نزدیک ماه رمضان چهار سال پیش با دوست عزیزی به یک کتابفروشی ایرانی در شمال ونکوور رفته بودیم. لا به لای کتاب ها در قفسههای زیرین، یک قرآن عتیقهی نسخه خطی پیدا کردم.
عصراسلام: مشغول ورق زدن بودم که صاحب مغازه که پیرمردی با کراوات سبز و کفشهای اسپرت بود آمد نزدیک و از زیر عینک قطورش نگاهی تیز به من کرد و به حالت طعنه گفت که "کتاب های مفید بخوان! این کتاب پُر است از دست و پا قطع کردن."... لبخندی زدم. پرسیدم که همهاش را خواندید؟ گفت که "همهاش همین است. قتل. مجازات...".گفتم بسم الله، امتحان کنیم؟ گفت باشه!
قرآن را باز کردم. سورهی لیل آمد. شروع کردم به خواندن. واللیل اذا یغشی... قسم به شب هنگامی که پردهاش همه جا را فرا می گیرد... والنهار اذا تجلی... و قسم به روز هنگامی که تجلی کند... و ما خلق الذکر و الآنثی... و قسم به کسی که مرد و زن را آفرید.. ان سعیکم لشتی .. گفتم این آیات را ببین، دست کم این ملودی هیجان انگیز کلمات را نگاه کن. اینها بی نظیر نیست؟
دیدم که آهسته گریه میکند، منقلب شده بود.. بیشتر از آنکه من فکرش را کنم. کلمات را بیش از من میفهمید. گفت تا آخر سوره بخوان. سوره که تمام شد صورتش غرق اشک شده بود.
این روزها فرصت خوبی است برای خواندن کتابی که تاریخ بشریت را برای همیشه متحول کرده است. حداقل برای یک بار. اسلام اقلیمی را بگذاریم کنار. خیال کنیم تازه متولد شده ایم. قرآن را یک بار از اول تا آخر بخوانیم.
کانال مکتوبات