حالا که تا خرخره در مدل هایک فرو رفتهایم و این وضع امروز مملکت است، هذیان گفتن دربارهی مدل اسکاندیناوی و خیال نکنید «علیآباد هم شهری است»، حرف پیش زدن برای پس نیفتادن است.
همین چند ماهه که ثمرات 30 سال اجرای سیاستهای اقتصاد آزاد و افسارگسیختگی سرمایهداری، منظرهای خونبار در مملکت رقم زده است، ماساژورهای همیشهدرصحنهی هایک و فریدمن به هول و هراس افتادهاند که نکند انگشت اتهام ذرهای به سمت آنها بچرخد و بنابراین بوقها را به صدا درآوردهاند که کسی گه میخورد حرف از مدل اسکاندیناوی بزند، بلکه خود آنها هم اصلا گه خوردهاند اگر حرف از مدلشان زدهاند.
محتوای بوق اخیر از این قرار است که هیچ خبر خاصی در سوئد و دانمارک و نروژ نیست، کلا سرمایهداری است و بازار آزاد و مالکیت خصوصی، اگر خبری هم هست، ربطی به سوسیالیسم ندارد. بنابراین هرکس حرف از «تحسین الگوی اسکاندیناوی» بزند بیشعور است و نسخهپیچی برای الهام گرفتن از مدل اسکاندیناوی کلا کار آدمهای بیشعور است. آدم باشعور فقط بیوقفه حرف از هایک و فریدمن میزند و برای تقلید از مدل شیلی یا فوق فوقش از مدل آمریکا نسخهپیچی میکند.
اسمش مهم نیست، سوسیالیسم یا کاپیتالیسم. اسم دقیقش «سوسیال دموکراسی» است. فرق مهم سوئد و فنلاند و ایسلند با آمریکا و شیلی و ایران، نحوهی تعریف رابطهی دولت و ملت است، نه اینکه اقتصاد چقدر باز است یا چقدر بسته است. آیا دولت یک بنگاه اقتصادی فارغ از هرگونه ملاحظات بشردوستانه است که رابطهاش با ملت، رابطهای خشک و بیتعارف در حد رابطهی یک بقال خسیس و کنس با مشتریان خود است، یا آنکه دولت خود را در قبال مردم، خصوصا کسانی که در زندگی اقتصادی خود نابسامانیهایی را تجربه میکنند، دارای مسئولیت میداند.
آن چیزی که در الگوی اسکاندیناوی قابل تحسین و قابل الهامگیری است، حفظ عناصر انسانی «دولت رفاه» و امکان گستردهی چانهزنی بین کارگر و کارمند و صاحب کار است. سوئد به خاطر خدمات و حمایتهای اجتماعی خود، «فقر مطلق» معیشتی (absolute poverty) را به صفر رسانده است. دقت کنید: صفر. کسی که سوئد را به خاطر حمایت اجتماعی از ملت خود تحسین میکند، بیشعور است یا آنکه مقعد فیل را چسبیده است و به زور میخواهد چراغ را جایی فرو کند که به نظرش سوسیالیستی است و بنابراین باید همه را خبر کند که تویش نیفتند؟
اصلا مهم نیست که کسی با حمایتهای اجتماعی و خدمات رفاهی «از فقر به در نیامده و ثروتمند نشده است». برعکس، آنچه اهمیت دارد این است که دقیقا به خاطر همین حمایتهای اجتماعی و خدمات رفاهی، هیچ کس به فقر و فلاکت نمیافتد. مهم این است که اگر کارفرما کسی را از کار اخراج کند، دولت با بیمهی بیکاری از او حمایت میکند. مهم این است که کسی برای تحصیل موظف به پرداخت هزینههای گزاف نیست. مهم این است که کسی اگر دندانش درد بگیرد، برای درمان آن کمرش زیر بار هزینهها خرد خاکشیر نمیشود. مهم این است که دولت خودش را «مسئول» میداند که کسی فقیر و گرسنه نماند.
اصلا مهم نیست که دولت کارخانه دارد یا ندارد، یا ماشینها در دست
ماشینچیهاست یا در دست دولت، مهم این است که در سوئد مشت آهنین دولت
بالای سر صاحب ماشین است و اجازهی ثروتاندوزی افسارگسیخته را به او
نمیدهد و بدین ترتیب از پیامدهای حیوانی و وحشیانهی فاصله طبقاتی (شبیه آنچه
این روزها در ایران و آمریکا و شیلی میبینید) جلوگیری میکند.
اصلا مهم نیست «مالیاتدهندگان دهکهای پایینتر در سوئد به مراتب بیش از مالیاتدهندگان مشابه در کشورهایی چون آمریکا مالیات میپردازند»، بلکه مهم این است که «مالیاتدهندگان دهکهای بالاتر» در سوئد و دانمارک و نروژ به مراتب بیش از مالیاتدهندگان مشابه در کشورهایی چون آمریکا و شیلی و ایران مالیات میپردازند.
دقیقا چون کارفرمای ثروتمند میداند که اگر کارگر یا کارمندی را اخراج کند، مالیاتهای او از طریق دولت خرج حمایت از شخص بیکار میشود، ترجیح میدهد نیروی کار را سر جای خود حفظ کند و حالا که پول از جیبش میرود، لااقل از قوت بازوی او استفاده کند و همین نکته باعث افزایش شگفتانگیز استانداردها در شرایط کاری، محیط کاری، قراردادهای بین نیروی کار و کارفرما، و البته حمایتها و امتیازهای شغلی خود کارفرما برای کارگر شده است. مهم است که در دعوای بین سرمایه و کارگر، همیشه دولت طرف کسی را میگیرد که امکان اجحاف در حق او وجود دارد. و مهم تر از همه اینکه در این دموکراتترین دموکراسیهای دنیا، رضایت عمومی از زندگی و نحوهی حکمرانی در بالاترین حد خود است. یعنی خودشان رای میدهند که همینگونه باشد، اگر کسی از آن سر دنیا داد نزند که غلط کردید مدل اسکاندیناوی دارید.
حالا که تا خرخره در مدل هایک فرو رفتهایم و این وضع امروز مملکت است، هذیان گفتن دربارهی مدل اسکاندیناوی و خیال نکنید «علیآباد هم شهری است»، حرف پیش زدن برای پس نیفتادن است. آنچه که سوئد و دانمارک و نروژ و ایسلند را در تمام استانداردهای زندگی در صدر فهرستها قرار داده است، نه دعوا بر سر مالکیت خصوصی و عمومی، یا حضور و غیاب دولت در اقتصاد، که همین رابطهی انسانی دولت با مردم و نهادینه کردن مسئولیت اجتماعی در سیاستگذاری اقتصادی است.
خلاصهاش: ماشین و بوق مالِ مالِ مالِ خودتان، یک ذره انسانیت قاطی اقتصاد کنید، اگر به انسانیت اعتقاد دارید. همین.
(مطلب ارسالی یکی از مخاطبان سایت)