد.
۱۳. عَبرَتُهُ غَیرُ مَرحومَةٍ
و صَرخَتُهُ غَیرُ مَسموعَةٍ
و حُجَّتَهُ غَیرُ مَقولَةٍ
زالَت جَریدَتُه
و نُشِرَت صَحیفَتُهُ
نُظِرَ فی سوءِ عَمَلِهِ
و شَهِدَت عَلَیهِ عَینُهُ بنَظَرِهِ
و یَدُهُ بِبَطشه
و رِجلُهُ بخَطوِه
و فَرجُه بلَمسِه
و جِلدُهُ بِمَسِّهِ
فَسُلسِلَ جَیْدُه
و غُلَّت یَدُهُ
و سیقَ فَسُحِبَ وَحدَهُ
فَوَرَدَ جَهَنَّم بِکَربٍ و شِدَّةٍ
۱۳. برای اشکش دلسوزی نمیشود، فریادهایش ناشنیده و بهانهاش ناگفته میماند. کهنه جامهاش از بین میرود، نامهٔ اعمالش گشوده میگردد و به کردارهاى بدش نگاه میشود. دیدهاش بر نگاههایش، دستش بر ستمش، پایش بر گام برداشتنش، شرمگاهش بر آنچه لمس کرده و پوستش بر تماسش گواهى میدهند. گردنش در زنجیر و دستهایش بسته است. در تنهایى کشیده میشود و با اندوه و سختى وارد دوزخ میگردد.
۱۴. فَظَلَّ یُعذَّبُ فی جَحیمٍ
و یُسقى شُربَةً مِن حَمیمٍ
تَشوی وَجهَهُ
و تَسلَخُ جِلدَهُ
و تَضرِبُه زِبنِیَةٌ بِمَقمَعِ مِن حَدیدٍ
وَ یَعودُ جِلدُهُ بَعد نُضجِهِ کَجِلدٍ جَدیدٍ
یَستَغیثُ فَتُعرِضُ عَنهُ خَزَنَةُ جَهَنّم
و یَستَصرِخُ فَیَلبَثُ حُقبَةً یَندَم
۱۴. در دوزخ، همواره شکنجه میشود و از نوشیدنی دوزخى، به او چشانده میشود که صورتش را کباب میکند و پوستش را میکَنَد و دوزَخْبانى با گرز آهنین بر او میکوبد و پوستش پس از جدا شدن، دوباره چون پوستى تازه، میروید. طلب کمک میکند اما نگهبانان دوزخ از او روى برمیگردانند؛ فریاد میکشد و مدت زمانی در آنجا میماند و پشیمان میگردد.
۱۵. نَعوذُ بِرَبٍّ قَدیرٍ
من شَرِّ کُلِّ مَصیرٍ
و نَسأَلُه عَفوَ مَن رَضِی عَنهُ، و مَغفِرةَ مَن قَبلَهُ، فَهُوَ وَلِیُّ مَسألَتی
و مُنجِحُ طَلبتی
فَمَن زُحزِحَ عَن تعذیبِ رَبِّه
جُعِل فی جَنَّتِهِ بِقُربِهِ
و خَلَدَ فی قُصورٍ مُشَیَّدَةٍ
و مُلک بِحورِ عِینٍ و حَفَدَة
و طَیفَ عَلَیهِ بکؤوس
اُسکِنَ فی حَظیرَةِ قُدّوسٍ
و تَقَلَّبَ فی نَعیمٍ
و سُقِیَ مِن تَسنیمٍ
شَرَبَ مِن عَینٍ سَلسَبیلٍ
و مُزِجَ لَه بِزَنجَبیلِ
مُخَتَّم بِمِسکٍ و عَبیرٍ
مُستَدیمٌ لِلمُلکِ مُستَشعِرٌ لِلسُّرُر، یَشرَبُ مِن خُمورٍ
فی رَوضٍ مُغدِقٍ، لَیسَ یُصدَّعُ
مَن شَرِبَهُ وَ لَیسَ یُنزَفُ
۱۵. از بدی هر فرجام، به خداى توانا پناه میبریم و از او بخششی همانند کسی که از او خرسند است و آمرزشی بهمانند کسی که او را پذیرفته است، میخواهیم. او فراهم سازِ نیاز و انجام رسانِ درخواست من است. هر کس از شکنجهٔ پروردگارش برهد، در بهشت، در جایگاه نزدیک او، گذاشته میشود و در کاخهاى استوار، جاودانه میگردد. حور العین و خدمتگذاران را دارا میشود که با کاسههایى، دور او میچرخند. چنین کسى در بارگاه قدس، جاى داده میشود و در نعمت غلت میزند و از آب خوشگوار تَسنیم، سیراب میشود و از چشمه سَلْسَبیل مینوشد که به زنجبیل آمیخته و به مُشک و عنبر، آغشته گشته است. مُلک همیشگی مییابد و دریافتِ شادى میکند. در باغى پُر درخت، از خُمهایى مینوشد که از نوشیدن آنها، نه سردرد میگیرد و نه سست میشود.
۱۶. هذِهِ مَنزِلَةُ مَن خَشِیَ رَبَّهُ
و حَذَّرَ نَفسَهُ مَعصِیَتَهُ
و تِلکَ عُقوبَةُ مَن جَحَدَ مَشیئَتَهُ
و سَوَّلَت لَهُ نَفسُهُ مَعصِیَتَهُ
فَهُوَ قَولٌ فَصلٌ
و حُکمٌ عَدلٌ
و خَیرُ قَصَصٍ قُصَّ
و وَعظٍ نُصَّ
«تَنزِیلٌ مِّنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ»
نَزَلَ بِهِ روحُ قُدُسٍ مُبین عَلى قَلبِ نَبِیٍّ مُهتَدٍ رَشیدٍ، صَلَّت عَلَیهِ رُسُلٌ سَفَرَةٌ
مُکرَّمونَ بَرَرَةٌ
۱۶. این، جایگاه کسى است که از پروردگارش میترسیده و خود را از گناه، دور میداشته و آن، کیفر کسى است که خواست خدایش را نپذیرفته و نفسش، گناه را برایش آراسته. این، سخنِ پایانی و فرمان دادگرانه و بهترین گزارهای است که گزارش شده، پندى است که آشکارا در آن سخن رانده شده «کتابى است از ناحیهٔ خداى حکیم ستوده صفات» که روح القدس، آن را به طور آشکار، بر دلِ پیامبرِ هدایت شدهٔ دارای کمال، فرو آورده است. و پیامبرانِ فرستاده شده و بزرگان شایسته بر او درود فرستادهاند.
۱۷. عُذتُ بِرَبٍّ عَلیمٍ رَحیمٍ کَریمٍ
مِن شَرِّ کُلِّ عَدُوٍّ لَعینٍ رَجیمٍ
فَلیَتَضَرَّع مُتَضَرِّعُکُم وَ لیَبتَهِل مُبتَهِلُکُم
وَ لیَستَغفِر کُلُّ مَربوبٍ مِنکُم لی و لَکُم
و حَسبی رَبّی وَحدَهُ
۱۷. پناه میبرم از دشمن نفرین شدهٔ رانده گشته، به پروردگار دانا و مهربان و بخشنده؛ باید که هر زارى کنندهٔ شما زارى کند و هر ناله کنندهٔ شما ناله سر دهد و هر بندهاى از شما براى من و خودش درخواست بخشش کند. پروردگارم به تنهایى براى من بس است.
خطبهٔ بینقطه:
۱. الْحَمْدُ للَّهِ أَهْلِ الْحَمْدِ وَ مَأْوَاهُ
وَ لَهُ أَوْکدُ الْحَمْدِ وَ أَحْلَاهُ
وَ أسعَدُ الْحَمْدِ وَ أَسْرَاهُ
وَ أَطْهَرُ الْحَمْدِ وَ أَسْمَاهُ
وَ أَکرَمُ الْحَمْدِ وَ أَوْلَاهُ
الْوَاحِدِ الأَحَدِ الصَّمَدِ
لَا وَالِدَ لَهُ وَ لَا وَلَدَ
۱.سپاس خدایى را که شایستهٔ ستایش و خاستگاه آن است. رساترین، زیباترین، خجستهترین، فرخندهترین، پاکترین، والاترین، گرامیترین و سزاوارترین ستایش، برای اوست. یگانه یکتاى بینیازی است که او را نه پدر و نه فرزند است.
۲. سَلَّطَ الْمُلُوک وَ أَعْدَاهَا
وَ أَهْلَک الْعُدَاةَ وَ أَدْحَاهَا
وَ أَوْصَلَ الْمَکارِمَ وَ أَسْرَاهَا
وَ سَمَک السَّمَاءَ وَ عَلَّاهَا
وَ سَطَحَ الْمِهَادَ وَ طَحَاهَا
وَ وَطَّدَهَا وَ دَحَاهَا
وَ مَدَّهَا وَ سَوَّاهَا
وَ مَهَّدَهَا وَ وَطَّاهَا
وَ أَعْطَاکمْ مَاءَهَا وَ مَرْعَاهَا
وَ أَحْکمَ عَدَدَ الأُمَمِ وَ أَحْصَاهَا
وَ عَدَّلَ الأَعْلَامَ وَ أَرْسَاهَا
۲. فرمانروایان را چیره ساخت و به تاختن واداشت. دشمنان را نابود کرد و ایشان را پس راند، ارزشهاى اخلاقى را به بندگان رسانید و والایى بخشید. آسمان را برافراشت و بلندى بخشید. بستر زمین را گشود و گسترش داد، آن را استوار گردانید و گسترده ساخت. زمین را کشیده گردانید و هموار کرد و برای زندگی آن را آماده و فراهم ساخت، آب و چراگاهش را به شما ارزانی داشت و شمار امّتها را از روى دانایی برگزید و نشانهها را راست و استوار کرد.
۳. أَلَا لَهُ الأَوَّلُ لَا مُعَادِلَ لَهُ، وَ لَا رَادَّ لِحُکمِهِ لَا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِک السَّلَامُ الْمُصَوِّرُ الْعَلَّامُ، الْحَاکمُ، الْوَدُودُ الْمُطَهِّرُ، الطَّاهِرُ، الْمَحْمُودُ أَمْرُهُ
الْمَعْمُورُ حَرَمُهُ
الْمَأْمُولُ کرَمُهُ
۳. همانا آغاز برای اوست که همانندی ندارد و فرمانش را پسزنندهای نیست. هیچ خدایى جز او نیست، فرمانروای دور کنندهٔ گزند، نقشپردازی بسیار داناست. فرماندهِ مهربان و پاکیبخش و پاکیزه است. فرمانش ستوده و گرداگرد کویش آباد است و به بخشندگیاش امید میرود.
۴. عَلَّمَکمْ کلَامَهُ
وَ أَرَاکمْ أَعْلَامَهُ
وَ حَصَّلَ لَکمْ أَحْکامَهُ
وَ حَلَّلَ حَلَالَهُ
وَ حَرَّمَ حَرَامَهُ
وَ حَمَّلَ مُحَمَّداً الرِّسَالَةَ، رَسُولَهُ الْمُکرَّمُ
الْمُسَوَّدُ الْمُسَدَّدِ، الطُّهْرُ الْمُطَهَّرُ
أَسْعَدَ اللَّهُ الأُمَّةَ لِعُلُوِّ مَحَلِّهِ
وَ سُمُوِّ سُؤْدَدِهِ
وَ سَدَادِ أَمْرِهِ
وَ کمَالِ مُرَادِهِ
۴. سخن خود را به شما آموخت، و نشانههایش را نمایان کرد و دستورهایش را براى شما فراهم ساخت. روای خویش را حلال و ناروا را حرام کرد. پیغامبری را بر دوش محمّد(ص) نهاد؛ همان فرستادهٔ گرامی که بدو سروری و درستی در گفتار و کردار ارزانی شده و پیراسته و پاکشده است. به خاطر بلندی جایگاه و والایىِ سرورى و استوارى کار و کمال ارادهاش، خداوند پیروانش را به دست او نیکبخت ساخت.
۵. أَطْهَرُ وُلْدِ آدَمَ مَوْلُوداً
وَ أَسْطَعُهُمْ سُعُوداً
وَ أَطْوَلُهُمْ عَمُوداً
وَ أَرْوَاهُمْ عُوداً
وَ أَصَحُّهُمْ عُهُوداً
وَ أَکرَمُهُمْ مُرْداً وَ کهُولاً
۵. هموست پاکترینِ فرزندان آدم(ع) و فرخندهترین، راستقامتترین، خوشبوترین و درستپیمانترین و سخاوتمندترین ایشان در جوانى و بزرگسالىاش.
۶. صَلَاةُ اللَّهِ لَهُ وَ لآلِهِ الأَطْهَارِ
مُسَلَّمَةً وَ مُکرَّرَةً مَعْدُودَةً
وَ لآلِ وُدِّهِمُ الْکرَامِ مُحَصَّلَةً مْرَدَّدَةً
مَا دَامَ لِلسَّمَاءِ أَمْرٌ مَرْسُومٌ
وَ حَدُّ مَعْلُومٌ
۶. درود خدا بر او و خاندان پاکش باد؛ درودى ناب، پىدرپى و پُرشمار، و بر دوستداران بزرگوارشان درودى ماندگار و پیوسته، تا زمانى که براى آسمان فرمانى نگاشته شده و اندازهای برپاست.
۷. أَرْسَلَهُ رَحْمَةً لَکمْ
وَ طَهَارَةً لأَعْمَالِکمْ
وَ هُدُوءِ دَارِکمْ
وَ دُحُورِ عَارِکمْ
وَ صَلَاحِ أَحْوَالِکمْ
وَ طَاعَةً للَّهِ وَ رُسُلِهِ، وَ عِصْمَةً لَکمْ وَ رَحْمَةً
۷. او را فرستاد تا دلسوز شما و مایۀ پاک ساختن کردارتان، آرامش خانههایتان، از میان بردن کارهای ننگینتان، آباد کردن حالتان، فرمانبرداری از خدا و فرستادگان او، و نگهبان و رحمت براى شما باشد.
۸. إِسْمَعُوا لَهُ
وَ رَاعُوا أَمْرَهُ
وَ حَلِّلُوا مَا حَلَّلَ
وَ حَرِّمُوا مَا حَرَّمَ
۸. به او گوش فرا دهید و فرمانش را پاس بدارید. آنچه را روا داشته، حلال شمارید و آنچه را ناروا شمرده، حرام بدانید.
۹. وَ اعْمَدُوا، رَحِمَکمُ اللَّهُ، لِدَوَامِ الْعَمَلِ
وَ ادْحَرُوا الْحِرْصَ وَ اعْدِمُوا الْکسَلَ
وَ أدْرُوا السَّلَامَةَ، وَ حِرَاسَةَ الْمُلْک وَ رَوْعَهَا
وَ هَلَعَ الصُّدُورِ وَ حُلُولَ کلِّهَا وَ هَمِّهَا
۹. خدایتان بیامرزد، بر پیوستگی کارها تکیه کنید؛ آز را دور سازید و تنبلى را از بین ببرید. شیوهٔ تندرستی، نگهبانى مُلک و زیبایىِ آن، و آنچه را که بیتابى دلها و روی آوردن درماندگی و پریشانی به سوی آنهاست، بشناسید.
۱۰. هَلَک، وَ اللَّهِ، أَهْلُ الإِصْرَارِ
وَ مَا وَلَدَ وَالِدٌ لِلإِسْرَارِ
کمْ مُؤَمِّلٍ أَمَّلَ مَا أَهْلَکهُ
وَ کمْ مَالٍ وَ سِلَاحٍ أُعِدَّ صَارَ لِلأَعْدَاءِ عَدُّهُ وَ عَمَدُهُ
۱۰. به خدا سوگند؛ آنان که بر گناه و سرکشى پافشاری کردند، نابود شدند. هیچ پدرى براى نهان کردن، فرزندی پدید نیاورد. چه بسا آرزومندى که آرزوى چیزى کرده و همان چیز، دمارش را درآورده و چه بسا دارایی و جنگافزاری که براى خود آماده کردهاند، ولى جنگافزار و تکیهگاه دشمن گشته است.
۱۱. اللَّهُمَّ لَک الْحَمْدُ وَ دَوَامُهُ
وَ الْمُلْک وَ کمَالُهُ
لَا إِلهَ إِلَّا هُوَ، وَسِعَ کلَّ حِلْمٍ حِلْمُهُ
وَ سَدَّدَ کلَّ حُکمٍ حُکمُهُ
وَ حَدَرَ کلَّ عِلْمٍ عِلْمُهُ
۱۱. بار خدایا! تو را سپاس، سپاسِ پایدار؛ فرمانروایى و بالاترین جایگاهٔ فرمانروایى از آنِ توست. تو آن خدایی که جز او خدایی نیست؛ بردبارى او همهٔ بردباریها را فرا گرفته، فرمان او راستیبخش همهٔ فرمانهاست، دانش او هر دانشی را فرود آورده است.
۱۲. عَصَمَکمْ وَ لَوَّاکمْ
وَ دَوَامَ السَّلَامَةِ أَوْلَاکمْ
وَ لِلطَّاعَةِ سَدَّدَکمْ
وَ لِلإِسْلَامِ هَدَاکمْ
وَ رَحِمَکمْ وَ سَمِعَ دُعَاءَکمْ
وَ طَهَّرَ أَعْمَالَکمْ
وَ أَصْلَحَ أَحْوَالَکمْ
۱۲. از شما پاسبانی کرده و پناهتان داده و پایداریِ بهبودی را بهرهٔ شما ساخته است. براى فرمانبرداری، راه نشانتان داده و به اسلام راهنماییتان کرده است. به شما مهربانی کرده، نیایش شما را شنیده، کارهایتان را پاک گردانیده و احوالتان را سامان بخشیده است.
۱۳. وَ أَسْأَلُهُ لَکمْ دَوَامَ السَّلَامَةِ
وَ کمَالَ السَّعَادَةِ
وَ الآلَاءَ الدَّارَّةِ
وَ الأَحْوَالَ السَّارَّةِ
وَ الْحَمْدُ للَّهِ وَحْدَه
۱۳. از خداوند براى شما تندرستی همیشگی، بالاترین جایگاه نیکبختی، نعمتهاى سرشار و شادى روزگار را درخواست میکنم؛ و سپاس، تنها برای خداوند است.
محمدحسین حیدری
ویرگول