به زبان ساده می توان گفت تفاوت این دو دیدگاه این است که کسانی که به خداوند غیرمتشخص معتقدند به نوعی نیک خواهی حاکم بر هستی باور دارند. این است که در ارتباطات چندگانه اثر می گذارد
. در ماتریالیسم صرف، غیر از ماده چیزی به عنوان «آگاهی» یا «نیک خواهی» وجود ندارد اما کسانی که به وحدت وجود باور دارند نوعی «نیک خواهی» و « آگاهی» منتشر در هستی را باور دارند
. ماحصل این نگرش وحدت وجودی این است که «نظام جهان اخلاقی است» و در نگرش ماتریالیستی اینگونه نیست.
این که «نظام جهان اخلاقی است» از کنار هم گذاشتن دو گذاره حاصل می شود: یکی اینکه «جهان بین عمل اخلاقی و عمل غیر اخلاقی تمیز قائل می شود» و دیگر اینکه «مناسب با این تمیز جهان واکنش می دهد». اگر کسی همین دو گزاره را قبول داشته باشد دیگر ماتریالیست نیست و به نوعی خداوند غیرمتشخص باور دارد.
به زبان ساده فرض کنید جمله ای از زبان من صادر شود. این جمله ممکن است به لحاظ اخلاقی راست یا دروغ باشد. فیزیک، شیمی، زیستشناسی نمی توانند بین راست و دروغ تمیز بگذارد. اگر شما عالم به همه ی قوانین علوم تجربی باشید می توانید بگویید با استفاده از صدای بم با چه فرکانسی با چه فیزیولوژی و… این صدا را درست کردید اما نمی توانید بگویید این سخن راست بود یا دروغ. علوم تجربی قدرت تمیز بین راست و دروغ، تواضع و تکبّر، نیکخواهی و شرخواهی و … را ندارند.
اما اگر معتقد به خداوند غیرمتشخص باشید می توانید بین اینها تمیز بگذارید و متناسب با این تمیز واکنش قائل می شوید.
مصطفی ملکیان. درسگفتار انسان شناسی فلسفی. جلسه 34