اختلافات حاشیه و متن شهرها، حتی روی شوخیهاشون هم تأثیر میذاره. با دقتی عمدی به راحتی میدیدم که شوخی جنسی مردان حاشیهنشین با شوخی جنسی مردان مرفهتر داخل شهرها فرق داره.
البته شاید فاکتور بیاهمیتی باشه.. اما به نظر خودم میشه ازین نشانهها به عنوان راهنما استفاده کرد.
یکی از رفقای همسن که رفت آمد مکرر به شهریار داشت یکبار در یک انتقال خودمانی تجربیات روزمره گفت «شهریار جای عجیبیه حاجی. یه جور خاصیه. همه عجله دارند برای سکس». خودش در لایفاستایل، درست در نقطه مقابل من بود.. روابط آزاد، با دهها نفر. اما حتی با چنین لایف استایلی در اونجا شوکه شده بود.
حس «بازندگی غیرقابل جبران» فشاری بر حاشیهنشینان ایجاد کرده که برای بقیه خیلی قابل درک نیست. (در امثال شهریار و کرج که باغشهر بودند، حلبیآباد درست مجاور ویلاهاست، چون بخشی ازون باغها هنوز باقی موندن. و این، اون حس بازندگی رو تشدید میکنه. این ویلاها و باغها اغلب خالیاند..طوری که حتی وقتی هواپیما سقوط میکنه داخلشون کسی کشته نمیشه! چون صاحبانشون بیشتر از هفتهای یکبار نمیتونند بش سر بزنند. لذا نمادی از ثروت مازاده. دیگران رو سوار بر ماشین لوکس دیدن این اثر رو نداره. چون عبور میکنه، و هرچه هست در حال مصرفه. اما اینها مازادند. مجاورت دائمی با مازادهای دیگران، حس «ما نابودیم» رو بیشتر تقویت میکنه). در شرایط این فشار، سکس نقش روانی پررنگتری پیدا میکنه. دسترسی به واژن، تا حدی عدم دسترسی به پول رو پنهان میکنه. عجله دارند چون تنها چیزی که میتونند توش برنده باشند بدست آوردن همبستره، و طبیعتا در پی حداکثری کردن این بدست آوردنها خواهند بود. هیچ روزی رو نباید از دست داد. هیچ کسی رو نباید از دست داد.
شوخی جنسی حاشیهنشین بیشتر خشونت داره و کمتر خنده. تابویی براش باقی نمونده که سوژه خنده باشه. در این شوخیها، زن واژن است، تمام. نه تعارفی، نه اضافاتی، نه تلطیفی. اما در متن شهر، کسانی که از فقر مطلق در امانند، فعلا، هنوز داخل بافت خانوادگی و اجتماعی قرار دارند که تقیدها رو حفظ کرده.. و در داخل این تقیدها، دسترسی به سکس خیلی آسان نیست. یا باید پول خرج کنند، یا باید خودشون رو به پارتنر مدنظر ثابت کنند، یا هردو. چه پارتنر مشروع باشه چه نامشروع. بنابراین شوخیهای جنسی اینها از لودگیهای بیمزه از کلیشههای جنسیتی درباره اختلاف رفتاری و تیپولوژی بین زنان و مردان تشکیل شده. برای اینها دو گانه ما مردها-آنها زنها سوژه قابل توجهیه. برای اینها دختر هات، دختریه که سخت نیست، راحت میپذیره و راحت میره پی کارش. یعنی چیزی که کم گیرشون میاد. اما در حاشیه، دختر هات دختریه که اختیار واژنش در کنترل شرارتشه. شرارتی که در اون ناحیه شهری، برای مرد و زن ضروری به نظر میاد. در حاشیه روسپیگری جریان داره، اما همه این سکس پرتیراژ و پرعجله از کانال روسپیگری نمیگذره. اینها با توافق همدیگه سکس رو برای همدیگه پردسترس کردهاند، و به طور جمعی مشغول پوشاندن بازندگیهای غیرقابل جبران هستند. این حرف درستی بود که کمونیسم در مقیاس محلی، خوب جواب میده. هرچه که بین پاهای من است برای همه، هرچه بین پاهای همه هست، برای من.
یاسر عرب
پر شکوه که میگمصرفا نحوه ادای ادبی و جاگذاری کلمات رو میگم والا درون مایه صحبت جز پوچی و نفرت چیز دیگه ای ندیدم.
واقعا ناراحت شدم. از صمیم قلبم ناراحت شدم. متن توش غصه های عجیبی داشت که نویسنده تاب گفتنش رو نداشت و سعی کرده بود توصیفات و شرح واقعه رو تقلیل کنه.
آقای یاسر عرب عزیز اگه این پاسخ من رو خوندی دوست دارم باهات گپ و گفت کوتاهی داشته باشم
این ایمیل منه
a.ameli@rocketmail.com
ریسک گفتن ایمیلم رو به جون خریدم. امیدوارم خودت ببینی این متن رو