بررسی تحلیلی مهمترین انتخاب تاریخ نیروی هوایی و مهمترین پروژه خرید تسلیحات در نیروهای مسلح ایران.
عصراسلام: در دهه هفتاد میلادی شرایطی استثنایی پدید آمد تا به کمک افزایش خیره کننده درامد نفت و نظر مساعد دولت نیکسون، نیروی هوایی ایران بلندپروازانه ترین پروژههای خرید تسلیحات را که تا آن زمان بیسابقه بود پیگیری نماید. نیروی هوایی ایران تا اف-86 در اواخر دهه سی شمسی وارد نیروی هوایی شد:
اوائل دهه شصت میلادی به جنگندههای درجه دو مجهز بود که در تعداد نسبتا محدود از محل برنامه کمکهای نظامی آمریکا تحویل میشد و ایران پولی برای آن پرداخت نمیکرد. در سال 1964 با خرید جنگندههای سبک اف-5 فریدوم فایتر که ایران برای نخستین بار پول آنها را پرداخت کرد نیروی هوایی ایران وارد عصر جنگندههای مافوق صوت شد. از این زمان سرمایه گذاری وسیع برای ایجاد زیرساخت های مورد نیاز یک نیروی هوایی بزرگ آغاز گردید. اف-5 جنگندهای چابک و مانورپذیر با تعمیر و نگهداری آسان بود.
این جنگنده برای مجهز کردن متحدان درجه دو ایالات متحده و صرفاً به عنوان یک جنگنده صادراتی ساخته شد. نیروی هوایی آمریکا آن را به خدمت نگرفت چون نسبت به فنآوری اوائل دهه شصت میلادی زیاده از حد ساده بود تجیزات الکترونیکش مختصر و فاقد موشک راداری بود. برد پروازی آن کم و ظرفیت حمل جنگافزارش محدود بود.
نیروی هوایی ایران به ویژه نگران جنگنده جدید عراقیها یعنی میگ-21 بود که 2175 کیلومتر در ساعت سرعت داشت یعنی در حدود دو برابر صوت، اما حداکثر سرعت اف-5، 1700 کیلومتر در ساعت بود و ارتفاع پروازی اش هم 2 هزار متر از میگ-21 کمتر بود اگر چه موشکهای سایدویندر اف-5 کاملا بر موشکهای کا-13 اتول میگ-21 برتری داشت. شاه بیصبرانه به دنبال جنگنده قدرتمندتری بود.
فرانسویها میراژ-3 را به او پیشنهاد کردند که در جنگ 1967 کارنامه درخشانی به جا گذاشت، اما برد پروازی و محموله جنگی محدودش چندان مناسب جغرافیای پهناور ایران نبود. شاه که در عرصه هوانوردی نظامی مطلع و دارای مطالعه بود، میدانست که اف-104 جنگنده نسل دوم آمریکایی اگرچه دو ماخ سرعت دارد اما هواپیمای اطمینان پذیر و کارامدی نیست و اف-8 نیروی دریایی آمریکا هم سرعت و برد پروازی مورد نظر ایران را ندارد در آن زمان پروژه اف-111 به طور مشترک برای نیروی هوایی و دریایی آمریکا در حال تکمیل بود. نیروی هوایی یک بمبافکن نفوذی ارتفاع پایین می خواست و نیروی دریایی یک سوپر رهگیر برای محافظت از ناوهای هواپیمابر.
شاه به خاطر برد و پروازی و سیستم تسلیحات چشمگیر اف-111 به سرعت به آن علاقهمند شد و درخواست خرید آن را به واشنگتن فرستاد. پاسخ آمریکامنفی بود. نماینده پنتاگون به شاه توضیح داد که اف-111 بسیار پیشرفتهتر و پیچیده تر از آن است که آمریکا ریسک فروشش را بپذیرد و نیروی هوایی ایران هم از پس نگهداری آن بر نمیآید. در این شرایط تنها گزینه مطلوب در نظر شاه و نیروی هوایی او جنگنده جدید اف-4 فانتوم کمپانی مکدانل داگلاس بود که نخستین جنگنده نسل سوم و پیشرفته ترین شکاری عملیاتی موجود در جهان به شمار میرفت. فانتوم نخستین جنگندهای بود که توان شلیک موشکهای راداری دوربرد و فراتر از میدان دید داشت.
فانتوم جنگندهای انقلابی بود که آغازگر دوران جدیدی در هوانوردی نظامی به شمار میرفت. در واقع عصر جنگنده های دارای رادار قدرتمند و موشکهای هوا به هوای دوربرد با فانتوم آغاز میشود. اف-4 فانتوم میتوانست هواپیماهای دشمن را از فاصله 70 کیلومتری کشف و در فاصله 30 تا 35 کیلومتری هدف قرار دهد که تا پیش از آن سابقه نداشت. به علاوه فانتوم تا اواخر دهه 1960 تمام رکوردهای مربوط به سرعت و ارتفاع پروازی را در اختیار داشت. میتوانست تا 18500 متر اوج بگیرد و در ارتفاع بالا با سرعت 2350 کیلومتر در ساعت پرواز کند.
از سوی دیگر فانتوم نخستین جنگنده چندکاره تمام عیار در سرعت فراصوتی به حساب میآمد: جنگندهای که هم نبرد هوایی و هم عملیات هوا به زمین را هم به گونه تخصصی و با کارایی بالا به انجام می رساند. قدرت موتورها، سازه مستحکم و شکل ممتاز ایرودینامیکی به آن امکان داده بود که یکی از بالاترین نسبتهای بار محمول به وزن هواپیما را داشته باشد.
فانتوم توان حمل هشت تن مهمات را داشت، اگرچه مانند دیگر هواپیماها به سبب تاثیر منفی زیاد بر سرعت، ارتفاع و قدرت مانور در عمل از حداکثر توان حمل مهمات استفاده نمیشود. اف-4 فانتوم از نخستین جنگندههایی بود که به طور کامل به سیستمهای پرتاب نسل نخست مهمات هوا به زمین هدایت شونده از جمله سیستم پرتاب بمب لیزری پیووی-1 و موشک هدایت رادیویی بولپاپ مجهز بود.
فانتوم در ویتنام در رقابت با جنگندههایی نظیر اف-100 و اف-105 پیروز از میدان درآمد و به تدریج جای آنها را گرفت. یکی از دلایل شهرت زیاد فانتوم این بود که نخستین جنگنده اطمینان پذیر و بلوغ یافته با سرعت دو برابر صوت محسوب میشد. رسیدن به این مرحله کار آسانی نبود و گواه این دشواری ناکامی جنگنده پر تیراژ اف-104 و سوانح و دردسرهای بسیار آن بود. به علاوه ساخت یک جنگنده چند منظوره کارامد با فنآوری آن زمان نوعی شاهکار به شمار میرفت چرا که ملزومات فنی ماموریت های مختلف در بسیاری موارد با یکدیگر تضاد دارند. مثلا در همان زمان شکاریهای پیشرفته و گران قیمتی نظیر اف-106 و سوخو-15 صرفا برای انجام یک وظیفه یعنی رهگیری و دفاع از حریم هوایی ساخته می شدند، اما فانتوم بسته به آرایش تسلیحاتیاش می توانست نقش یک رهگیر تخصصی و یا یک بمبافکن تاکتیکی قدرتمند را به عهده گیرد.
ورود به خدمت فانتوم و چهارچوب مفهومی جدید و کارامدی که برای یک بمبافکن تاکتیکی فراصوتی تعریف کرد موجب شد که شوروی به دنبال ساخت رده جدیدی از موشکهای زمین به هوا با وزن کمتر و مانورپذیری بالا برای مقابله با اهداف چابک در ارتفاع متوسط رفت که به طراحی سیستم سام-3 منجر شد. تا قبل از آن موشکهای زمین به هوای شوروی برای مقابله با هواپیماهای بزرگ با مانورپذیری پایین طراحی میشدند. رادار وستینگهاوس AN/APQ-72 اف-4 فانتوم قدرتمندترین راداری بود که تا آن زمان در دماغه یک جنگنده قرار گرفته بود.
اف-4 فانتوم به سفارش نیروی دریایی آمریکا ساخته شد. در آن زمان یعنی نیمه دهه پنجاه میلادی شوروی از استراتژی اصلی ضد کشتی خود رونمایی کرد: استفاده از بمب افکنهای بزرگ و دورپرواز که مجهز به موشکهای کروزی بودند که از دهها کیلومتر دورتر شلیک می شدند.
بمبافکن های قابل توپولوف-16 شوروی که می توانستند تا سه هزار کیلومتر دورتر از سواحل این کشور به عملیات بپردازند، مجهز به موشکهای کا اس-1 کامت با برد نود کیلومتر به عنوان متغیری جدید و تاثیرگذار در نبرد دریایی به صحنه آمده بودند و حالا نیروی دریایی آمریکا به شکاری جدیدی نیاز داشت که بتواند بمبافکنهای روسی را از فاصله دور و خارج از میدان دید چشمی هدف قرار دهد چرا که وقتی بمبافکن دشمن از فاصله 90 کیلومتری اقدام به شلیک موشک میکرد، نبرد هوایی سبک قدیم که تا فاصله یکی دو کیلومتری برای استفاده از توپ و مسلسل و تا فاصله 5 یا شش کیلومتری برای استفاده از موشک های گرمایاب باید به هواگرد دشمن نزدیک میشدید، جواب نمیداد.
برای این منظور موشکهای راداری نیمه فعال اسپارو طراحی شد تا اف-4 فانتوم بتواند از فاصله 30 کیلومتر بمب افکنهای موشکانداز روسی را هدف قرار دهد. در سفارش نیروی دریایی آمریکا برای پروژه فانتوم قید شده بود که این جنگنده دست کم باید بتواند در یک شعاع 500 کیلومتری دو ساعت به گشت زنی بپردازد. اگرچه فانتوم در آغاز به عنوان محافظ درجه یک ناوگان آمریکا طراحی شد، اما پس از مدتی نیروی هوایی آمریکا که می خواست رهگیر تخصصی اف-106 را به عنوان جنگنده معمولی هم انتخاب کند، فانتوم را ترجیح داد و بدین ترتیب این جنگنده هم در نیروی دریایی و هوایی و هم در نیروی تفنگداران دریایی به کار گرفته شد. شوروی هیچ جنگندهای در رده فانتوم یعنی جنگندهای سنگین با موتور قوی و ظرفیت جنگافزار زیاد که دارای رادار و موشک دوربرد و به طور کامل چند کاره باشد، در اختیار نداشت.
شکاریهای شوروی یا جنگندههای سبک و کوتاهبرد مانور پذیر مانند میگهای 19 و 21 بودند و یا رهگیرهای تخصصی نسبتا سنگین با رادار و اسلحه دوربرد نظیر سوخوهای 11 و 15. حتی زمانی که روسها 11 سال بعد در 1972 میگ-23 را تا حدودی با الهام از فانتوم ساختند، این شکاف به طور کامل پر نشد، چرا که میگ-23 کاملا شبیه فانتوم نبود. بدین ترتیب تک ماموریته بودن هواگردها به عنوان ویژگی غالب نیروی هوایی شوروی باقی ماند.
شاه ایران دو تا سه سال تلاش کرد تا بالاخره ایالاتمتحده را به فروش اف-4 فانتوم به ایران متقاعد نمود. در آن دوران برخلاف سالهای بعد که نیکسون بر سر کار بود، واشنگتن تمایل چندانی به فروش تسلیحات پیشرفته به ایران نداشت. در سال 1967 قرادادی برای خرید 32 فروند اف-4 دی امضا شد و در سپتامبر 1968 یعنی شهریور 1347 نخستین فانتومها وارد ایران شدند.
اگر بخواهیم دست به مقایسه تاریخی بزنیم اهمیت این قرارداد دست کم در حد خرید اف-35 در سال 2018 است. در آن زمان به جز کشور سازنده تنها انگلستان صاحب فانتوم شده بود. اسرائیل یک سال بعد و ترکیه تنها شش سال بعد یعنی در سال 1974 توانستند این جنگنده را خریداری کنند و دیگر متحدان آمریکا در منطقه مانند پاکستان، عربستان، اردن و شیخ نشینها هیچگاه صاحب فانتوم نشدند.
در دهه شصت میلادی اف-4 جنگندهای پیچیده و گران بود که تنها معدودی کشورها توانایی تامین ملزومات سیاسی، مالی و تدارکاتی خرید آن را داشتند. ورود فانتوم نقطه عطف و نوعی سکوی پرش در تاریخ نیروی هوایی ایران بود. تا قبل از آن نیروی هوایی ایران یک نیروی معمولی جهان سومی با ضعف ها و کاستیهای مختص آن بود. این نیرو حتی بر نیروی هوایی عراق برتری چندانی دست کم از لحاظ تجهیزات نداشت و قطعا نسبت به نیروی هوایی ترکیه در رده پایینتری قرار می گرفت. ترکیه جنگندههای اف-100 و اف-104 در اختیار داشت که توانایی های بیشتری نسبت اف-86 ها و اف-5 های ایران داشتند، اما با ورود فانتوم نیروی هوایی ایران بالاتر از ترکیه و در جایگاه نخست نیروهای هوایی خاورمیانه منهای اسرائیل قرار گرفت. نیروی هوایی ایران با در اختیار گرفتن فانتوم به چه قابلیتهای رزمی جدیدی دست پیدا میکرد؟
بخش عمده پاسخ این پرسش را پیشتر در بحث از ویژگیهای فانتوم دادهایم، اما لازم است به چند نکته اشاره کنیم: قدرت موتور اف-5، 5000 پوند بود اما موتورهای اف-4 فانتوم قدرتی معادل 18 هزار پوند تولید می کردند. همین موضوع تفاوت رده و ظرفیتهای دو جنگنده را نشان میدهد. با در اختیار گرفتن فانتوم نیروی هوایی ایران این امکان را پیدا میکرد که در عمق خاک کشورهای همسایه عملیات تهاجم هوا به زمین موثر انجام دهد و امکان رهگیری و هدف قراردادن هواپیماهای مهاجم به حریم هوایی ایران را از برد بلند و فراتر از میدان دید چشمی بدست آورد. فانتوم از لحاظ سرعت، ارتفاع و قدرت رادار و موشک هایش توان رهگیری و خنثی سازی موثر هواپیماهای تهاجم زمینی عراقی نظیر ایل-28 و سوخو-7 را دارا بود.
قطعا 32 فروند اف-4 برای نیازهای نیروی هوایی ایران بسیار اندک بود و شاه میخواست تا تعداد فانتومها را به بیش از 200 فروند برساند اما زمانی که با خبر شد نسخه جدید فانتوم یعنی اف-4 ایی با تغییرات قابل توجه عملیاتی شده است، تصمیم گرفت باقی جنگندهها را از نوع جدید خریداری کند. نوع ایی به سبب دماغه باریک و کشیدهاش از لحاظ ظاهری از انواع قبلی فانتوم متمایز بود. فانتوم در نسخه های قبلی توپ نداشت، چرا که تصور میشد با ورود موشکهای هوابه هوا دیگر نیازی به توپ نیست.
نبردهای هوایی در ویتنام ثابت کرد که موشکها هنوز ان قدر پیشرفت نکردهاند که نیاز به داگفایت یا نبرد هوایی نزدیک و پرچرخش را برطرف سازند، در نتیجه دماغه کشیده تر شد تا جا برای مخزن مهمات توپ شش لول ولکان باز شود. از سوی دیگر از آنجا که مشکل اصلی فانتوم چلاکی و قدرت مانور پایین بود، بال از نو طراحی شد و فلپها یا لبههای متحرک به بالها اضافه شدند تا امکان کنترل در زوایای حمله بیشتر را فراهم کرده و از این رو به چالاکی جنگنده بیفزایند.
در واقع تمام تغییراتی که در مدل ایی ایجاد شده بود در جهت افزایش قابلیت مانورپذیری و به طور بهبود کارایی در داگ فایت بود. در شهریور 1349 ایران قرارداد خرید 32 فروند اف-4 ایی و شش فروند مدل تخصصی شناسایی آن یعنی ار اف-4 ایی را با ایالات متحده منعقد کرد. در فروردین 1350 نخستین هواپیماها تحویل شدند و سپس قرارداد دیگری برای خرید تعداد بیشتری امضا شد و در مجموع تا سال 1357 ایران 177 فروند اف-4 ایی و 16 فروند ار اف-4 ایی دریافت کرد. ار اف-4 ایی هواپیمای شناسایی تخصصی و پیشرفتهای بود که در دوران جنگ با عراق ارزش خود را ثابت کرد. عراقیها هواپیمایی معادل آن نداشتند.
بدین ترتیب اف-4 فانتوم که تا سال 1357، 225 فروند از سه نوع مختلف آن دریافت شد ستون فقرات نیروی هوایی ایران را تشکیل داد و جنگندههای اف-5 به عنوان مکمل آن ایفای نقش می کردند و این در شرایطی بود که عراق به عنوان رقیب منطقه ای اصلی ایران برای انجام ماموریتهای فانتوم چهار یا پنج نوع هواپیمای مختلف در اختیار داشت. تنوع ناوگان در کشورهای جهان سوم مشکلات زیادی در زمینه آموزش، تعمیر و نگهداری ایجاد میکند. ایران تعداد بیشتری جنگنده با تنوع محدود در اختیار داشت و این یکی از برتریهایش بر عراق بود.
در نیمه اول دهه هفتاد میلادی اف-4 ایی ایران در رده توانمندترین و بهروز جنگندههای موجود جهان قرار داشت که به پیشرفتهترین سیستمهای الکترونیک مکمل نیز مجهز بود، از جمله گیرندههای هشدار دهندهی را داری غیر فعال ایپیآر-37 که فقدان چنین سیستمی در جنگندههای عراقی در سالهای نخست جنگ برایشان گران تمام شد، سیستم الکترواپتیکال ایاسایکس-1 تیسو که علاوه بر افزایش برد و دقت موشکهای هوا به زمین ماوریک این امکان را ایجاد میکرد که بدون استفاده از رادار از طریق سیستم تلویزیونی هواپیماهای دشمن را تا فاصله بیست کیلومتری شناسایی کرد. سیستم بعدی ایپی ایکس-80 بود که می توانست بدون کمک رادار نوع هواپیماهای ساخت شوروی را از روی سیگنالهای فرستنده آی آف اف آنها شناسایی کند.
در دوران جنگ این سیستم به خلبانان ایرانی که برای بمباران به عمق خاک عراق می رفتند، امکان میداد بدون آنکه جنگندههای عراقی را متوجه حضور خود کنند، از آنها فاصله گرفته و مسیری امن را برای بازگشت انتخاب کنند و بالاخرهمیداد. عراقیها هیچکدام از این سیستمها را نداشتند.
در مورد تسلیحات هوا به زمین دو مورد قابل توجه وجود دارد: از نیمه دوم دهه شصت میلادی پای نسل اول مهمات هواپرتاب هدایت شونده به میدان نبرد باز شد. نیروی هوایی ایران به کارگیری این تجهیزات در ویتنام را زیر نظر داشت و مشاهده کرده که چگونه دهها سورتی پرواز با مهمات معمولی سقوط آزاد علیه برخی اهداف خاص مانند پلها موثر واقع نمیگردید اما تنها یک حمله با بمب های هدایت لیزری جدید منجر به انهدام آنها میشد.
در سال 1973 تعداد محدودی سیستم هدف گیری لیزری ایویکیو-9 پیولایت که بمبهای لیزری جیبی یو-10 بی را هدایت میکردند به همراه سیصد بمب از این نوع خریداری شد. این سیستم بر روی اف-4 دی نصب شده بود و برای هر پرتاب یک تیم دو فروندی هدف یاب/ پرتاب گر لازم بود. سیستم علاوه بر یک غلاف زیر بدنه هواپیمای هدف یاب یک سیستم نظارت اپتیکی نصب شده روی کانوپی هم داشت. هواپیمای هدف یاب میبایست. پرتو لیزر را روی هدف تابانده و از طریق دوربین درون کابین پرتو را تا لحظه اصابت بمب پرتاب شده توسط هواپیمای دوم روی هدف نگاه دارد. برای این منظور جنگنده می بایست یک مسیر یکنواخت را با سرعت نه چندان زیاد حفظ میکرد تا پرتو از روی هدف منحرف نشده و بمب لیزری به خطا نرود.
این موضوع در شرایطی که پدافند منطقه نیرومند بوده یا سرکوب نشده باشد، میتواند خطرات جدی متوجه هواپیما کند، همان چیزی که عملا در جنگ ایران و عراق اتفاق افتاد و علیرغم اینکه تعداد معدودی هدف توسط این سیستم هدف قرار گرفت اما تلفات اف-4 دی ها به قدری بالا بود که پس از مدت کوتاهی استفاده از این سیستم کنار گذاشته شد.
مخالفت آمریکا با فروش گونه تخصصی ضد رادار فانتوم یعنی اف-4 جی وایلدویزل و تحویل نشدن موشکهای ضد رادار شرایک به سبب وقوع انقلاب سبب شد تا نیروی هوایی ایران در دوران جنگ در مورد سرکوب پدافند زمینی دشمن مشکل جدی داشته باشد. اف-4 جی وایلدویزل نسخه ضد رادار فانتوم سلاح بسیار حساس و پیشرفتهای بود که شاه ایران اصرار زیادی به خریدش داشت اما پنتاگون با فروش آن به کشورهای خارجی مخالفت کرد.
تشخیص آن از اف-4 ایی تنها از بلندتر بودن غلاف زیر دماغه آن ممکن است. وایلدویزل به جای غلاف توپ زیر دماغه، یک جستجوگر بسیار پیشرفته امواج راداری داشت که می توانست مبدا و جهت پرتو رادارهای زمینی را کشف و موشکهای ضد رادار شرایک و استاندارد را به سمت دیش اصلی آنها هدایت کند. وایلدویزل چند سال پس از بازنشستگی دیگر انواع فانتوم در خدمت باقی ماند و در جنگ کویت در سال 1991 بسیار موثر و کارامد ظاهر شد.
اما قدرتمندترین سلاح هوا به زمین هدایت شونده فانتومهای ایران نه بمب لیزری جیبییو-10 که موشک هدایت تلویزیونی ایجیام-65 ماوریک بود. این موشک در دماغه خود به دوربین قدرتمندی مجهز بود که تصاویر دریافتی خود را به نمایشگری درون کابین می فرستاد و بدین ترتیب خلبان میتوانست روی هدف کرده و پس از آن دوربین موشک تنها هدف زوم شده را در دید داشته و به سوی آن میرفت. این موشک برای هدف قرار دادن تانک ها، سنگرهای سبک و شناورهای کوچک طراحی شده بود. می توانست از فاصله 5 کیلومتری یک تانک را هدف قرار دهد و بردش بر علیه هدفهای بزرگتر تا تا 13 کیلومتر میرسید.
ماوریک به عنوان پیشرفته ترین موشک هوا به زمین تاکتیکی و ضد تانک موجود در سال 1972 ساخته شده و فقط یک سال بعد در تعداد زیاد به خدمت نیروی هوایی ایران درآمد و به سلاح محبوب خلبانان اف-4 تبدیل شد. در آخرین درگیری مرزی ایران و عراق که چند هفته قبل از امضای قرارداد الجزایر صورت گرفت، نیروهای عراقی با ایجاد یک پل شناور یک گروه از تانکهای تی-55 و توپهای ضدهوایی شیلکا را از روی اروندرود عبور دادند. نیروی هوایی ایران چهار فانتوم مجهز به ماوریک را که توسط هشت فانتوم شکاری حفاظت میشدند، به مقابله فرستاد. در کمتر از بیست دقیقه فانتومها دوازده تانک عراقی را با شلیک 12 ماوریک منهدم کردند.
عراقیها که چنین چیزی ندیده بودند، به سرعت تمام نیروهایشان را از منطقه خارج کرده و عملا شکست را قبول کردند. آنها پذیرفتند که فعلا توان مقابله با ارتش ایران را ندارند. بالاخره بعد از این مقدمه خیلی طولانی به بحث اف-14 و اف15 و انتخاب نیروی هوایی ایران از بین این دو جنگنده رسیدیم! نسل چهارم جنگندهها که برجستهترین نسل هواپیماهای شکاری و عرصه جولان غولهای بی بدیل هوانوردی نظامی است، با این دو جنگنده آغاز میشود.
نسل چهارم در نیروی هوایی آمریکا به عصر پسا فانتوم مشهور است! چرا که تا قبل از آن اف-4 فانتوم سالها بخش عمده وظایف مربوط به جنگندههای شکاری را در خط مقدم نیروی هوایی، دریایی و تفنگداران دریایی آمریکا به عهده داشت و ویژگیهایش به عنوان معیاری برای یک جنگنده پیشرفته پذیرفته شده بود و از آنجا که تا پیش از انتخاب میان اف-14 و اف-15 ساختار نیروی هوایی ایران هم بر اساس اف-4 فانتوم شکل گرفته بود، بحث مفصل پیرامون ویژگیها و مختصات فانتوم لازم بود.
آغاز به طراحی جنگندههای نسل چهارم هم زاده تجارب و نیازهای عملیاتی مشخصی بود که تا حد زیادی در نبردهای هوایی جنگ ویتنام خود را نشان داده بود و هم محصول برخی فناوریهای جدید همچون نسل جدید موتورها، مواد کامپوزیتی سبک و کارامد برای ساخت بدنه و پیشرفت فناوری کامپیوتر و الکترونیک به شمار میرفت. مهمترین مشکل نسل سوم جنگندهها مانند فانتوم و میگ-23 آن بود که تجهیزات جدید مانند رادارها، موتورها و مخازن سوخت بزرگتر، جنگندهای نسبتا سنگین پدید آورده بودند که چالاکی و مانورپذیری جنگندههای شاخص نسلهای قبلی مانند اف-86، میراژ-3 یا میگ-21 را نداشت.
در ویتنام از آنجا که رادار اف-4 فانتوم توان پاییننگری نداشت میگهای 17 و 21 ویتنامی ابتدا در ارتفاع پایین و در پوشش استتار جنگل پرواز کرده تا از رادار دوبرد و موشک های اسپارو فانتوم در امان بمانند و زمانی که به فانتومها نزدیک میشدند اوج گرفته و آنها را به یک درگیری پر گردش یا داگفایت می کشاندند که در آن بیشتر برتریهای فانتوم از میان میرفت. در اوائل جنگ بیلان نبرد هوایی به رقمی کابوس وار برای آمریکاییها یعنی یک به یک رسید.
اگر چه با تاسیس مدارس نبرد هوایی تاپگان و رد استار، بهبود نسبی قابلیت مانور فانتوم از طریق ارائه نمونه ایی و بهبود کارایی موشکهای اسپارو این نسبت شکار ارتقا یافت و به ارقام 2 به 1 و 3 به یک رسید، اما باز هم با توجه به استراتژی نظامی کلان ایالات متحده در مورد لزوم تضمین برتری کامل هوایی، نسبت مطلوبی به شمار نمیرفت. تمام درسها و تجارب نبردهای هوایی ویتنام تجمیع و آنالیز شده و به عنوان مبنایی برای طراحی جنگنده نسل چهارم مورد استفاده قرار گرفت.
موضوع دیگری که در طراحی جنگنده نسل چهارم اصلی نیروی هوایی یعنی اف-15، تاثیر زیادی گذاشت، میگ-25 شوروی بود. بی تردید هیچ هواپیمایی در دوران جنگ سرد همچون میگ-25 ذهن فرماندهان و طراحان نیروی هوایی آمریکا را به خود مشغول نکرده و موجب نگرانی نشده بود. میگ-25 رکورد سریع ترین و بلندپروازترین هواپیمای حامل سلاح را به شکلی بی رقیب در اختیار خود داشت. نوع شناسایی آن که در اواخر دهه شصت میلادی وارد خدمت شد، دارای حداکثر سرعت 3/2 ماخ و ارتفاع پروازی 24 هزار متر بود و خلبانان آن از کلاه و لباسی شبیه فضانوردان استفاده می کردند تا در آن ارتفاع بالا که هوا خیلی رقیق می شود، بتوانند دوام بیاورند.
نسخه شکاری رهگیر آن که در سال 1972 وارد خدمت شد، دارای حداکثر سرعتی نزدیک به سه ماخ و راداری دوربردتر و قویتر از تمام جنگندههای آمریکایی موجود بود رادار اسمرش میگ-25 می توانست یک بمب افکن را از فاصله صد کیلومتری و یک جنگنده را از فاصله 70 کیلومتری کشف و از 40 تا شصت کیلومتری روی آن قفل نماید. برد موشکهای نیمه فعال راداری ار-40 اکرید آن به 50 کیلومتر میرسید که 15 تا 20 کیلومتر بیشتر از برد اسپاروهای فانتوم بود.
البته تصویر اغراق شدهای که در غرب از میگ-25 وجود داشت، به موج وحشت از آن دامن زده بود. پنتاگون میگ-25 را نه یک رهگیر تخصصی با چابکی و مانورپذیری پایین یعنی چیزی که واقعا بود، بلکه یک شکاری تامین کننده برتری هوایی تصور میکرد که میتواند در انواع نبردهای هوایی در ارتفاعات مختلف درگیر شود. همچنین تصور میشد میگ-25 می تواند مدت زیادی با سرعت 3 ماخ پرواز کرده و در ارتفاع متوسط نیز می تواند این سرعت را داشته باشد.
نکته جالب توجه آنکه سه کشور از متحدان کلیدی غرب یعنی ژاپن، ایران و اسرائیل با مشکل پروازهای جاسوسی میگ-25 روبرو بودند و هر سه کشور نیز اف-4 فانتوم یعنی مدرنترین شکاری ساخت آمریکا را در اختیار داشتند اما فانتومهای آنها قادر به رهگیری میگ-25 نبودند. میگها می آمدند عکسهایشان را می گرفتند و بعد هم از دست فانتومها فرار می کردند. این موضوع برای اسرائیلیها دردناک تر بود.
زمانی که بین سالهای 70 تا 72 میلادی شوروی دفاع هوایی مصر را نیروهای خودش به عهده گرفت، چهار فروند میگ-25 آر نیز به شکلی کاملا محرمانه در مصر مستقر شدند و شروع به پروازهای شناسایی پیاپی بر فراز خاک اسرائیل نمودند. عکسهایی که تهیه شد به ارتش مصر در نبرد 1973 کمک زیادی کرد. این یکی از تلخ ترین تجربیات ارتش مغرور اسرائیل بود که نه پیش از آن سابقه داشت و نه بعد از آن تکرار شد.
اما چرا فانتومهای ایرانی، ژاپنی و اسرائیلی نمیتوانستند این جاسوس بلندپرواز روسی را رهگیری و سرنگون کنند؟ به دلیل ضعف فانتوم نسبت به میگ-25 در چهار مورد: حداکثر سرعت، حداکثر ارتفاع پروازی، سرعت یا شتاب اوجگیری و بالاخره ضعف برد رادار و موشک هایش. جنگنده ای که می خواست بر میگ-25 غلبه کند، باید دستکم در دو مورد از این چهار مورد پیشرفتی چشمگیر میداشت. از سوی دیگر ایالات متحده جنگندهای میخواست که ضعفهای فانتوم در برابر میگ-21 را که در جنگ ویتنام آشکار شدهبود، نداشته باشد.
میگ-21 نه قدرت موتور فانتوم را داشت و نه رادار نیرومند و موشکهای دوربرد آن را، اما از نظر شعاع گردش و سرعت گردش و همچنین کنترل پذیری در سرعت پایین برتر از فانتوم بود. دشواری عمده آن بود که قابلیتهای مورد نیاز برای برتری یافتن بر میگ-21 و میگ-25 که در دو رده کاملا متفاوت قرار میگرفتند، در مواردی با یکدیگر همخوان نبود یا بهتر است بگوییم با فنآوری اواسط دهه شصت میلادی چنین چیزی ممکن نبود. تنها امید به موج جدید پیشرفت فناوری از اواخر دهه شصت بود که عبث هم از کار در نیامد.
کمپانی مکدانل داگلاس که اف-4 فانتوم را ساخته بود، طرحی برای یک ابر جنگنده تامین کننده برتری هوایی برای نیروی هوایی آمریکا داد که مورد پذیرش پنتاگون قرار گرفت و به نام اف-15 ایگل شهرت یافت. از سوی دیگر کمپانی گرومن برنده پروژه ساخت یک ابر رهگیر پیشرفته برای نیروی دریایی با نام اف-14 تامکت شد. به تامکت و تهدیدات متفاوتی که سبب طراحی آن شد بعدا می پردازیم.
هر دو پروژه گرانترین و پیچیدهترین جنگندههایی بودند که تاکنون برای این دو نیرو ساخته شده بودند. سیاست صرفه جویی دوران وزارت دفاع مکنامارا تا حدود زیادی کنار گذاشته شده بود. او تاکید داشت که نیروی هوایی ودریایی باید از یک نوع جنگنده استفاده کنند تا هزینهها به میزان قابل توجهی کاهش یابد. اما این سیاست با توجه به تنوع و تفاوت تهدیدها و نیازها مشکلاتی را به خصوص برای نیروی هوایی پدید آورده بود. این نیرو پس از اف-86 دیگر بخت آن را پیدا نکرد تا به یک جنگندهبرتری هوایی تمام عیار که بطور اختصاصی برای نیروی هوایی ساخته شده باشد، مجهز گردد و همچنان در رویای دوران طلایی ماستانگ و اف-86 به سر میبرد.
فراموش نکنید که اف-100 جنگندهی ایدئال نبرد هوایی نبود و اف-104 هم بیشتر یک مصیبت و دردسر به شمار میرفت! اف-4 فانتوم هم ابتدا برای نیروی دریایی ساخته شد و نیروی هوایی که امکان سفارش جنگندهی ایدهآلاش را نداشت، آن را به اف-106 که رهگیری تخصصی و با انعطاف پذیری پایین بود ترجیح داد. اما که حالا محدودیتهای بودجه کمتر شده و نخستین فناوریهای عصر اطلاعات پدیدار شده بودند، مک دانل داگلاس میخواست برای نیروی هوایی یک ابرجنگنده بسازد.
این کمپانی در گام اول دو برگ برنده بزرگ در دست داشت: موتورهای نسل جدید توربوفن که قدرت بسیار بیشتر و مصرف سوخت کمتری داشتند و مواد جدید ترکیبی یا چند سازه موسوم به کامپوزیت که وزن بسیار کم را با استحکام بالا ترکیب کرده بودند. مکدانل تصمیم داشت 33 درصد از بدنه اف-15 ایگل را از کامپوزیت بسازد و این یک انقلاب فنآوری در هوانوردی نظامی بود.
اف-15 قرار بود یک شکاری بزرگ و سنگین بوده و تمام مزایای اف-4 فانتوم داشته باشد و از طرف دیگر قرار بود بتواند همچون شکاریهایی در سایز کوچک و سبک همچون اف-86 و میراژ-3، بسیار چابک و مانورپذیر باشد، یعنی نقطه ضعف فانتوم را نداشته باشد و این موضوع نشان میدهد که با چه پروژه نظامی حیرتانگیز و جذابی مواجه هستیم!
از مهمترین مزایای جنگنده بزرگ و سنگین برد پروازی یا شعاع رزمی بالا است. اف-4 فانتوم دارای شعاع رزمی 680 کیلومتر بود که به کشورهای دارنده نظیر ایران اجازه می داد تا حدودی در عمق خاک کشورهای همسایه دست به عملیات بزنند.
حالا فکر میکنید شعاع رزمی اف-15 چقدر شده باشد؟ 2000 کیلومتر! بله این رقم باورنکردنی نتیجه معجزه موتور توربوفن و مواد کامپوزیت است! این یعنی برد عبوری 4000 کیلومتر که اف-15 را تبدیل به نخستین شکاری آمریکایی کرد که بدون سوختگیری هوایی قادر بود از آمریکا به اروپا پرواز کند.
حالا با این برد پروازی 3 برابر و قابلیت حمل مهمات نزدیک به دو برابر فکر میکنید وزن اف-15 چقدر باید از اف-4 فانتوم بیشتر باشد؟ اگر مبنا را تکنولوژی اوائل دهه شصت میلادی قرار دهیم نتیجه اضافه وزنی نزدیک به دوبرابر یا بیشتر می شد اما وزن اف 15، 12/7 تن است و 1100 کیلو از فانتوم سبکتر است!
حدود ده سال بعد از ورود به خدمت اف-15 شکاری، از ظرفیت چشمگیر و استفاده نشده آن برای حمل جنگ افزار در برد زیاد برای ساخت برترین هواپیمای تهاجمی یا بمبافکن تاکتیکی جهان یعنی اف-15 ایی استرایک ایگل بهرهگیری شد که جانشین اف-111 گردید و هنوز هم در رده خود بهترین است!
اما نسخه شکاری اف-15 محموله رزمی سبکی داشت و توان اضافی چشمگیر جنگندهای که رکورد بالاترین میزان رانش به وزن به مقدار 1/7 را در اختیار داشت، قابلیت مانورپذیری ممتاز و سرعت پرواز عمودی بیهمتایی را پدید میآورد. اف-15 نخستین جنگنده ای بود که توان پرواز عمودی با سرعت مافوق صوت داشت.
اما چرا اف-15 نخستین جنگندهی دوربردی ( چه از لحاظ برد پروازی و چه از لحاظ رادار و اسلحه ) به شمار میرفت که فوق چالاک و ابر مانورپذیر بود؟ مانورپذیری یک هواپیما علاوه بر فاکتور رانش به وزن به جنبه های متعددی در طراحی ایرودینامیک بدنه آن بستگی دارد. در یک تعریف ساده مانورپذیری به قابلیت هواپیما در گردش سریعتر با شعاع گردش کمتر و توانایی آن برای منحرف کردن سریعتر و بیشتر دماغه هواپیما از خط افق یعنی زاویه حمله بیشتر گفته میشود.
مانورپذیری یک جنگنده رابطهی مثبتی با سرعت آن ندارد و حتی مانورپذیر کردن هواپیماهای سریعتر دشوارتر است. میگ-25 که سریعترین جنگندهای است که تا به حال ساخته شده، نسبت رانش به وزن پایینی دارد در حد 0/41 که بعدا به دلایل آنان اشاره می کنم. اف-15 بالاترین رقم رانش به وزن را داراست: 1/07 که زمانی که نیمی از باکهای بنزینش خالی باشد به رقم 1/26 هم میرسد.
نسبت رانش به وزن مهمترین فاکتور مانورپذیری است چرا که هنگام چرخش، نیروی بالابر هواپیما که توسط بالها اعمال میشود نه تنها وزن هواپیما که نیروی گریز از مرکز تولید شده هنگام چرخش را هم باید خنثی نماید در نبرد هوایی هواپیمایی موفق خواهد بود که هنگام چرخش زمان و ارتفاع از دست ندهد. در این میان هواپیمایی که بال هایی کوچک نسبت به بدنه دارد در مانورپذیری دچار مشکل خواهد بود. این یکی از مشکلاتی بود که جنگندهای مانند اف-104 با آن مواجه بود.
از طرف دیگر هر چه محموله بارگذاری شده زیر بال اعم از مهمات یا سوخت بیشتر باشد، مانورپذیری هواپیما کمتر خواهد شد. اف-15 به گونهای طراحی شده بود که بارگذاری بالش کم باشد. بیشتر موشکها زیر بدنه نصب میشدند و ابعاد و نوع قرارگرفتن آنها به گونهای بود که پسای کمی ایجاد میکرد. بدین ترتیب اف-15 مشکلی برای مقابله با جنگندههای سبک و چابکی مانند میگ-21 یا میگ-29 بعدی نداشت. میتوانست با استفاده از رادار و الکترونیک برتر خود آنها را از فاصله دور و فراتر از میدان دیدشان هدف قرار دهد و اگر در مواردی میگها نزدیک میشدند، اف-15 برای یک درگیری نزدیک و پرگردش مشکلی نداشت پس از آن مسئله مقابله با میگ-25 مطرح بود که سریع ترین و بلندپروازترین هواپیمای مسلح در جهان محسوب می شد.
طراحان اف-15 دو راه در مقابل داشتند: اول اینکه تلاش کنند به سرعتی برابر با میگ-25 یعنی حدود سه ماخ و بیشتر دست یابند، اما در اینجا مشکلی بزرگ وجود داشت: سرعت 3 ماخ چنان حرارتی تولید میکرد که آلومینیم که به طور معمول بدنه جنگندهها را تشکیل میداد، توان مقاومت در برابر آن را نداشت. به همین دلیل طراحان میگ-25 هشتاد درصد از بدنه آن را از فولاد ساخته بودند که منجر به افزایش وزن چشمگیر شده و وزن خالی هواپیما را به 20 تن رسانده بود. همین موضوع علت اصلی رانش به وزن پایین میگ-25 و در نتیجه مانورپذیری ضعیف این شکاری بود.
البته میگ-25 یک شکاری برتری هوایی نبود، یک رهگیر تخصصی بود که برای حمله به بمبافکنها و هواپیماهای شناسایی بسیر سریع و بلند پرواز ساخته شده بود اما طراحان اف-15 به هیچ وجه نمیتوانستند از چالاکی و مانورپذیری بالا چشم پوشی کنند چرا که در آن صورت اف-15 دیگر نمیتوانست یک شکاری برتری هوایی باشد که حرف آخر را در آسمان میزند. آنها راه دوم را انتخاب کردند: ترکیب شتاب و سرعت اوج گیری استثنایی و بی همتای اف-15 با قدرت رادار و برد و سرعت مطلوب موشکها.
پیشتر هم گفتیم که اف-15 نخستین جنگندهای بود که می توانست پرواز عمودی را با سرعت مافوق صوت انجام دهد. سرعت و شتاب بالا و همچنین مانورپذیری بالای اف-15 بر سرعت و شتاب معمول موشک میافزود و کسری سرعت و ارتفاع نسبت به میگ-25 را جبران مینمود و قدرت برتر رادار اف-15 و سطح مقطع راداری بالای میگ-25 هم موفقیت را تضمین میکرد. در یک رهگیری آزمایشی، هواپیمای جاسوسی اس ار-71 که به سبب سرعت بیشتر و سطح مقطع راداری کمتر، رهگیری آن از میگ-25 دشوارتر است، رودروی اف-15 ایگل قرار گرفت.
اسار-71 با سرعت بیش از سه ماخ در ارتفاع 24 هزار متری پرواز میکرد. اف-15 توانست با سرعت 1/6 ماخ در مدت بسیار کوتاهی به طور عمودی به ارتفاع 20 هزار متری صعود کرده و با موفقیت روی اس آر-71 قفل راداری نماید. این در حالی بود که میگ-25 قادر به رهگیری موفق اس ار-71 نبود.
اف-15 در شرایطی موشک را شلیک کرد که فشار 5g را تحمل می نمود ولی این شلیک پرشی یا Snap Shoot ذخیره انرژی و سرعت موشک اسپارو را به گونهای افزایش میداد که اسپارو با سرعت بیش از 4 ماخ مشکلی برای رسیدن به هدف نداشت. همین قابلیت شلیک پرشی اف-15 بود که این جنگنده را نامزد آزمایش موشک ضد ماهواره آسات کرد. طرحی که البته به مرحله عملیاتی نرسید.
رهگیری و انهدام میگ-25 برای اف-15 یک کار خیلی آسان و پیش پا افتاده نبود اما شدنی بود و زمانی که آواکسها کمک میکردند، آسان تر میشد. آواکس می توانست اف-15 را از مسیری هدایت و به میگ نزدیک کند که هم کوتاهتر باشد و هم امکان واکنش هشدار دهنده راداری فاکس بت خیلی کمتر شود.
در نبرد 1982 دره بقاع نیروی هوایی اسرائیل با برنامه ریزی دقیق توانست 5 فروند میگ-25 سوریه را بوسیله اف-15 های خود به همان روش پرواز پر شتاب عمودی و شلیک رو به بالا سرنگون نماید. ژاپنیها هم از زمانی که به اف-15 مجهز شدند، توانستند با پروازهای جاسوسی میگ-25 به خوبی مقابله کنند.
اف-15 جنگنده پیچیده و گرانقیمتی بود. نیروی هوایی تصمیم گرفت تا در کنار آن جنگنده کوچکتر و ارزانتری را هم به خدمت بگیرد. چرا که از یک طرف برای بسیاری ماموریتها لزوما نیازی به اف-15 نبود و از طرف دیگر بسیاری از متحدان آمریکا در سراسر جهان توان مالی و بستر لازم برای خرید اف-15 را نداشتند.
به همین منظور به موازات اف-15، اف-16 فالکن هم طراحی شد که آن هم به یک شاهکار هوانوردی بدل گردید. اف-16 با 8/5 تن به میزان چشمگیری کوچکتر و سبکتر از اف-15 سیزده تنی بود و طبعا از لحاظ شعاع عملیاتی و برد آتش به پای اف-15 نمی رسید.
اف-16 که قیمت نسبتا ارزان و نگهداری آسان را با فن آوری پیشرفته ترکیب کرده بود، گزینهای ایدهآل برای کشورهای نسبتا کوچکی بود که توانایی مالی زیاد نداشتند. اف-16 به 27 کشور صادر شد اما تنها 4 کشور توانستند اف-15 را خریداری کنند: ژاپن، اسرائیل، عربستان و کره جنوبی. لیست خریداران اف-15 نشان می دهد که تنها کشورهایی با توان اقتصادی چشمگیر، موقعیت ژئوپلتیک حساس و سطح تهدید بالا به اف-15 مجهز شدند. اکثر متحدان اروپایی واشنگتن منهای آلمان فرانسه و انگلستان که خود جنگندههای پیشرفتهای نظیر تورنادو و میراژ-2000 می ساختند، به اف-16 مجهز شدند.
با استقرار جنگندههای نسل چهارمی اف-15 و اف-16 در اروپای غربی، نیروهای پیمان ورشو و نیروی هوایی شوروی در وضعیت دشواری قرار گرفتند. تا پیش از آن فاصله شکاریهای شوروی با رقبای غربیشان در جبهه اروپای مرکزی چندان زیاد و خطرناک نبود. میگهای 21 و انواع جدیدتر میگ-23 می توانستند تا حدودی توازن را در مقابل فانتومها و میراژها حفظ کنند، اما اکنون فاصله آنها با اف-16 و به خصوص اف-15 خیلی زیاد بود.
شورویها دست به کار شدند تا جنگندههای جدیدی بسازند که بتوانند توازن نسبی را برقرار کنند. ساخت هماوردی برای اف-15 دشوارترین و وطولانیترین پروژه طراحی جنگنده در شوروی را رقم زد که از 1969 آغاز و تا ورود به خدمت سوخو-27 در سال 1985 یعنی 9 سال بعد از ورود اف-15 ادامه یافت.
تاثیر پدیدهای به نام اف-15 بر رهبران و طراحان نظامی شوروی به قدری زیاد بود که ناچار شدند روش همیشگی خود یعنی تقسیم قابلیت رهگیری دوربرد و مانورپذیری میان دو هواپیمای مختلف را کنار گذاشته و با تلفیق هر دو ویژگی در یک پروژه پیچیده و گرانقیمت برای نخستین بار یک شکاری برتری هوایی تمام عیار بسازند.
پروژه سوخو-27 اگرچه هزینهها و دشواریهای بسیاری برای صنایع نظامی شوروی داشت اما در پایان محصول کار،ارزش هزینهها را داشت. سوخو-27 هوانوردی نظامی شوروی را به جایگاهی بالاتر ارتقا داد و همچون ستارهای بر پیشانی صنعت هوانوردی شوروی درخشید. سوخو-27 تنها در زمینه برخی قابلیتهای رادار و الکترونیک نسبت به اف-15 ضعف داشت. در زمینه مانورپذیری و چالاکی کم نظیر بود.
نخستین جنگنده شوروی با شعاع عملیاتی بالا یعنی 1700 کیلومتر به شمار میرفت که تنها سیصد کیلومتر از اف-15 کمتر بود. پلاتفورم سوخو-27 برای نخستین بار به نیروی هوایی شوروی یک قابلیت چند منظوره اعطا کرد. ظرفیت بسیار مطلوب برای حمل سوخت و جنگ افزار سوخو-27 برای خلبانان شکاری و جنگنده شوروی چیزی بی سابقه و بسیار هیجان انگیز بود!
حالا برای نخستین بار نیروی هوایی شوروی یک شکاری اسکورت کننده دوربرد برای حمایت از هواپیماهای تهاجمی و بمب افکن خود نظیر سوخو-24 و بکفایر در اختیار داشت همانطور که اف-15 قادر بود وظیفه اسکورت بمب افکنها را خیلی بهتر از اف-4 فانتوم انجام دهد. در واقع طرح سوخو-27 به قدری قابلیت داشت که در سالهای بعد جنگندههای توانمند دیگری نظیر سوخو-30، سوخو-34 و سوخو-35 بر اساس آن تکامل یافتند و امروزه تقریبا تمام ساختار نیروی هوایی روسیه را در زمینه ماموریتهای شکاری و تهاجمی تشکیل میدهند. همزمان با سوخو-27 دو طرح دیگر یعنی میگ-29 و میگ-31 نیز برای نیروی هوایی شوروی در حال تکمیل بودند.
این دو در همان چهارچوب مفهومی کلاسیک نیروی هوایی شوروی قرار میگرفتند: میگ-31 یک رهگیر تخصصی با رادار و موشکهای بسیار نیرومند و دوربرد و مانورپذیری محدود که برای جبران کاستیهای میگ-25 در برابر تهدیدهای جدید نظیر موشکهای کروز و بمبافکنهای نفوذی در ارتفاع پایین ساخته شد و میگ-29 یک جنگنده سبک دفاع نقطهای با چالاکی بسیار بالا و شعاع عملیاتی محدود بود که از تبار جنگنده هایی چون میگ-17 و میگ-21 به شمار میرفت.
در این میان سوخو-27 در میان این دو یک پدیده جدید در نیروی هوایی شوروی بود. پدیدهای که تاثیر شگرف تکنولوژیک و عملیاتی اف-15 شوروی را وادار به طراحی آن کرده بود. شورویها در سوخو-27 و میگ-29 دست به یک نوآوری مهم در خصوص سیستمآتش موشکهای حرارتی یا فرو سرخ زدند که آغازگر تحولی بزرگ در رزم هوایی نزدیک بود. سنسور فروسرخ نصب شده در جلوی کابین با یک نشانهگیر لیزری روی کلاه خلبان هماهنگ بود و خلبان به هر سو که نگاه میکرد، سنسور نیز به همان سمت متمایل شده و قفل میکرد.
موشک جدید ار-73 که برای این سیستم طراحی شده بود دارای خروجی متغیر بوده و زاویهی جستجویی برابر 60 درجه داشت و میتوانست پس از شلیک تا 90 درجه زاویه حرکت خود را تغییر دهد. بدین ترتیب برای نخستین بار هواپیما لازم نبود دماغه خود را در جهت شلیک قرار دهد و جنگنده عملا از سطح کنار خود موشک شلیک می کرد! این قابلیت سرعت عمل و کارایی فوق العادهای را در رزم نزدیک هوایی پدید میآورد.
در دهه نود غربی ها هم با نسل جدید موشکهای تصویرساز حرارتی این قابلیت را توسعه دادند. اسرائیلیها در این زمینه گوی سبقت را از همه ربوده و با طراحی موشکهای پایتون 3 و 4 به زوایای شلیک حیرت آور 220 و 360 درجه دست یافتند، یعنی حالتی که زاویه و جهت شلیک موشک هیچ ربطی جهت پرواز و مانور جنگنده نداشت!
در مجموع شوروی با طراحی سوخو-27 و میگ-29 اگرچه نتوانست بطور کامل با اف-15 و اف-16 برابری کند، اما به آنها خیلی نزدیک شد و شکاف بزرگی را که از نیمه دوم دهه هفتاد میلادی بین شکاریهای روسی و غربی پدید آمده بود تا حد زیادی رفع نمود که البته در این میان سهم بیشتری از این دستاورد به سوخو-27 میرسید که هم برخلاف میگ-29 پردازنده رادارش دیجیتال بود و سیستم کنترل پرواز دیجیتال داشت و هم دارای شعاع عملیاتی زیاد و موثر و هم دارای توان درگیری در برد زیاد بود.
میگ-29 اگرچه میتوانست دو موشک فراتر از میدان دید حمل کند اما به سبب محدودیت توان رادار و کندی آماده سازی موشک در عمل توانایی آتش دوربرد قابلتوجهی ندارد. ورود موشک راداری فعال امرام در سال 1992 که انقلابی در درگیری هوایی برد بلند پدید آورد اهمیت چالاکی فوقالعاده میگ-29 در درگیریهای کوتاه برد را کاهش داد.
تجربه نبرد یوگوسلاوی نشان داد که امرام به ندرت به میگ-29 اجازه نزدیک شدن و بهرهمندی از مزیت اصلیاش را خواهد داد علاوه بر اینکه برتری هوایی شبکهای حریف و استفاده از آواکس نیز نقش مهمی در ناکامی کامل میگ-29 در جنگهای کویت و بالکان داشته است. سوخو-27 به سبب مانورپذیری بالا و طراحی ایرودینامیکی درخشان ستاره اصلی اکثر نمایشهای هوایی در سطح جهان بوده است.
و بالاخره رسیدیم به اف-14. هدف اصلی از ساخت اف-14 تامکت کمپانی گرومن همچون اف-4 فانتوم مکدانل داگلاس طراحی یک ابررهگیر بود که نقش محافظ اصلی ناوگروههای نیروی دریایی آمریکا را در مقابل تمام انواع تهدیدات هوایی به عهده گیرد. برتری دریایی اساس قدرت ایالاتمتحده را تشکیل میداد و اساس آن بر پایه قدرت هوا-دریا بود که در چیزی حدود 15 سوپر ناوهواپیمابر متجلی شده بود که هیچ کشوری نظیر آن را در اختیار نداشت.
قیمت یک ناو هواپیمابر کلاس نیمیتز 8/5 میلیارد دلار است. طبیعتا بزرگترین فاجعه متصور زمانی است که یک موشک یک میلیون دلاری با کلاهک کوچک اتمی که از 200 یا پانصد کیلومتری شلیک شده، بتواند یک ناو هواپیمابر را نابود کند. شوروی که عملا تحت محاصره دریایی ایالاتمتحده قرار داشت، فاقد یک نیروی دریایی بزرگ و یا ناوهای هواپیمابر بود. شورویها استراتژی نبرد هوا-دریای خود را بر پایه بمبافکنهای دورپرواز مجهز به موشکهای ضد کشتی نیرومند و دوربرد بنا کرده بودند.
آنها نخست موشک کا اس-1 کامت را وارد میدان کردند که در واقع یک جنگنده میگ-15 تغییر یافته بود! این موشک با سرعت 1050 کیلومتر در ارتفاع 400 متری از سطح آب پرواز میکرد و 90 کیلومتر برد داشت. موشک تا ده کیلومتر پایان مسیر توسط پرتو راداری تابیده شده از هواپیمای شلیک کننده هدایت میشد و در ده کیلومتر پایانی رادار کوچک موشک فعال شده و روی هدف قفل میکرد. نقطه قوت این سلاح ایجاد امکان ضربه از راه دور برای شوروی بود.
بمبافکن توپولوف-16 میتوانست تا حدود 3000 کیلومتر از سواحل شوروی فاصله گرفته و بدون نزدیک شدن زیاد به ناو دشمن موشک را شلیک کند. در نتیجه آمریکاییها جنگندههای محافظ قدرتمندتر و دوربردتری مانند اف-8 کروسیدور طراحی کردند که با سرعت فراصوتی و موشکهای سایدوایندرش میتوانست برای بمبافکنهای شلیک کننده کامت مشکل جدی ایجاد نماید.
اف-8 کروسیدور در سال 1957 وارد خدمت شد. موشک کامت نقطه ضعف بزرگی داشت: هواپیمای شلیک کننده مدت زیادی میبایست در یک جهت پرواز کرده و دماغه خود را به سمت هدف نگاه میداشت تا پرتو رادار از روی هدف منحرف نشده و موشک به خطا نرود. این موضوع بمبافکنهای ارزشمند توپولوف-16 باجر را در مقابل شکاریهای محافظ ناوگروه آسیب پذیر میکرد چرا که اگر میخواست از مقابل جنگنده مهاجم فرار کند موشک به خطا میرفت و اگر موقعیت هدف گیری را حفظ میکرد، احتمال انهدام خودش بسیار بالا بود. شورویها به سرعت دست به کار طراحی موشکی پیشرفتهتر شدند.
حاصل کار موشک کیاسآر-2 کلت دفتر طراحی رادوگا بود. این موشک پیشرفت بزرگی برای شوروی محسوب می شد: برد موشک به 200 کیلومتر رسیده بود و برخلاف کامت از خاصیت راداری فعال یا بزن-در رو! برخوردار بود، یعنی خلبان بلافاصله پس از شلیک میتوانست مسیرش را تغییر داده و از منطقه خطر خارج شود. موشک مختصات کلی منطقه هدف را از رادار بمبافکن گرفته و تا قبل از روشن شدن رادارش در مرحله پایانی، مسیر را از طریق یک سیستم خلبان خودکار میپیماید.
نکته جالب این که آمریکایی ها بدون اینکه منتظر موشک جدید روسها بمانند، دست به کار طراحی یک جنگنده رهگیر بسیار پیشرفتهتر یعنی اف-4 فانتوم شدند که تقریبا همزمان با موشک کیاسآر-2 یعنی 1961 وارد خدمت شد.
فانتوم نخستین جنگنده نیروی دریایی بود که موشک میانبرد و فامد (فراتر از میدان دید) حمل میکرد و نسبت به اف-8 دست خیلی بلندتری برای گرفتن دشمن داشت. در واقع فانتوم می توانست تا حدود قابل قبولی با افزایش برد پرتاب شوروی ها به 200 کیلومتر و همچنین مدت زمان کوتاهتر شلیک و فرار باجر مقابله نماید.
فانتوم همچنین از قابلیت محدودی برای انهدام موشکهای مادون صوت کامت و کلت بوسیله موشکهای میان برد اسپارو خود برخوردار بود و اسرائیلیها در جنگ 1973 در موارد معدودی در این کار موفق شده بودند، اما این فقط برای شرایط اضطراری پیش بینی شده بود. نیروی دریایی نمیتوانست ریسک از دست دادن ناوهای هواپیمابر چند میلیارد دلاری خود را بپذیرد.
بنابراین اساس استراتژی دفاعی بر پایه رهگیری بمبافکنها پیش از شلیک موشک قرار داشت. چند ماه پس از ورود فانتوم به خدمت، شوروی نخستین موشک ضد کشتی مافوق صوت خود را تکمیل کرد. کی-10 اس با نام ناتو ایاس-2 کیپر نزدیک به دو ماخ سرعت و سیصد کیلومتر برد داشت و برای هدایت آن رادار بزرگتر و نیرومندتری مورد نیاز بود به همین سبب نسخه جدیدی از توپولوف-16 با دماغه تغییر یافته وارد خدمت شد تا بتواند رادار جدید برای هدایت کیپر مافوق صوت را در خود جای دهد.
مشخص بود که روس ها دائما مشغول تلاش برای طراحی و آزمایش سلاح های جدید ضد کشتی هوابرد هستند. در سال 1963 نخستین بمب افکن مافوق صوت آنها یعنی توپولوف-22 بلیندر با حداکثر سرعت 1500 کیلومتر در ساعت وارد میدان شد.
اما توپولوف-22 و یا موشکهایی نظیر کیپر و کلت بخش نهایی و تکامل یافته برنامه شوروی نبودند. سلاحهای بسیار خطرناکتری در راه بودند. روس ها قصد داشتند چه در سرعت موشک و بمبافکن حامل و چه در برد موشکها به پیشرفتهایی انقلابی دست یابند.
سلاح جدید شوروی ترکیب موشک خا-22 با بمبافکن جدید توپولوف-26 بکفایر ( tu-22m/m3 ) بود. خا-22 در سال 1969 و بکفایر در سال 1974 وارد خدمت شدند. این دو به قدری قدرتمند بودند که تمام سلاحهای پیش از خود را به کلی تحتالشعاع قرار دادند. در واقع شوروی میخواست امکان حمله موثر و نابود کننده به ناوگروههای آمریکا را در هر شرایطی برای خود تضمین کند. موشک خا-22 با نام ناتو ایاس-4 کیچن دارای برد حیرت انگیز 600 کیلومتر بود!
سرعت آن در ارتفاع بالا به 4/6 ماخ یعنی بیش از 5 هزار کیلومتر در ساعت میرسید و به علاوه از چند نوع الگوی پروازی کاملا متفاوت برخوردار بود. الگوی پروازی اصلی خا-22 به این ترتیب بود که پس از شلیک به ارتفاع 27 هزار متری صعود کرده و و با سرعت 4/6 ماخ بخش اعظم مسیر را طی کرده و سپس ارتفاع را به 12 هزار متر کاهش داده و ادامه مسیر را با سرعت 3/5 ماخ ادامه میدهد.
در نهایت در نزدیکی هدف ارتفاع را به 500 متر کاهش داده و روی هدف شیرجه میزند. خا-22 را همچنین میشد برای پرواز در ارتفاع پایین تنظیم کرد که در این صورت سرعت و برد آن کاهش مییافت اما از برخی جهات دفاع در برابر آن مشکلتر میشد. آزمایشات روسها نشان داده بود که برخورد خا-22 با کلاهک متعارف میتوانست سوراخی به عمق 12 و قطر 5 متر در بدنه ناوهای بزرگ ایجاد کند.
خا-22 همچنین میتوانست یک کلاهک اتمی یک مگاتنی حمل کند. یک مگاتن یعنی هزار کیلوتن و بمب اتمی هیروشیما تنها 15 کیلوتن قدرت داشت. بنابراین در شرایط جنگ هستهای یک خا-22 میتوانست یک ناوهواپیمابر را به پودر تبدیل کرده و حتی یک ناوگروه را منهدم نماید.
مزیتهای تکنولوژیک و عملیاتی خا-22 به قدری چشمگیر بود که شوروی می خواست تمام ناوگان بزرگ بمبافکن های ضدکشتی خود را با این سلاح مجهز کند. بخش اعظم این ناوگان از توپولوف-16 باجر تشکیل شده بود و جایگزینی تمامی آنها با بکفایر به صرفه و شدنی نبود. از طرف دیگر خا-22 با وزن 5/8 تنی و طول 11/6 متری خود برای توپولوف-16 بزرگ و سنگین بود.
بنابراین طراحان رادوگا یک نسخه کوچکتر و جمع و جورتر از خا-22 را با نام کیاسار-5 طراحی کردند که ناتو نام ایاس-6 کینگفیش را بر آن گذاشت. کینگفیش 10 متر طول و 4 تن وزن داشت و باجر میتوانست زیر هر بال خود یک فروند از این موشک را حمل کند. بدین ترتیب قابلیت عملیاتی کل ناوگان هوایی ضد کشتی شوروی به میزان چشمگیری افزایش یافت. شوروی صدها فروند باجر در اختیار داشت و حالا آنها در دهه هفتاد میلادی هم جایگاه خود را به عنوان سلاحی خطرناک و موثر حفظ میکردند.
جالب است که بدانید که اکنون یعنی در سال 2018 تنها بمبافکن سنگین و دوربرد نیروی هوایی چین توپولوف-16 است. چینیها سالها پیش امتیاز تولید آن را از شوروی گرفته و تحت نام اچ-6 مونتاژ کردند. بعدها با ارتقا تجهیزات الکترونیک و موتور، آن را به موشکهای جدید و موثری تجهیز کردند و اکنون تنها سلاح هوابرد چینیها در نبردهای دریایی دوردست به شمار میرود.
چند سال پیش روسیه با وجود نیاز مالی شدید، از بیم برهم خوردن توازن قوا با درخواست مصرانه چینی ها برای خرید بمبافکن قدرتمندتر بکفایر مخالفت کرد. این موضوع نشان میدهد که توسعه فناوریهای نظامی سطح بالایی از نوع بمبافکنهای سنگین حتی برای کشور قدرتمندی مانند چین چقدر دشوار است.
به بحث خودمان برگردیم. اگر چه توپولوف-16 سلاح قابلی بود اما ترکیب خا-22 با بمبافکن جدید شوروی یعنی توپولوف-26 (tu-22m/m3) بکفایر چیز دیگری بود. بکفایر در واقع بلوغ نهایی تلاش های 25 ساله روسها برای ساخت یک بمبافکن پیشرفته و قدرتمند بود. ورودش به خدمت در سال 1974 یک تحول مهم نظامی در موازنه استراتژیک جنگ سرد بود و بزودی مقام ترسناکترین هواپیمای جنگی شوروی در غرب را از میگ-25 فاکسبت ربود. ترسناکترین ویژگی بکفایر توان پرواز مافوق صوت در ارتفاع پایین بود.
در واقع بکفایر بمبافکن غول پیکری بود که با سرعت یک جنگنده در ارتفاع بالا و پایین حرکت میکرد. سیستم خلبان خودکار بدون نیاز به صرف توجه خلبان، عدم برخورد هواپیما با موانعی نظیر تپه ساختمان یا تیر برق را تضمین میکرد. بکفایر دارای یک کامپیوتر آنالوگ بود که در صورت بروز مشکل برای خلبان یا گم کردن راه، به طور اتوماتیک بمبافکن را در پایگاه مبدا به زمین مینشاند. بکفایر همچنین دارای سیستم های قدرتمند جنگ الکترونیک بود که به سادگی میتوانست موشکهای پدافندی هاوک یا رادار اف-4 فانتوم را از کار بیندازد.
بکفایر در ارتفاع بالا میتوانست با سرعت 2100 کیلومتر در ساعت پرواز کند و نخستین بمبافکنی بود که به چنین سرعتی دست می یافت. حداکثر توان حمل مهمات آن به 24 تن می رسید که حدود 2/5 برابر ظرفیت باجر و بلیندر بود. می توانست به راحتی دو موشک خا-22 را در کنار شش موشک کروز اتمی خا-15 با سرعت 5 ماخ، برد سیصد کیلومتر و کلاهک اتمی 300 کیلوتنی حمل کند. موشکهایی که هر کدام 20 برابر بمب هیروشیما قدرت داشتند. شش موشک خا-15 در یک پرتابگر چرخان رولور مانند در محفظه درونی بمبافکن جای میگرفتند.
بکفایر بین سالهای 1974 تا 1987 موثرترین و ویرانگرترین بمب افکن شوروی که اگر راه نفوذش سد نمیشد قادر بود تمام مواضع ایالات متحده و متحدانش را در اروپا، خاورمیانه و اقیانوس آرام شخم زده و با خاک یکسان کند. بکفایر با یک نوبت سوختگیری هوایی قادر بود، آمریکا را هم بمباران کند.
در قرارداد سالت-2 در سال 1977 با اصرار آمریکاییها بنا شد لوله سوختگیری هوایی بکفایر برداشته شود تا موازنه نظامی بر هم نخورد. پس از لغو برنامه پرهزینه بمبافکن بی-1، ایالات متحده بمبافکن مافوق صوتی در رده و توان بکفایر نداشت تا اینکه بالاخره ریگان بی-1 ها را در اواسط دهه هشتاد تکمیل و به نیروی هوایی تحویل داد تا این شکاف پر شود. البته بی-1 کاملا بر بکفایر برتری داشت اما تا قبل از آن به مدت یک دهه تنها جنگ افزار نسبتا مشابه با بکفایر در نیروی هوایی آمریکا اف-111 بود که به دلیل جثه کوچکش نمیتوانست از لحاظ برد و قابلیت حمل سلاحهای بزرگ ابعاد با بکفایر رقابت کند.
ترکیب بکفایر و خا-22 شرایط نبرد در دریا را تغییر داده و تهدید بزرگی برای نیروی دریایی آمریکا پدید آورده بود. تا پیش از آن این نیرو با بمب افکنهایی روبرو بود که با سرعت هشتصد تا هزار کیلومتر پرواز کرده و از حدود فاصله دویست کیلومتری عمدتا موشکهایی با سرعت زیر صوت شلیک میکردند.
اما حالا بکفایر با حداکثر سرعت 2100 کیلومتر در ارتفاع بالا و توان پرواز مافوقصوت در ارتفاع پایین میتوانست از فاصله 600 کیلومتری موشکی مانند خا-22 شلیک کند که متوسط سرعتش در مراحل مختلف پرواز به چهاربرابر صوت میرسید.
مشخص بود که اف-8 و اف-4 فانتوم قادر به مقابله با این تهدید نیستند. مهمترین مشکل آنها محدودیتهای رادار و موشکهایشان بود. به راداری بسیار قدرتمندتر و موشکهایی با توانایی بسیار بیشتر از سایدوایندر و اسپارو نیاز بود. شعاع عملیاتی و مداومت پروازی شکاری نگهبان جدید هم باید به میزان قابل توجهی افزایش مییافت.
رادار باید قدرت آنالیز فوقالعاده، اولویت بندی اهداف و نگاه به پایین در برد زیاد را دارا میبود. بدین ترتیب شکاری رهگیر اف-14 تامکت برای پاسخ به این نیاز طراحی شد. الزامات طرح موجب طراحی یک جنگنده سنگین شد که 20 تن وزن داشت و 7 تن از اف-15 سنگینتر بود در حالی که ابعاد آنها تقریبا یکسان بود.
اف-14 طرحی بسیار بلندپروازانه و پرخرج بود، چرا که اولا بنا بود به برد رادار و آتش بیسابقهای دست یابد و دوما با اینکه برای رهگیرهای دوربرد مرسوم نیست قرار بود اف-14 از قدرت مانور نسبتا بالا و چالاکی مناسب برای درگیریهای نزدیک برخوردار باشد. ناونشین بودن این هواپیمای سنگین و پیچیده هم به مخارج ساختش میافزود. اف-14 بنا نبود صرفا یک رهگیر دوربرد بی انعطاف و فاقد چالاکی نظیر اف-106 یا میگ-25 باشد. همین دلایل موجب شد که نسخه دریایی اف-111 که پیشتر برای همان نقش اف-14 در نظر گرفته شده بود کنار گذاشته شود.
شهرت و هالهی افسانهای که در دوران جنگ پیرامون اف-14 شکل گرفت، بیش از هر چیز مربوط به رادار و اسلحهی بی همتا و حیرتانگیزی بود که به طور خاص برای این ابررهگیر ساخته شده و فنآوری رادار و موشک هوابه هوای شکاریها را فرسنگها ارتقا دادند.
رادار ای دبلیو جی-9 اف-14 مدل هوابرد و تکامل یافته رادارهای جدید پالس داپلر بود. تا آن زمان خلبانان مجبور بودند تعداد زیادی سیگنال برگشتی روی صفحه نمایش را به دقت وارسی کرده و هدف اصلی را پیدا کنند. این موضوع زمانی که رادار می خواست به پایین نگاه کند، به سبب وجود عوارض مختلف زمین حالتی فلج کننده پیدا کرده و رهگیری را ناممکن میکرد. به همین دلیل بود که تا پایان دهه شصت میلادی رادارهای شکاریها توان نگاه به پایین یا شلیک به پایین در برد قابل توجه را نداشتند اما رادار اف-14 دارای یک پردازنده سیگنال مستقل برای آنالیز و ردهبندی سیگنالهای برگشتی بود.
به عنوان مثال این سیستم برای اولین بار سرعت اهداف را اندازه میگرفت و به این ترتیب سیگنالهای مربوط به اهداف ساکن مانند تپه و ساختمان و اهداف کم سرعت نظیر پرندگان را از سیگنالهای مربوط به هدفها جدا می کرد. بدین ترتیب اف-14 میتوانست اهداف را در ارتفاع 25 کیلومتری تا 20 متری سطح زمین رهگیری کرده و مورد هدف قرار دهد.
رادار اف-14 با توانایی نوین پردازش میتوانست اهداف موجود را طبقهبندی کرده و خیلی سریع تهدید آمیزترین آنها را به خلبان اعلام نماید. تا قبل از ورود اف-14، شکاریها در یک زمان تنها میتوانستند یک هدف را رهگیری کرده و با آن درگیر شوند، اما اف-14 در شرایط ایدهآل قادر بود همزمان با شش هدف درگیر شده و همزمان به سوی آنها آتش کند و پیش از آن 24 هدف را شناسایی، آنالیز و طبقهبندی کند.
برای آنکه اف-14 بتواند همزمان با چند هدف درگیر شود، موشکهای نیمه فعال راداری نظیر اسپارو به کار نمیآمد چرا که خلبان ناچار بود تا لحظه برخورد به هدف دماغه جنگنده و پرتو رادار را به سمت هدف نگهدارد. اما برنامهریزان نیروی دریای آمریکا میخواستن تا با توجه به تعداد زیاد بمبافکنها و موشکهای ضد کشتی شوروی رهگیر جدیدشان بتواند همزمان با چند هدف درگیر شود و نیز بتواند از پس جنگندههایی سریع تر و بلندپروازتر از خود مانند میگ-25 برآید.
توانایی شکار میگ-25 شرط غیر قابل اغماض پنتاگون برای کمپانیهای سازنده اف-14 و اف-15 بود. برای این منظور طراحان اف-15 بیشتر بر روی ویژگی های پروازی ممتاز اف-15 حساب کرده و طراحان اف-14 که نیازهای نیروی دریایی آنان را به ساخت جنگندهای با چالاکی کمتر و وزن بیشتر وادار میکرد بر توانایی بی همتای رادار و موشک اف-14 تکیه کردند. بدین ترتیب نخستین موشک هوا به هوای فعال راداری با نام فونیکس به طور اختصاصی برای اف-14 ساخته شد.
این موشک مختصات تقریبی محل هدف و و جهت حرکت و سرعت آن را از رادار هواپیما دریافت میکرد و پس از انتخاب بهترین مسیر برای رسیدن به آن به سمت هدف حرکت کرده و در 15 کیلومتری هدف رادار خود موشک روشن شده و جستجو برای قفل روی هدف را آغاز میکرد. در این مرحله سرعت موشک به 5 ماخ رسیده و فرار از چنگ آن تقریبا ناممکن بود. این قابلیت مزایای بسیاری داشت.
هواپیما پس از شلیک موشک، نیازی به تعقیب آن نداشت و میتوانست به سرعت تغییر مسیر دهد و نیز امکان شلیک موفق و دوربرد به جنگنده هایی با سرعت بالاتر یا ارتفاع بسیار بالاتر یا پایینتر از خود جنگنده فراهم میشد و این نوعی انقلاب در نبرد هوایی بود. رادار اف-14 میتوانست بمبافکنی مانند بکفایر را از 250 کیلومتری و هواپیمایی در ابعاد فانتوم را از فاصله 180 کیلومتری کشف کرده و از فاصله 160 کیلومتری با موشک فونیکس آنها را هدف قرار دهد. تا قبل از ورود اف-14 قدرتمندترین رادار و دوربردترین موشک هوا به هوا از آن میگ-25 بود که دو سال قبل از اف-14 وارد خدمت شده بود.
میگ-25 دارای برد کشف راداری 80 تا 100 کیلومتر و برد آتش 50 کیلومتری با استفاده از موشک موشک ار-40 اکرید بود که بزرگترین موشک هوابه هوای جهان محسوب میشد. ورود اف-14 نسل چهارمی به دوران کوتاه برتری میگ-25 نسل سومی خاتمه داد.
فونیکس موشکی بود که برای انهدام بمبافکنها طراحی شده بود این موشک سنگین و گرانقیمت نیم تن وزن و بیش از نیم میلیون دلار قیمت داشت. از نظر نیروی دریایی استفاده از فونیکس علیه جنگندهها چندان به صرفه نبود. به علاوه اگر جنگندهها به سیستم هشدار زودهنگام و اخلال الکترونیک مجهز بودند، استفاده از فونیکس علیه آنان در برد بیش از 70 کیلومتر چندان موثر نبود. در جنگ ایران و عراق هم بیشتر شکارهای اف-14 و فونیکس در برد کمتر از هفتاد کیلومتر رخ داد و در اکثر موارد جنگندههای عراقی مجهز هشدار دهنده یا اخلالگر الکترونیک نبودند.
نکته قابل توجه در مورد فونیکس این بود که هدف را تعقیب نمیکرد بلکه با محاسبه بهترین و کوتاهترین مسیر برای رسیدن به آن، خود را به هدف رسانده و از بالا روی آن شیرجه میزد. سرجنگی بزرگ و قدرتمند فونیکس که به فیوز انفجاری مجاورتی مجهز بود، با انفجار در نزدیکی هدف هم می توانست باعث انهدام و سرنگونی آن شود.
فونیکس همانطور که آزمایشها نشان داد قادر بود تا موشکهای مادون صوتی نظیر kelt را منهدم کند اما هدف قرار دادن موشکهای سریعی نظیر kh-22 دشوار بود بنابراین اساس تاکتیکهای نیروی دریایی بر هدف قرار دادن بمب افکنها پیش از آنکه موشکهایشان را شلیک کنند قرار گرفته بود. به همین منظور اف-14 ها در دو لایه کار محافظت از ناو مادر یا ناوگروه را انجام می دادند.
لایه اصلی تا حد امکان دور از ناو پرواز می کرد تا بتواند بمب افکن ها را خارج از برد شلیک موشک هایشان یعنی 500 الی 600 کیلومتری ناو رهگیری کند شعاع رزمی 930 کیلومتری اف-14 این امکان را فراهم می کرد که لایه دفاعی اصلی را به شکل نیم دایرهای در 300 الی 400 کیلومتری ناوگروه تشکیل داد و از طریق برد کشف 220 تا 250 کیلومتری رادار ایدبلیو جی-9 و برد آتش 160 کیلومتری فونیکس در برابر برد 600 کیلومتری خا-22 که خطرناکترین موشک ضد کشتی شوروی بود، سدی دفاعی ایجاد نمود.
لایه دوم و واپسین در نزدیکی ناو مستقر بود و تلاش میکرد تا اگر بمبافکنی توانست با استفاده از نقص یا نقاط خلاء در دیواره اصلی موشکی شلیک کند، موشک را پیش از برخورد به ناو منهدم نماید که البته کار آسانی نبود. وظیفه دشواری که به عهده تامکتها بود از طریق دوست و هم تیمی وفاداری به نام آواکس ایی 2سی هاوک ای آسانتر میشد. این آواکس ناونشین یک رادار بزرگ پرنده بود که تواناییهای بیشتر و متنوعتری نسبت به رادار جنگندهها داشت. رادار جنگنده ها هم به دلیل محدودیت ابعاد و هم به سبب محدودیت فیزیکی ناشی از مکان قرارگیری آنها یعنی دماغه جنگنده برد و میدان پوشش نسبتا محدودی داشتند.
رادارهای موجود در دماغه جنگندهها قادر نبودند زوایای جانبی جنگنده را پوشش دهند و یا سایر جنگندهها را در یک عملیات تیمی، هدایت نمایند. اما آواکس ناونشین ایی-2 سی تمام این کارها را انجام میداد. نسخه ارتقا یافته آن که برای عملیات ترکیبی با اف-14 در سال 1976 تکمیل شد، میتوانست در برد 520 کیلومتری همزمان بیش از 700 هدف را تا ارتفاع دو متری سطح آب رهگیری کند. این مدل از آواکس ایی-2 سی یک خط انتقال داده مخصوص برای انتقال تصاویر رادار خود به کابین اف-14 داشت و اف-14 را قادر می ساخت بدون دیدن هدف با رادار خودش، موشک فونیکس را روی آن قفل و شلیک کند.
هنگامی که مسئله انتخاب میان اف-14 و اف-15 برای نیروی هوایی ایران مطرح شد، یعنی در اواخر 1973، این نیرو با دغدغهها و تهدیدات جدیدی روبرو بود: عراق در حال خرید نسل جدیدی از هواپیماهای نظامی از شوروی بود: در سال 1974 عراقیها جنگندههای نسل سومی میگ-23، بمبافکنهای غولپیکر و دوربرد توپولوف-22 و هواپیماهای تهاجمی سوخو-20 را دریافت می کردند.
حضور میگ-23 هرچند به صورت ضعیف شده و با رادار میگ-21 برتری اف-4 فانتوم را کاهش میداد و توان هوا به زمین عراقیها با دریافت تو-22، سوخو-20 و نسخه تهاجمی میگ-23 بی ان به میزان قابل توجهی افزایش پیدا کرده بود. از سوی دیگر قدرت شوروی دررده بمبافکن و موشکهای هوا به زمین با ورود به خدمت بکفایر و موشکهایی نظیر خا-22 و خا-28 افزایش چشمگیری یافته بود.
توپولوف-22 ام بکفایر با توپولوف-22 بلیندر به کلی متفاوت و بسیار قدرتمندتر است تشابه اسمی گمراه کننده است.
پروازهای شناسایی نسخه شناسایی میگ-25 بر فراز خاک ایران هم مشکل دیگری بود. اف-4 ها و اف-5 های نیروی هوایی ایران قادر به رهگیری میگ-25 و جلوگیری از این پروازها نبودند.
دماغه نسخه شناسایی میگ-25 با نسخه رهگیر آن متفاوت است.
نتیجهگیری نهایی:
انتخاب یک جنگ افزار براساس استراتژی کلی نظامی در یک برهه مشخص و تلقی رهبران و فرماندهان نظامی از اولویت و ردهبندی تهدیدها صورت میگیرد. شرایط خاص جغرافیایی هر کشور هم میتواند فاکتور دیگری به این معادلات بیفزاید. اف-۱۴ و اف-۱۵ در نیمه دهه ۷۰ میلادی توانمندترین جنگنده/شکاریهای موجود در جهان بودند که هیچ رقیبی در هیچ کجا نداشتند. کشورهای بسیار معدودی از امکان خرید این جنگندهها را از لحاظ اقتصادی و سیاسی بهرهمند بودند. با وجود میزانی از تواناییهای مشترک این دو جنگنده در قالب مفهومی متفاوت و برای تهدیدهای متفاوتی طراحی شده بودند.
اف-۱۵ بیش از هر چیز یک شکاری تامینکننده برتری هوایی بود در ایدهآلترین کیفیت ممکن بود و اف-۱۴ یک ابررهگیر دوربرد به شمار میرفت اگر چه تا حدودی قادر بود نقش تامین کننده برتری هوایی را نیز ایفا کند همانطور که اف-۱۵ نیز تا حدودی قادر بود به عنوان یک رهگیر دوربرد انجام وظیفه نماید اما طبیعتا بیشترین قابلیت و توانایی آنها برای ایفای نقش اول و اصلیشان بود.
اگر بخواهیم قابلیت ها و برتریهای ویژه هرکدام را در مقابل دیگری به شکل خیلی خلاصه مطرح کنیم، نتیجه چنین خواهد بود: اف- ۱۵ از شتاب، چالاکی و برد پروازی بیشتری برخوردار بود و می شد از آن در نقش بسیار ارزشمند تهاجم هوا به زمین دوربرد هم استفاده کرد. قیمت کمتری داشت و تعمیر و نگهداری آن هم آسانتر بود. در مقابل اف-۱۴ از لحاظ دو پارامتر بسیار مهم یعنی رادار و اسلحه برتری کامل داشت.
اگر اف-۱۵ دو برابر اف-۱۴ برد پروازی یا شعاع عملیاتی داشت، برد شناسایی، رهگیری و آتش اف-۱۴ هم بیش از دو برابر اف-۱۵ بود. رادار اف-۱۴ و موشک فونیکس آن که هیچ جنگندهی دیگری در جهان مشابه آنها را حمل نمیکرد موقعیتی همچون یک مینی آواکس به آن میداد. به علاوه توانایی رادار و موشک اف-۱۴ به گونهای بود که انگار شما یک اس-۳۰۰ یا پاتریوت پرنده در آسمان داشته باشید.
اف-۱۴ یک سلاح تمام عیار ضد دسترسی محسوب میشد یعنی سلاحی که بتواند دشمن مهاجم را پیش از رسیدن به برد شلیک سلاح هایش منهدم نماید. موشک فونیکس سلاح مخصوص اف-۱۴ که برای حفاظت از ناوگان آمریکا در مقابل بمبافکنهای موشک انداز دوبرد شوروی توسعه یافته بود تا پیش از ورود به خدمت نسل جدید موشکهای هوا به هوا یعنی موشک هوابه هوای راداری فعال امرام در سال ۱۹۹۲ هیچ رقیب و مشابهی نداشت.این موشک می توانست بمبافکنها را در فاصله ۱۶۰ کیلومتری هدف قرار دهد. البته برد آن در مقابل جنگندههای کوچک و مانورپذیر که مسیر پروازی مستقیم و بدون پیچ و خم نداشتند کمتر بود.
تجربه جنگ ایران و عراق نشان داد که به ندرت شکار میگها و سوخوها در برد بیش از ۷۰ کیلومتری رخ میداد که البته این هم به میزان قابل توجهی بالاتر از برد شکار اف-۱۵ ای به شمار میآمد. اف-۱۴ به نسبت یک رهگیر دوربرد و سنگین که قاعدتا مانورپذیری یا چالاکی پایینی دارد، از مانورپذیری قابل تحسینی برخوردار بود. این امر طراحی نبوغ آمیز و بینظیر بخش بالایی بدنه و مساحت بالای بالهایش مربوط میشد. اما به هر حال نمیتوانست در زمینهی چالاکی با اف-۱۵ سیزده تنی که هفت تن از او سبکتر بود و نسبت رانش به وزنش به میزان قابل توجهی بالاتر بود، رقابت کند اگرچه اف-۱۴ به خصوص زمانی که بارگذاری کمتری داشت در درگیریهای نزدیک یا به اصطلاح داگفایت کم توان نبود اما در مجموع اف-۱۵ در این زمینه برتری داشت. اسرائیلیها که همچون ایران امکان خرید هر دو جنگنده را داشته و از میان آنها یکی را انتخاب کردند، قابل پیشبینی بود که انتخابشان اف-۱۵ باشد. اسرائیل عمق و گستره جغرافیایی بسیار کوچکی داشت که برای دفاع از آن بیشتر به سرعت عمل و چالاکی نیاز بود تا قدرت شناسایی و آنالیز اهداف در یک گستره وسیع. اسرائیل به سبب جغرافیایش که مختصاتش تقریبا نقطه مقابل ایران قرار میگرفت، خیلی کمتر امکان داشت تا با رهگیریها و نبردهای هوایی در برد بسیار بلند روبرو شود و برخلاف ایران نظارت و اسکن راداری بر تمام قلمرو هواییاش کار آسانی به شمار میرفت.
در مقابل مناطق کوهستانی پهناور غرب ایران نقاط کور راداری پرشماری پدید میآورد که برای پوشش آنها سیستم جدید پردازنده مستقل سیگنال اف-۱۴ که اجسام ثابت را از متحرک و کم سرعت را از پر سرعت حتی در ارتفاع ۲۰ متری سطح زمین تمایز میداد، یک امتیاز برجسته و استثنایی به شمار میرفت. دشواری پوشش نقاط کور راداری در جغرافیای خاص ایران که در دورانی که نیروی هوایی برای دفاع هوایی تنها به اف-۴ فانتوم متکی بود، به خوبی لمس شد، از مهمترین عواملی بود که شاه را به سمت خرید اف-۱۴ و آواکسهای استراتژیک ایی-۳ سوق داد.
حالا به قسمت اصلی بحث بپردازیم. در دهه هفتاد میلادی عمده ترین تهدیدی که توجه رهیری سیاسی و نظامی ایران را به خود جلب کرده بود، حکومت بعثی/فاشیستی عراق بود. تهدید شوروی هم از سه دهه پیش مطرح بود اما مختصات و شرایط متفاوتی داشت و تا اواسط دهه هفتاد میلادی اصلا تصور نمیشد که ایران بتواند بدون حمایت مستقیم آمریکا و ناتو، کوچکترین حرف یا شانسی برای مقاومت در برابر شوروی داشته باشد. از حدود سال ۱۹۷۳ وضع کمی تغییر کرد که بعدا به آن می پردازیم.
پس ابتدا عراق را مورد توجه قرار میدهیم: عراق دارای نیروی زمینی بزرگی بود و حدود ۳۰۰۰ تانک و هزاران نفربر زرهی و توپ صحرایی در اختیار داشت. نیروی هوایی آن هم اگر چه به پای ایران نمیرسید اما به سرعت در حال رشد و گسترش بود. استراتژی شاه در مقابله با نیروی زمینی بزرگ عراق که مستقیما خوزستان را در تیررس داشت، براساس بازدارندگی ناشی از برتری هوایی و فراهم کردن امکان یک پاسخ سریع و خرد کننده هوایی در ساعات نخست جنگ قرار داشت. شاه نمیخواست نیروی زمینی عراق را با فراهم کردن یک نیروی زمینی بزرگتر مهار کند.
در سال ۵۷ ارتش عراق حدود ۳۲۰۰ دستگاه تانک داشت حال آنکه ایران با وجود مساحت و جمعیت بسیار بیشتر چیزی بین ۱۷۰۰ تا ۲۰۰۰ تانک داشت که ۷۰۰ دستگاه از آنها را تانکهای ام-۴۷ تشکیل میدادند که به دلیل قدرت آتش و زره ضعیف قادر به مقابله با تانکهای عراقی نبوده و صرفا برای پشتیبانی از پیاده نظام به کار میرفتند. اما شاه در مقابل یک ناوگان بزرگ و قدرتمند از هلیکوپترهای ضد تانک و حامل کماندو سازمان داده بود که عراقیها خواب داشتنش را هم نمیتوانستند ببینند.
ایران ۲۱۰ هلیکوپتر پیشرفته و چابک ای اچ-۱ کبرا در اختیار داشت که نزدیک به نیمی از آنها قادر به حمل و شلیک موشکهای ضد تانک قدرتمند و فوقالعاده موثر تاو بودند. از آن مهمتر ایران دارای بیش از ۲۰۰ فروند شکاری بمبافکن پیشرفته و موثر اف-۴ فانتوم از دو نوع ایی و دی بود که بسته به برد پروازی ماموریت هر کدام میتوانستند به راحتی ۴ تا ۶ تن بمب حمل کنند. عراقیها هیچ هواپیمایی که بتواند در تهاجم عمقی هوا به زمین به گرد پای فانتوم برسد، نداشتند.
میگهای ۲۱ و ۲۳ عراقی و سوخوهای ۷ و ۲۰ این کشور، هر یک تنها یک الی ۲ تن بمب حمل کرده و برد پروازی کمی داشته و به علاوه فاقد سیستمهای پیشرفته برای ناوبری در برد بلند، هشدار راداری یا ایجاد اختلال در پدافند زمینی دشمن بودند. در همان دورانی که ایران در حال بررسی و تدارک خرید اف-۱۴ بود، عراقیها هم مشغول بستن قرارداد برای خرید ۲ هواپیمای موثرتر از شوروی بودند: میگ-۲۵ فاکس بت و توپولوف-۲۲ بلیندر. اف-۴ فانتوم که در آن زمان به خوبی از عهده محافظت از آسمان ایران برمیآمد، دچار مشکل جدی میشد. سرعت و ارتفاع میگ-۲۵ فراتر از آن بود که فانتوم از پس رهگیری آن برآید و در مورد توپولوف-۲۲ هم دستگاههای پیشرفته اخلال الکترونیکش سبب میشد که بتواند در برخی موارد از دست فانتوم فرار کند.
توپولوف-۲۲ بمبافکنی غول پیکر بود که جثهای چند برابر فانتوم و شبیه به بمبافکنهای استراتژیک قاره پیما داشت اما کارایی آن به خصوص در دستان عراقیها به هیچ وجه با ابهت ظاهری و جثهاش نمیخواند. فاقد تجهیزات و فن آوری لازم برای بمباران دقیق بود و بمباران نسبتا دقیق هم با آن مستلزم آموزشهای سطح بالای خلبانان بود که نیروی هوایی عراق از آن محروم بود. اما به هر حال حوادث بعدی در جنگ ایران و عراق نشان داد که بلیندر در ماه نخست جنگ چندین بار توانست تا تهران بیاید و پس از یک بمباران غیر دقیق و نه چندان موثر به پایگاه خود بازگردد.
درباره میگ-۲۵ و مقدورات آن هم پیشتر سخن گفتیم و مشخص شد که عمده تهدید آن عملیات شناسایی، بمباران غیر دقیق و محدود از ارتفاع بالا و تهدید علیه هواپیماهای بزرگ مانند سوخترسانها و ترابریها بود. در سال ۱۹۷۳ مشخص بود که نیروی هوایی ایران به جنگنده ای برتر و جدیدتر از فانتوم برای محافظت از آسمان ایران نیاز دارد. اگرچه اف-۱۵ هم می توانست از پس این دو هواپیما برآید اما توانایی اف-۱۴ به سبب رادار و اسلحه نیرومندتر در برابر این دو هواپیما بیشتر بود، در حالی که اگر تهدید درجه اول ایران از سوی عراق تعداد زیادی جنگندهی کوچک و مانورپذیر میبود، اف-۱۵ انتخاب بهتری برای محافظت از آسمان ایران به شمار میرفت.
در مورد مقابله با توپولوف-۲۲، برتریهای ویژه تامکت امتیاز نسبتا بهتری هرچند نه خیلی چشمگیر به آن در قیاس با اف-۱۵ ایگل میداد. رادار نیرومندتر و دارای قدرت خروجی و آنالیز برتر تامکت در مقابل اخلالگر توپولوف-۲۲ بلیندر کاملا مقاوم بود و از آن مهمتر تامکت مجهز به موشک پیشرفتهتر و قدرتمندتر فونیکس بود که یک موشک راداری فعال یا شلیک کن/فراموش کن محسوب میشد یعنی لازم نبود همچون موشکهای نیمه فعال اسپاروی اف-۱۵ خلبان تا هنگام اصابت به هدف، هواپیما و پرتو رادارش را در سمت موشک و هدف نگاه دارد.
اخلال راداری روی موشکهای نیمه فعال آسان تر است چرا که کافی است تنها برای لحظاتی کوتاه ارتباط خلبان با موشک قطع شده تا موشک به خطا رود اما خلبان اف-۱۴ پس از شلیک فونیکس میتوانست به سرعت تغییر مسیر دهد و کامپیوتر موشک به جای تعقیب مستقیم هواپیما بهترین مسیر میان بر برای رسیدن به هدف را انتخاب کرده و از بالا مثل اجل معلق روی آن فرود میآمد.
ضمنا برد فونیکس بر ضد اهداف بزرگ، کم مانور و دارای سیر حرکت قابل پیشبینی نظیر بلیندر به حداکثر میزان خود یعنی ۱۵۰ تا ۱۶۰ کیلومتر می رسید. این بدان معنی بود که اگر تامکت از پیش در موقعیت مناسب قرار داشت می توانست بلیندر را بر فراز خاک عراق و حتی در مواردی در فاصله کوتاهی از برخاستن هدف قرار دهد. در مورد مقابله با میگ-۲۵ هم امتیازات ویژه تامکت نمره بیشتری به آن میداد. اف-۱۵ برای انهدام میگ-۲۵ بر شتاب و سرعت اوجگیری بی نظیرش در صفحه عمودی بر زمین و همچنین شلیک از پایین به بالا در سرعت زیاد که شتاب ویژهای به موشک میبخشید، متکی بود.
اما به سبب محدودتر بودن چشمگیر برد و دامنه عمل رادار ایگل نسبت به تامکت، داشتن اطلاعات زودهنگامتر و دقیقتر از مکان و سیر حرکت میگ-۲۵ برای ایگل لزوم و اهمیت بیشتری داشت. در نبرد دره بقاع لبنان در سال ۸۲ میلادی، اف-۱۵ های اسرائیل با همان روشی که ذکر شد موفق شدند ۴ فروند میگ-۲۵ سوریه را منهدم کنند. در تمام یا بخش عمده موارد آواکسهای ایی ۲ سی اسرائیل اطلاعات دقیقی را از لحظه برخاستن میگ-۲۵ از باند فرودگاه به اف-۱۵ ها مخابره میکردند تا آنها بتوانند از بهترین مسیر و در بهترین مکان ممکن به میگ-۲۵ ها رسیده و مسیر پروازی آنها را قطع کنند.
در مورد رهگیری و شکار میگ-۲۵ برای اف-۱۴ و اف-۱۵ یک مسئله مشترک وجود داشت: برخلاف اکثر درگیریهای هوایی که در آنها شرایط مطلوب برای خلبان آن است که پشت جنگنده دشمن قرار گیرد، به دلیل سرعت بسیار زیاد میگ-۲۵ میبایست از روبرو به سراغش رفت و در این شرایط فرصت بسیار کمی برای یک قفل راداری موفق وجود داشت.
میگ-۲۵ از هشداردهنده راداری برخوردار بود و به دلیل سرعت سه برابر صوتش، شلیک از فاصله خیلی دور به سمت آن معمولا موفق نبود و اگر بیش از حد نزدیک میشد، هم به دلیل محدودیت های موشک و هم به دلیل امکان برخورد جنگنده شلیک کننده با ترکشهای انفجار باز هم امکان قفل و شلیک از میان میرفت. در این فرایند نفس گیر شانس اف-۱۴ به دلیل آنکه از رادار و اسلحه دوربردتری برخوردار بود، بیشتر بود.
چون اف-۱۴ می توانست زمان بیشتری برای انتخاب لحظه طلایی داشته باشد. در این نوع خاص از درگیری برتری محدود سرعت اف-۱۵ بر تامکت ( ۲۰۰ کیلومتر در ساعت ) تاثیری نداشت. در زمینه ارتفاع پروازی اف-۱۵ برتری چشمگیری بر اف-۱۴ داشت و می توانست حدود ۵ هزار متر بلندتر پرواز کند اما برد و ارتفاع بیشتر موشک فونیکس اف-۱۴ این برتری اف-۱۵ را جبران میکرد.
اما در سوی دیگر ماجرا مهمترین مزیتی که نیروی هوایی ایران با چشمپوشی از اف-۱۵ از دست میداد، امکان اجرای حملات هوا به زمین بسیار دوربرد حتی در بردی فراتر از قلمرو همسایگان بود. شعاع عملیاتی اف-۱۵ در میان جنگندههای نسل چهارم آمریکایی و بطور کلی تمام جنگندههای موجود در آن دوره ممتاز و بی رقیب بود. برای اینکه تصور دقیقتری پیدا کنید، به این نکته اشاره میکنم که شعاع عملیاتی اف-۱۵ ایگل سه برابر اف-۴ فانتوم بود! یعنی اف-۱۵ می توانست عملیات هایی مانند اچ-۳ و فراتر از آنرا بدون نیاز به آن همه تمهیدات ویژه و دشوار، به راحتی آب خوردن اجرا نماید.
تصادفی نبود که پلاتفورم اف-۱۵ ده سال پس از ورود به خدمت، برای ساخت هواپیمای تهاجمی اصلی یا بمبافکن تاکتیکی دوربرد نیروی هوایی آمریکا انتخاب شد و جایگزین اف-۱۱۱ گردید. این گونه از اف-۱۵ یعنی نسخه ایی استرایک ایگل امروز هم قدرتمندترین جنگنده تهاجم زمینی دوربرد است و در نیروهای ممتاز و بیرقیب بود. شعاع رزمی اف-۱۵ دو برابر اف-۱۴ بود و نسبت به اف-۱۴ که در مجموع یک جنگنده تخصصی و تک ماموریته به حساب می آمد، خیلی بهتر میتوانست در نقش یک جنگنده چند منظوره ظاهر شود. البته اف-۱۴ هم میتوانست بمب حمل کند و عملیات هوابه زمین انجام دهد، اما در این زمینه قطعا کارایی اف-۱۵ را نداشت.
در دوران جنگ سرد هم کسی از اف-۱۴ در نقش هوابه زمین استفاده نکرد و نیروی هوایی ایران هم سلاح هوا به زمینی برای این جنگنده خریداری نکرد. در اوائل دهه نود میلادی نیروی دریایی آمریکا از برخی تامکت های جدیدش در ماموریت ضدسطحی بهره گرفت که بمبکت نام گرفته و در عملیات بر ضد طالبان در ۲۰۰۱ هم شرکت کردند. اما اف-۱۴ در این نقش چندان ماندگار نشد و در سال ۲۰۰۶ جایش را به نسخه بزرگتر و دوربردتر اف-۱۸ یعنی سوپرهورنت داد.
طهماسبی