اعتراضات و ناآرامیهای رخ داده برای افزایش قیمت بنزین بسیار فراتر از آن چیزی بود که بسیاری انتظار داشتند.
البته خطای دولت در چند سال به تاخیر انداختن این تصمیم و اجرای ناگهانی آن را نمیتوان نادیده گرفت... اما علیرغم اشتباهات و ناکارآمدی دولت در اجرای این تصمیم، باز هم حجم و شکل اعتراضات تا حدی غیرمنتظره بود.
به خصوص تخریب و سوزاندن و شکستن و خشونتی که رخ داد فراتر از انتظار خیلیها بود. حتی در شورشهای سال 96 هم این حجم تخریب رخ نداد. در یادداشتی که برای شماره 254 هفهنامه تجارت فردا درباره شورشهای زمستان 96 نوشته بودم آن اعتراضات را نه یک جنبش سیاسی بلکه «شورش حاشیه علیه مرکز» تعبیر کردم. در آن یادداشت شرح داده بودم که :«جنبش مطالبه مشخص دارد ساختار رهبری دارد و مبتنی بر همگرایی جریانهای با خاستگاه اجتماعی و سیاسی نسبتا مشخص است که درک نسبتا مشابهی از یک وضعیت مطلوب دارند. اما شورش از سر استیصال و بیچارگی و نداشتن حق انتخاب است. جنبشها تصوری از وضعیت مطلوب دارند اما شورشها صرفا علیه وضعیت موجود هستند. اعضای یک جنبش چون مطالبه و تصوری هرچند مبهم از آینده دارند طبعا وارد تعامل و مذاکره و مصالحه میشوند اما شورشیها صرفا دنبال تخریب وضعیت موجود و دیده شدن هستند.»
اعتراضات اخیر هم کماکان از همین جنس است یعنی شورش حاشیه علیه مرکز، حاشیه آنجا است که قدرت نیست و مرکز آنجا است که قدرت هست. قدرت سیاسی یعنی توانایی اثرگذاری رسمی و غیررسمی بر شیوه اداره کشور، قدرت مالی یعنی داشتن ثروت و قدرت فرهنگی یعنی توانایی تولید محتوا (Content) که منجر به شکلدهی ارزشها و هنجارهای فرهنگی و اجتماعی میشود. در یادداشت فوقالذکر شرح داده بودم که بخش عمده قدرت سیاسی و قدرت قانونی چگونه در یک بخش کوچک جامعه متمرکز شدهاست. قدرت مالی و فرهنگی هم در دستان قشر کوچکی از جامعه است. شما حتی اگر محصولات فرهنگی و رسانههای جامعه را هم بررسی کنید تنها منافع و ارزشهای بخش کوچکی از جامعه را نمایندگی میکنند.
حتی اعتراضات سال 88 هم به نوعی نزاع مرکز علیه مرکز بود معترضان آن زمان، بیقدرت نبودند قدرت فرهنگی داشتند، رسانه داشتند، توان تاثیرگذاری بر جامعه داشتند از قدرت مالی هم بیبهره نبودند اگرچه قدرت سیاسی محدودی داشتند. اما آن چالش از مرکز فراتر نرفت و به مساله حاشیهنشینان بدل نشد. اگر نشستگان در مرکز را فرادست و حاشیهنشینان را فرودست بدانیم اعتراضات 88 دعوای داخلی فرادستان بود اما شورش 96 و شورش اخیر، نزاع میان فرادستان و فرودستان است.
اتفاقی که در شورش پاییز 98 رخ داده اما یک وجه تفاوت بارز با شورش زمستان 96 دارد. به نظر میرسد وندالیزم (Vandalism) یا تخریبگرایی در حال پیدا کردن هویت سیاسی و دست بالا پیدا کردن در اعتراضات سیاسی و اجتماعی است.
وندالیزم در جامعه شناسی به تخریب آگاهانه و عامدانه اماکن عمومی گفته میشود که ماهیت بزهکارانه دارد و عاملان آن را وندال میخوانند.
به نظر میرسد وندالهای ایرانی (فرودستان حاشیه نشین) خود را بازندگان ناگزیر وضعیت موجود میدانند. یعنی تصور میکنند وضعیت موجود جامعه به گونهای نیست که در هیچ حالتی آنها از شرایط رضایت داشته باشند. مابقی اقشار جامعه (فرادستان مرکز نشین) از نظر آنها همگی برندگان وضعیت موجود در سطوح مختلف هستند و این باعث بیاعتمادی مطلق آنها به مناسبات سیاسی و اقتصادی موجود شده و حتی یک مغازهدار ساده که ممکن است فروشگاهی کنار یک خیابان پر رفت و آمد داشتهباشد از نظر آنها منتفع از وضع موجود است و از این جهت فرقی با صاحبان قدرت اصلی ندارد پس میشود مغازهاش را تخریب کرد.
وندالیزم به خصوص در جوانان، به شدت متکی به غلیان عقدههای فروخوردهاست. جوان بیکار و مستاصلی که از همهجا وامانده و به هیچ روشی نمیتواند درآمدی در حد یک زندگی حداقلی معمولی ایجاد کند سرشار از عقدههای سرکوب شدهاست. از نظر او هر کس دیگری که به قدر او مستاصل نیست بیتردید سزاوار عقدهگشایی است. آنکه شعبه بانک را آتش میزند آنکه شیشه ماشین دیگری را میشکند آنکه طلافروشیها را تخریب میکند به دنبال کنش سیاسی اعتراضی نیست بلکه محرومیت خود از دسترسی به نمادهای زندگی طبقات مرفه و حتی متوسط را در قالب تخریب هر آنچه در مالکیت آن طبقات است نمایش میدهد. به قول معروف «دیگی که برای من نجوشد بگذار ...»
در عین حال وندالیزم محصول فقدان امید اجتماعی است. آنچه تودهای از آدمهای منفرد را به یک ملت بدل میکند تصور مشترکی است که از آینده ایدهآل دارند. آیندهای که تحقق آن منوط به در کنار هم بودن آحاد جامعه است. امید اجتماعی یعنی داشتن همین تصور مشترک جمعی از آینده ایدهآل و و اطمینان افراد جامعه به قابل تحقق بودن آن. جامعهای که درک مشترکی از آینده ایدهال ندارد امید هم ندارد. این آینده ایدهآل همان رویای جمعی است. رویایی که همه اجزای یک جامعه روایت شخصی شدهای از آن را در ذهن خود دارند. وندالیزم ریشه در فقدان رویا و ناامیدی مطلق از توان جامعه و نهادهای حاکم بر آن از خلق آینده خوشایند دارد.
آنچه در شورش اخیر مایه نگرانی است همین اوجگیری وندالیزم در کف جامعه و شکلگیری جریانهایی از جوانان تخریبگر است که ضرورتا انگیزه سیاسی ندارند. اینها تخریب میکنند و آتش میزنند چون تنها این گونه است که دیده میشوند. آنها از وضعیت موجود چنان مستاصل شدهاند که هیچ ضرری در به هم زدن وضعیت موجود نمیبینند. بسیاری از این جوانها احساس میکنند دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند و به همین دلیل میل به تخریب هم عقده آنها را تخلیه میکند و هم باعث میشود آنها حداقل یک بار هم که شده توسط جامعه و حکومت دیده شوند.
گران شدن بنزین اگرچه برای اینها مهم است اما از آن مهمتر این حس بیقدرتی و نادیده گرفته شدن مطلقی است که این جوانها احساس میکنند. اینکه شب بخوابی و صبح بیدار شوی و به طرز محسوسی فقیرتر شدهباشی بیش از آنکه ضعیفکننده باشد ناامیدکننده و تحقیر کننده است. انبوهی نادیدهانگاری و محرومیت فرهنگی و اجتماعی و را هم که کنار این محرومیت اقتصادی بگذارید آن وقت این حجم خشم مخرب وندالیستی را میتوان درک کرد.
نیما نامداری
هفته نامه تجارت فردا