یکی از تلبیسهای بیاساس دوران معاصر که از جانب سیکولاران مطرح میشود و افراد نادان به حقیقت کلام الهی، نیز ناآگاهانه به نشخوار و تکرار آن میپردازند، تجربی شمردن و شاعرانه خواندن وحی آسمانی بر پیامبران الهی است. این نظریه با الهام گیری از برخی نویسندگان منحرف عرب، از جانب حسین دباغ، معروف به سروش، به خورد اهل مطالعه داده شده که اوج ضلالت و تضلیل او را تیاترگونه میسازد. او که تحصیل کردۀ رشتۀ شیمی است و با داشتههای التقاطی– نه تخصصی- وارد مباحث معرفت دینی میشود، با طرح این نظریات بیبنیاد و خنّاسانه، فقط باعث تضلیل کسانی میشود که از مبانی و اساسات دین، آگاهی کمتری دارند.
از همین رو دیده میشود، افرادی ناآگاه به پخش این سخنان و افکار گستاخانه اقدام میکنند.
این نبشته به تبیین بی بنیادی تلبیس «تجربی دانستن و شاعرانه خواندن وحی الهی» که از جانب او مطرح شده میپردازد. شاید دریچهیی برای بحثهای تحقیقی بيشتر در این مورد باشد. كوشش شده تا موارد تمسک و استدلال در این نوشته، آیات کلام الهی باشد، برای اینکه مورد اتفاق همگان باشد و بدین ترتیب: آفتاب آید دلیل آفتاب!
متن تلبیسانه سخنان حسین دباغ (سروش)
در قدم نخست متنی که از حسین دباغ (سروش) در صفحات اجتماعی نقل و دست به دست میشود آورده میشود که این است:
«وحی، الهام است. این همان تجربهیی است که شاعران و عارفان دارند؛ هر چند پیامبر این را در سطح بالاتری تجربه میکند. در روزگار مدرن، ما وحی را با استفاده از استعاره شعر میفهمیم. چنانکه یکی از فیلسوفان مسلمان گفته است: وحی بالاترین درجه شعر است. پیامبر درست مانند یک شاعر احساس میکند که نیرویی بیرونی او را در اختیار گرفته است.
اما در واقع شخص پیامبر همه چیز است، آفریننده و تولیدکننده. این الهام از «نَفس پیامبر» میآید و نفس هر فردی الهی است. اما پیامبر با سایر اشخاص فرق دارد، از آن رو که او از الهی بودن این نفس آگاه شده است. او این وضع بالقوه را به فعلیت رسانده است.
نفس او با خدا یکی شده است. این اتحاد معنوی با خدا به معنای خدا شدن پیامبر نیست و این اتحادی است که محدود به «قد و قامت خود پیامبر» است. این اتحاد به اندازه بشریت است، نه به اندازه خدا. مولوی، شاعر و عارف، این تناقضنما را با ابیاتی به این مضمون بیان کرده است که «اتحاد پیامبر با خدا، همچون ریختن بحر در کوزه است».
آنچه پیامبر از خدا دریافت میکند، مضمون وحی است. اما این مضمون را نمیتوان به همان شکل به مردم عرضه کرد، چون بالاتر از فهم آنها و حتی ورای کلمات است. این وحی بی صورت است و وظیفه شخص پیامبر این است که به این مضمون بی صورت، صورتی ببخشد تا آن را در دسترس همگان قرار دهد. پیامبر، باز هم مانند یک شاعر، این الهام را به زبانی که خود میداند، و به سبکی که خود به آن اشراف دارد، و با تصاویر و دانشی که خود در اختیار دارد، منتقل میکند». (1).
قرآن کلام خدا، یا تجربۀ شاعرانه؟
یکی از مواردی که از متن مذکور هویداست و ملاحظه میشود، این است که وحی را تجربه و ساختۀ ذهن و فکر خود پیامبران خوانده است. مرادش از وحی، همان آیات کتاب الهی یا قرآن کریم است؛ به دلیل آن که گفته است: «وحی، الهام است. این همان تجربهیی است که شاعران و عارفان دارند». باز گفته است: «اما در واقع شخص پیامبر همه چیز است، آفریننده و تولیدکننده». همچنان گفته است که «این وحی بیصورت است و وظیفه شخص پیامبر این است که به این مضمون بیصورت، صورتی ببخشد تا آن را در دسترس همگان قرار دهد».
گویندۀ جملات مذکور، در حقیقت خواسته بگوید که وحی یا به عبارۀ دیگر، آیات کتاب الهی، از تجربۀ افراد یعنی پیامبران پدید آمدهاند، پیامبر آن را از خود ایجاد کرده و آفریننده و تولید کنندۀ آیات قرآن کریم است. در نتیجه قرآن یا وحی، ساخته و پرداختۀ ذهن و فکر پیامبر است؛ نه اینکه کاملا با لفظ و معنی بر او از جانب الله نازل یافته باشد.
در زیر به نقد این نظریه در ده مورد پرداخته میآید:
1. طرح این نظریه که گویا آیات کتاب الهی یعنی قرآن کریم، تجربۀ نبوی است و ساخته و پرداختۀ خود پیامبر صلی الله علیه وسلم است؛ طوری که گویا آن را از پیش خود ساخته و به مردم عرضه کرده است، با مدلول کتاب الهی سازگاری ندارد؛ بلکه این نظر برخلاف مدلول صریح قرآن کریم است و آیات کلام الهی این نظریه را به صراحت رد میکند.
الله متعال در سورۀ الحاقه، در مورد آیات قرآن کریم، و اینکه اگر فرضًا پیامبر از پیش خود چیزی را بسازد و به الله نسبت دهد، چنین فرموده است:
«تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ فَمَا مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ». (الحاقه: 43- 47).
([قرآن] نازل شده از سوى پروردگار جهانيان است و اگر [ او ] پارهیى از گفتهها را به دروغ بر ما ميبست ، ما او را به شدت ميگرفتيم ، سپس رگ قلبش را پاره ميكرديم، در آن صورت هيچكدام از شما مانع از عذاب او نبود).
در جای دیگر باز خود قرآن کریم این اندیشه را که از نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم باشد، رد میکند و آن را نادرست خوانده و فرموده است:
«أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا». (النساء: 82).
(آيا به قرآن [عميقاً] نميانديشند؟ چنانچه از سوى غير خدا بود، همانا در آن اختلاف و ناهمگونى بسيارى مييافتند).
بنابراین قایل شدن به اینکه وحی الهی، نتیجۀ تجربۀ پیامبران باشد، جز خرافه پراکنی خلاف قرآن کریم چیز دیگری نیست. یعنی نه پیامبر میتوانسته از خود قرآن را نظم و ترتیب دهد و نه هم الله متعال به وی اجازۀ چنین کاری را داده است.
2. در صورتی که قرآن کریم، تجربه و ساختۀ پیامبر باشد، یعنی که شخص پیامبر- به قول جناب دبّاغ سروش- «آفریننده و تولیدکننده» آن باشد، هیچ ضمانتی برای حفظ و امانت قرآن وجود ندارد؛ چه وقتی که قرآن به اساس تجربه و ساختۀ انسانی باشد، خطاپذیر و غیر محفوظ میباشد.
چنین اندیشهیی برخلاف مدلول صریح قرآن و خلاف تفکر اجماعی امت اسلامی از صدر اول تا هم اکنون است. قرآن کریم -که ظاهرا آقای حسین دباغ (سروش) به حقانیت آن اظهار عقیده میکند- برخلاف ابراز عقیدۀ وی، صریحًا بر حفظ خود از دستبرد بشر و اینکه از جانب حق است تأکید میکند:
«إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ». (الحجر: 9).
(همانا ما قرآن را نازل كرديم، و يقيناً ما نگهبان آن هستيم).
این مسلم است که تجربۀ شخصی کسی، اگر چه پیامبر هم باشد، محفوظ بودن آن را اصلا ضمانت نمیکند. از همین است که سخنان شخصی خود پیامبران، از جمله پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم از دستبرد و تحریف و اختلاق در امان نبوده است و تقسیم احادیث به انواع متعدد از همین جا پدید آمده است. اما قرآن کریم برخلاف محصول و برآیند تجربه، از خطا و لغزش و از انحراف و تصرُّف مصون و در امان است؛ چنانکه هم خودش و هم تاریخ بر این امر گواهی میدهد.
3. وقتی وحی یعنی آیات قرآن و سایر کتابهای آسمانی، تجربه و ساختۀ خود پیامبران الهی و از جمله پیامبر ما صلی الله علیه وسلم باشد، باید پیامبران دروغگوترین اشخاص در میان انسانها باشند، چه ایشان بر خدا دروغ بربستهاند و سخن ساختۀ خود را به الله متعال نسبت دادهاند.
به دلیل آن که همه پیامبران و از جمله پیامبر اسلام، آیات کتابهای آسمانی را برای انسانها تحت عنوان: «قال الله» ارائه داشتند. پس در نتیجه، یا آیات کتابهای آسمانی و به ویژه قرآن کریم در حقیقت کلام الهیاند، یا پیامبران دروغگوترین افراد بشراند؛ چه بر خدا دروغ بستهاند.
حالا از افتراگران تجربه انگاری وحی، میپرسیم:
آیا عقل سالم میتواند چنین ادعایی را بپذیرد که همه پیامبران دروغ گفته باشند و کلام خود را به الله نسبت داده باشند؟
اگر پیامبران الهی– که به شهادت تاریخ، پیش از بعثت به منصب نبوت، از جانب اقوام خویش، به بهترین صفات و نیکوترین سجایا چون راستگویی و امانتداری و اجتناب از افترا و بهتان- توصیف میشدند، درغگو باشند، چه کسی در جهان راستگوی خواهد بود؟!
چه گونه این مبادی سامی و آن جهانی همچون صداقت، پاکی و امانت، شخصی را به نام پیامبر مانع میشود تا بر همنوعان و انسانهای مثل خود و در امور دنیا دروغ و افترا نبندد و باز از افترا و دروغپردازی بر آفریدگار هستی باز نمیدارد؟!
آیا در حالی که تمام پیامبران علیهم السلام، آنچه را برای شان نازل شده، به صراحت، کلام الهی معرفی داشتهاند؛ نه کلام خود، میتوان این ادعای تان را باور کرد و باید باور کرد که گویا کتب الهی و آسمانی تجربۀ انسانی است؟!
قرآن کریم در مواضع متعدد، همه پیامبران را به امانت داری توصیف و معرفی میدارد. از جمله در شأن موسی و نوح علیهما السلام فرموده که هریک برای قوم خود گفتهاند:
«إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ». (الدخان: 18)، (الشعرا: 107).
(من برای تا فرستاده شدۀ امانت داری هستم).
آیا ممکن است همه پیامبران و از جمله پیامبر ما صلی الله علیه وسلم از خود چیزی را بسازند و تجربۀ شخصی خود را به دروغ به الله متعال نسبت بدهند؟
آیا با صحه گذاشتن بر رأی بی بنیاد تجربۀ انگاری وحی، میشود هم قرآن را تجربۀ انسانی دانست و هم آن را از خطا و انحراف و تلبیس و دروغ مصون و محفوظ شمرد؟ اصلا چرا پیامبر آنچه را خود از خود آفریده (به زعم آقای دباغ)، به خود نسبت نداده و به خداوند منسوب ساخته است؟ آیا بهتر نبود برای اعلای جایگاه خود در نزد مردم و انسانها، قرآن را به خود منسوب میساخت تا هم از چنین افترای بزرگ در امان میماند و هم مقام و ابتکارش نزد مردم آشکار میشد؟
4. اگر قرآن کریم و وحی الهی، تجربۀ پیامبر صلی الله علیه وسلم باشد، چه فرقی میان وحی نبوی از جانب حق و وحی شیاطین به دوستان شان وجود خواهد داشت؟ مگر شیاطین به دوستان شان اندیشههای نادرست و باطل را وحی نمیآورند؟ قرآن کریم فرموده است:
«وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَى أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ وَإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ». (الانعام: 121).
(قطعاً شياطين [شبهات ناروايى را به ضد احكام خدا] به دوستانشان القاء ميكنند تا با شما [در باره احكام خدا] ستيزه كنند، و اگر از آنان پيروى كنيد، يقيناً شما هم مشرك هستيد).
از جانب دیگر، وقتی قرآن محصول تجربۀ پیامبر باشد، نمیتواند از شائبه و خلط به هوای نفس در امان باشد؛ بلکه هوای نفس انسانی در ساختار و ایجاد آن باید دخیل باشد. این در حالی است که قرآن کریم، به طور صریح، از اینکه با هوای نفس انسانی مخلوط باشد و در ساختار آن دست بشریت دخیل باشد، برائت جسته و بر چنین ادعایی خط بطلان میکشد. آیات قرآن بیان میدارد که پیامبر صلی الله علیه وسلم هیچ گاهی قرآن را از نزد خود نمیگوید بلکه از جانب الله توسط فرشتۀ نیرومندی به وی تعلیم داده شده است:
«وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى». (النجم: 3- 5).
(و از روى هوا و هوس [به قرآن] سخن نميگويد، گفتار او چيزى جز وحیی كه به او نازل ميشود، نيست. [فرشتۀ] بسيار نيرومند به او تعليم داده است).
5. تجربه دانستن وحی الهی، با لفظ قاطع و صریح قرآن کریم، در تضاد است. قرآن کریم و همچنان سایر کتابهای آسمانی، از جانب الله متعال، به طور صریح ،کلام الهی معرفی و نامیده شده اند. قرآن کریم فرموده است:
«وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلَامَ اللَّهِ…». (توبه: 6).
(و هرگاه یکی از مشرکان از تو امان بخواهد، برایش امان بده، تا کلام الله را بشنود).
باز وحی الهی یا تورات را به صراحت کلام الهی یاد کرده در شأن یهود فرموده است:
«أَفَتَطْمَعُونَ أَنْ يُؤْمِنُوا لَكُمْ وَقَدْ كَانَ فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ يَعْلَمُونَ». (البقره: 75).
(آیا اميد داريد كه به [دين] شما ايمان بياورند؟ در حالى كه گروهى از آنان كلام خدا را همواره ميشنيدند، سپس بعد از آنکه درك ميكردند، به دلخواه خود تغييرش ميدادند ، در صورتى كه ميدانستند).
همچنان وحی را کلام الهی دانسته است نه سخن و تعبیر دیگر کسی:
«وَكَلَّمَ اللَّهُ مُوسَى تَكْلِيمًا». (النساء: 164).
(و خدا با موسى به صورتى ويژه و بیواسطه سخن گفت).
حال باید از طرفداران نظریۀ تجربی دانستن وحی، پرسید که چه گونه الله متعال، تجربه های پیامبران را کلام خویش معرفی داشته است؟ حال آن که تجربۀ انسانی از خطا و اشتباه مصون نیست؛ اما کلام الله از هر خطا و انحراف و دخل و تصرف در امان است.
چرا الله متعال در مواضع متعدد، قرآن کریم را کلام خویش معرفی میدارد، اما در هیچ جایی از قرآن کریم، کتاب خود را- مطابق دیدگاه شما- کلام یا تجربۀ رسولش معرفی نداشته است؟
به همین گونه چرا رسول الله صلی الله علیه وسلم هیچ گاهی آیات قرآن کریم را نتیجۀ تجربههای زندگی خویش ندانسته و نیز از یاران دانشمند وی چنین فکری مطرح نشده است؟
مگر الله و رسولش، و نیز صحابه و سایر اهل علم در قرون نخستین، به این تجربۀ نبوی پی نبردند و تنها و تنها، جناب آقای دباغ به این امر پی برده است؟
6. نظریۀ تجربی دانستن وحی الهی- طوری که جناب آقای سروش گفته- با روح وحی آسمانی و الهی و روح کتابهای آسمانی در تضاد است. این از آنجا هویدا میشود که عملیۀ تجربه، برخلاف نزول کتابهای آسمانی، مستلزم وقت درازدامن و تداوم عملیۀ تجربه است.
یعنی تجربی دانستن وحی، مستلزم آن است که در زمان طولانی صورت گیرد و وقت زیادی را در بر داشته باشد، حال آنکه همه کتابهای آسمانی، به شمول قرآن کریم، در یک وقت واحد، بر پیامبران نازل شدهاند. قرآن کریم گواه این است که تورات بر موسی علیه السلام به گونۀ یکبارگی، نوشته بر الواحی نازل شده بوده که مستلزم یک بار نازل شدن آن است؛ چنانچه فرموده است:
«وَلَمَّا سَكَتَ عَنْ مُوسَى الْغَضَبُ أَخَذَ الْأَلْوَاحَ وَفِي نُسْخَتِهَا هُدًى وَرَحْمَةٌ…». (الاعراف: 154).
(و هنگامي كه خشم موسى فرو نشست، الواح را برگرفت، و در نوشتههايش… هدايت و رحمت بود).
باز در جای دیگر فرموده است:
«وَكَتَبْنَا لَهُ فِي الْأَلْوَاحِ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ مَوْعِظَةً وَتَفْصِيلًا لِكُلِّ شَيْءٍ فَخُذْهَا بِقُوَّةٍ…». (الاعراف: 145).
(و براى او در الواحِ [تورات] از هر چيزى پندى و براى هر چيزى سخنى روشن نوشتيم؛ پس [به او گفتيم:] آن را با قدرتى تمام دريافت كن…).
به همین گونه نزول قرآن کریم به عنوان آخرین و جامعترین وحی آسمانی بر رسول الله صلی الله علیه وسلم، نخست به یکبارگی و در یک شب، صورت گرفته است. همین نزول یکبارگی از لوح محفوظ به آسمان دنیا نظریۀ تجربی بودن قرآن را مردود میسازد. الله متعال در مورد نزول یکبارگی قرآن کریم فرموده است:
«إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُبَارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرِينَ». (الدخان: 3).
(ما آن [قرآن] را در شبی مبارک نازل نمودیم، هرآیینه ما بیم دهندگانیم).
باز در جای دیگر بر نزول یکبارگی قرآن که وحی الهی بر پیامبر اسلام است تأکید داشته فرموده است:
«إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ» (القدر:1).
(ما آن [قرآن] را در شب قدر نازل نمودیم).
حال چه گونه ممکن است، در آنِ واحد و در یک شب، چنین تجربهیی از جانب پیامبری صورت گیرد که به مکتبی نرفته و هیچ درسی نخوانده است؟ مگر ممکن است بگوییم شخصی که هیچ سوادی ندارد، کلامی را با این کثرت لفظ و فصاحت و بلاغت اعجاز آور، در مدتی یک شب، به شکل تجربه، پدید آورده که فصحاء و بلغای عرب از آوردن مثل آن عاجز اند؟ چنین فکری را هرگز عقل سلیم نمیتواند بپذیرد!!
7. تجربی دانستن وحی الهی با نحوۀ نزول وحی و شخصیت پیامبر صلی الله علیه وسلم، منافات دارد؛ زیرا این مسلم است که ایشان هیچ چیزی از علوم بلاغی را به شکل تجربی نیاموخته بودند. اگر وحی تجربی میبود، باید شخص فصیح و بلیغی از جانب الله متعال بدین امر گماشته میشد.
اما برعکس، رسول الله صلی الله علیه وسلم در حالی به امر رسالت مبعوث شدند و بر ایشان نزول وحی صورت گرفت که هیچ درسی نخوانده بودند و حتی خط را نوشته و خوانده نمیتوانستند. قرآن کریم در این مورد فرموده است:
«وَمَا كُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذًا لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا الظَّالِمُونَ». (العنکبوت: 48- 49).
(
و تو پیش از این کتابی را نمیخواندی و به دست راست خود خطی را نمینوشتی، که در این وقت باطل اندیشان شک ورزند، بلکه او [قرآن] آیات واضحی است در دلهای کسانی که برای شان دانش داده شده و جز ستمکاران کسی به آیات ما انکار نمیورزند).
مگر ممکن است، کسی که هرگز در هیچ مدرسه و دانشگاهی درس نخوانده باشد، کلامی را همراه با فصاحت و بلاغت عالی با تجربه خود پدید آورد که همه بشریت، با وجود فصحا و بلغای خود، همانند آن آورده نتوانند؟ در حالی که بسیار با آن مخالفت داشته باشند و بسیار با جدیت در صدد تخریب و مقابله با آن باشند؟!
8. تجربی دانستن وحی الهی، مستلزم خلط میان دو منبع کتاب و سنت است و این امر به طور صریح با نص صریح قرآن مخالف است. قرآن کریم، پیروی کتاب و سنت را به عنوان دو امر جداگانه بر اهل ایمان لازم دانسته و این هردو را جدا از هم معرفی کرده است.
قرآن کریم معجزۀ الهی برای پیامبر صلی الله علیه وسلم است که آن را برای بشریت عرضه داشته است و سنت نبوی چنین خصوصیت را دارا نبوده است. بنابراین تجربی دانستن وحی- همچنان که جناب سروش گفته است- خلط دو حقیقت جدا از هم یعنی کتاب و سنت است. قرآن کریم به جدایی این دو مصدر در مواضع متعدد میفرماید:
«أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ» (آل عمران: 32- النساء: 59- الانفال: 20- النور: 54- محمد: 33).
(از الله [وحی الهی] و پیامبر [سنت وی] فرمان برید).
حال اگر قرآن کریم و وحی الهی، تجربۀ نبوی و محصول و آفریدۀ پیامبر الهی دانسته شود، فرق میان سخنان پیامبر و قرآن کریم در چیست؟ این در حالی است که اصلا هیچ گاهی میان آیات کلام الهی یعنی قرآن کریم و سنت نبوی هیچ خلطی صورت نگرفته و از دوران نبوت تا هم اکنون امت اسلامی به جدایی آن دو اقرار داشتند و هیچ کسی از آن انکار نداشته است. این جدایی میان کتاب و سنت، بیانگر بطلان نظریۀ تجربی دانستن وحی است.
9. بیان وظایف پیامبران و از جمله پیامبر ما صلی الله علیه وسلم در قرآن کریم، دلیل نادرستی معرفی کردن وحی به عنوان تجربۀ نبوی است. چه وظیفۀ پیامبران و از آن جمله ختم المرسلین، رسول الله صلی الله علیه وسلم تنها و تنها تبلیغ احکام است؛ نه تجربه و سازش و پردازش وحی. حقیقت امر این است که نه تنها پیامبران در امر وحی تنها شنونده و گیرندهاند و هیچ مشیت نافذه ندارند، بلکه اصلا تنها و تنها تبلیغ کنندۀ وحی به مردماند و دیگر هیچ گونه دخل و تصرفی در کار ندارند. احادیث نبوی، بیانگر تفسیر و تبیین اجمالات آیات کتاب الهی است و در حقیقت رسول الله صلی الله علیه وسلم مبلغ وحی بودند. قرآن کریم براین امر و مدعا گواه است و چنین تصریح کرده است:
«وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ». (النحل: 44).
(و ما ذکر [قرآن] را بر تو نازل کردیم، تا آنچه را به سوی مردم نازل شده برای شان بیان داری و برای اینکه بیندیشند).
قرآن کریم به صراحت لهجه، پیامبران را فقط تبلیغ کنندۀ بدون دخل و تصرف کتاب الهی معرفی نموده که فقط و فقط به رساندن آن به مردم مصروف بودند و ایفای وظیفه میکردند. قرآن کریم وظایف پیامبران را در تبلیغ آیات خلاصه کرده میفرماید:
«…فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ». (النحل: 35).
(آیا بر پیامبران، جز تبلیغ آشکار چیز دیگری هست؟).
به همین گونه وظیفۀ پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم را نیز به طور خاص به همین تبلیغ دین خلاصه کرده است:
«فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلَاغُ الْمُبِينُ». (النحل: 82).
(پس اگر اعراض کردند، تنها وظیفۀ تو رساندن آشکار است).
بنابراین طرح تجربی دانستن وحی الهی، خلاف آموزۀ دعوت و تبلیغ همه پیامبران و از آن جمله پیامبر اسلام صلی الله علیه و سلم است. زیرا پیامبران به تبلیغ وحی موظف شده بودند و هیچ گاهی وظیفه نداشتند تا با تجربه وحی آفرینی کنند و از خود چیزهایی بسازند!
10. عقیده به اینکه قرآن کریم گویا تجربۀ نبوی یا ساختۀ ذهن و فکر پیامبر صلی الله علیه وسلم باشد، از ادعاهای مشرکان و کفار صدر اسلام بوده در تفکر امت اسلامی از قدیم جایگاهی نداشته است. از همین رو قرآن کریم ساخته بودن آیات خود از نزد پیامبر را شدیدا رد کرده و چنین اندیشهیی را باطل و از سخنان مشرکان معرفی میدارد و ادعای شان را چنین بیان میدارد که میگفتند:
«مَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِي الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ إِنْ هَذَا إِلَّا اخْتِلَاقٌ». (ص: 7).
(ما این گونه چیزها در ادیان دیگر نشنیده بودیم، این [قرآن] جز خودساخته نمیباشد).
باز در جای دیگر، بیان شده که بر پیامبر صلی الله علیه وسلم از جانب مشرکان اتهام وارد میشده که گویا قرآن کریم را از خود میسازد و بر الله متعال نسبت داده و افترا مینماید. قرآن کریم این اتهام را نادرست و دروغ بیان داشته و پاسخ آن را برای رسول الله صلی الله علیه وسلم ارشاد فرموده تا برای مشرکان ارائه بدارند:
«أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ إِنِ افْتَرَيْتُهُ فَعَلَيَّ إِجْرَامِي وَأَنَا بَرِيءٌ مِمَّا تُجْرِمُونَ». (هود: 35).
(آيا مشركان ميگويند: پيامبر، اين قرآن را از نزد خود به دروغ ساخته [و به خدا نسبت داده ؟] بگو: اگر آن را به دروغ ساخته باشم، گناهم فقط بر عهده خود من است، و من از گناهانى كه شما مرتكب ميشويد ، بيزارم).
ستیز لفظی و ساختاری قرآن کریم با نظریۀ تجربی دانستن وحی
در این بخش بر آنیم تا نظریۀ تجربی دانستن وحی- از جانب آقای سروش- را با ملاحظۀ الفاظ و ساختار لفظی واژگانی و نحوی قرآن کریم برسنجیم.
ملاحظۀ ساختار و نظم قرآن کریم، ادعای تجربی دانستن وحی الهی و دخیل بودن شخص پیامبر صلی الله علیه وسلم در ترتیب و نظم وحی الهی را مردود می سازد. این دیدگاه هیچ با ساختار واژگانی و نحوی آیات قرآن سازگاری ندارد. یعنی که الفاظ قرآن کریم اعم از ساختار واژگانی و نحوی آن که همراه با اعجاز جاودانی است، با نظریۀ تجربی دانستن وحی، در ستیز است. این موضوع به گونۀ کوتاه با چند مورد به بحث گرفته میشود:
1. قرآن کریم با وضاحت لفظ، آیات خود را به الله متعال نسبت داده است و بر اینکه این الفاظ آیات پروردگار اند، صراحت دارد. در مواضع متعدد از قرآن کریم لفظ «آیات الله» آمده است؛ حال آنکه در هیچ جایی نیامده که اینها را خود پیامبر از خود تعبیر و تنظیم کرده باشد و یا تولید و کلام پیامبر صلی الله علیه وسلم دانسته شده باشد. صراحت این دلالت در آیات قرآن کریم بدین گونه مشاهده می شود:
«تِلْكَ آيَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَيْكَ بِالْحَقِّ وَإِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ». (البقره: 252).
(این آیات الله است که آنها را بر تو به حق میخوانیم و بدون شک تو از جملۀ پیامبران مرسل هستی).
«رَسُولًا يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِ اللَّهِ مُبَيِّنَاتٍ لِيُخْرِجَ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ…». (الطلاق: 11).
(پیامبری است که بر شما آیات واضح الله را میخواند، تا کسانی را که ایمان آوردند و اعمال نیکو انجام دادند، از تاریکی ها به سوی روشنی بیرون آورد).
«تِلْكَ آيَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَيْكَ بِالْحَقِّ وَمَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْمًا لِلْعَالَمِينَ» (آل عمران: 108).
(این آیات الله است که آنها را بر تو به حق میخوانیم، و الله ستمگری را برای جهانیان اراده ندارد).
ملاحظه میشود که در این آیات و سایر آیات همانند آن در قرآن کریم، وحی الهی «آیات الهی» دانسته شده است.
حالا با توجه به اینکه لفظ و محتوای قرآن کریم، معجزۀ جاودانی اسلام است، آیا ممکن است، آیات قرآن کریم کلام محمد صلی الله علیه وسلم دانسته شود؟
آیا با وجود این صراحت لهجه میشود کسی آیات قرآن را کلام پیامبر دانست و آیا این انصاف است که چنین اندیشۀ واهی طرح شود؟
آیا با اینکه قرآن کریم به شکل صریح، وحی و آیات خود را کلام الله معرفی داشته است، این آیات را تولید پیامبر دانستن، تکذیب غیر مستقیم کلام الهی و قرآن کریم نیست و هماهنگی و همنوایی با مخالفان قرآن نیست که این کتاب را سخنان ساخته و پرداختۀ خود پیامبر صلی الله علیه وسلم می دانستند؟
2. صراحت انتساب نزول قرآن کریم به الله متعال، با صیغه و ساختار «أَنْزَلْنَاهُ» و با صیغۀ متکلم، و نیز تأکید بر عربی بودن آیات قرآن کریم، بر این صراحت دارد که این کتاب، کلام الله است نه کلام رسول او؛ زیرا اگر لفظ قرآن ساختۀ پیامبر بودی، لااقل در جایی از جایها بدین امر توضیحی ارائه میشد؛ ولی چنین کاری نشده است. این در حالی است که در مواضع متعدد، انتساب صریح آیات قرآن به الله متعال آمده است؛ از آن جمله چند نمونه ارائه میشود:
إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ». (یوسف: 2).
(ما قرآن عربیی را نازل کردیم برای اینکه شما تعقل نمایید).
«وَكَذَلِكَ أَنْزَلْنَاهُ حُكْمًا عَرَبِيًّا». (الرعد: 37- طه: 113).
(و همچنان حکم عربیی را نازل نمودیم).
«إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُبَارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرِينَ». (الدخان: 3).
(ما آن [قرآن] را در شبی مبارک نازل کردیم و ما یقینا بیم دهنده هستیم).
«إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ». (القدر: 1).
(ما آن [قرآن] را در شب قدر نازل کردیم).
حال باید از آقای سروش و همفکرانش پرسید که چه گونه وحی الهی یا آیات قرآن کریم، سخن و ساختۀ پیامبر است، اما در هیچ جایی از جانب شخص پیامبر به این امر تصریح نشده است؛ بلکه در همه جا از جانب الله متعال تصریح شده که ما این قرآن را نازل کردیم؟
آیا انکار از همه این صراحت، و قایل شدن به اندیشه یی که هیچ اشاره و اعتنایی بدان نشده دور از انصاف نیست؟
آیا تأکید بر عربی بودن قرآن کریم، بیانگر این نیست که لفظ و معنای قرآن از جانب الله متعال بر رسولش نازل شده و پیامبر صلی الله علیه وسلم در تولید و تنظیم آن دخیل نیستند؟
3. تعامل پیامبر صلی الله علیه وسلم با فرشتۀ وحی، در هنگامی که قرآن کریم برایشان نازل میشد، صراحت دارد که قرآن کریم از نگاه لفظ و معنی، کلام الله است و- برخلاف آنچه آقای سروش گفته- آن را پیامبر صلی الله علیه وسلم نساخته و تولید نکرده اند. یعنی اینکه نزول قرآن کریم، جمع و خوانش آن بر پیامبر صلی الله علیه وسلم از جانب فرشتۀ وحی، و بیان آن همه را الله متعال به خود اختصاص داده و پیامبر صلی الله علیه وسلم شنونده و مبلّغ آن به مردم اند.
این آیات به گونۀ صریح، بیانگر این امر اند:
«لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُ». (القیامه: 16- 19).
(زبان خود را به منظور شتاب بدان، به حرکت میاور، زیرا جمع و خوانش آن به ضمانت ماست، پس هنگامی که آن را بر تو میخوانیم، خواندن آن را پیروی کن؛ بعد از آن بیان آن نیز بر ماست).
محتوای این آیات برای کسی که اندکی انصاف داشته باشد، بیان میدارد که هم نظم الفاظ قرآن، شرح و بیان قرآن، خواندن و قرائت قرآن همه بر عهده خداوند است. به دلیل آنکه به پیامبر هشدار داده میشود که پیش از آنکه آیات وحی بر او قرائت و خوانده شود، نباید در فراگیری و ابلاغ آنها به دیگران، شتاب ورزد. یعنی که پیامبر صلی الله علیه وسلم تنها وظیفه دارند، لفظ به لفظ و به گونۀ کامل، الفاظ و واژگان نازل شده را بگیرند و پیروی نمایند.
بنابراین خود قرآن کریم به شکل صریح واضح ساخته که قرآن خود وحی الهی است؛ نه محصول وحی، و پیامبر صلی الله علیه وسلم کمترین نقشی در پردازش و ساختن کلمات قرآن کریم نداشته است. چه اگر پیامبر صلی الله علیه وسلم در ساختن نظم و تولید الفاظ قرآن کریم نقش میداشتند، عجله در گرفتن لفظ از فرشتۀ وحی، و باز ضمانت الله برای بیان و حفظ و قرائت آن درست به نظر نمیرسید.
4. آمدن لفظ «قُل» در مواضع بسیار زیاد در قرآن کریم، بیانگر آن است که پیامبر صلی الله علیه وسلم در نظم و ترتیب الفاظ قرآن هیچ دخالتی نداشته اند و کاملا لفظ و معنا از جانب الله بر ایشان نازل شده و ایشان آن را با امانت داری به مردم انتقال دادند.
به دلیل آن که اگر قرآن کریم- طبق ادعای سروش و امثال وی- ترتیب یافته و نظم رسول الله صلی الله علیه وسلم می بود، آمدن لفظ «قُل» لازم نبود و معنایی نداشت؛ زیرا این لفظ بیانگر این است که اصل کلام از جانب الله نازل شده و پیامبر صلی الله علیه وسلم آن را گرفتند و به امت میرسانند.
صراحت این امر وقتی بیشتر هویدا میشود که لفظ «قُل» با عبارت «یسألونک» نیز همراه است و این ساختار قرآنی، کاملا بر نظریۀ تجربی دانستن قرآن کریم، که از جانب سروش و دیگران طرح شده، خط بطلان میکشد؛ زیرا در صورتی که قرآن کریم، ساخته و تولید پیامبر باشد، این بیان سؤال و جواب، هیچ جایگاهی در کلام ندارد.
به این آیات به گونۀ نمونه توجه شود:
«يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّ». (البقره: 189).
(از تو در بارۀ ماه ها سوال میکنند، بگو این ماه ها [وسیلۀ شناسایی] وقت ها برای مردم و برای حج است).
«يَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلْ مَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَيْرٍ فَلِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ». (البقره: 215).
(از تو سوال می کنند که چه چیزی را نفقه کنند؟ بگو آنچه را نفقه می کنید برای والدین و خویشاوندان و یتیمان و مساکین و مسافران راه باشد).
«يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ كَبِيرٌ…». (البقره: 219).
(از تو در بارۀ شراب و قمار می پرسند، بگو در این دو عمل گناه بزرگی است…).
ملاحظۀ ترتیب و سیاق این آیات و امثال آن که در قرآن کریم بسیار زیاد است، این را می رساند که پیامبر صلی الله علیه وسلم در ترتیب و نظم قرآن هیچ دخالتی نداشته اند و همه بیان قرآن اعم از لفظ و معنا از جانب الله بوده و نازل شده است. چه در صورتی که تنظیم و ترتیب و ادبیات قرآن مربوط به پیامبر صلی الله علیه وسلم میبود، ارائۀ کلام با این ساختار و سیاق مناسب نبود و هرگز چنین بیانی مکررا ارائه نمیشد.
محمد صلی الله علیه وسلم شاعر یا پیامبر الله؟
سخن دیگری که در اینجا قابل بحث است و در ادعای مورد بحث آمده، شاعر خواندن پیامبران الهی از جمله محمد رسول الله صلی الله علیه وسلم است. آقای حسين دباغ (عبد الکریم سروش) چنین ابراز داشته که «وحی، الهام است.
این همان تجربهیی است که شاعران و عارفان دارند». وی باز گفته است: «پیامبر درست مانند یک شاعر احساس میکند که نیرویی بیرونی او را در اختیار گرفته است. اما در واقع شخص پیامبر همه چیز است، آفریننده و تولیدکننده».
به همین گونه گفته است که «این وحی بی صورت است و وظیفه شخص پیامبر این است که به این مضمون بی صورت، صورتی ببخشد تا آن را در دسترس همگان قرار دهد. پیامبر، باز هم مانند یک شاعر، این الهام را به زبانی که خود میداند، و به سبکی که خود به آن اشراف دارد، و با تصاویر و دانشی که خود در اختیار دارد، منتقل میکند». (1).
متن بالا بیانگر این ادعاست که گویا همه پیامبران و از جمله پیامبر ما محمد رسول الله شاعر بودهاند و با نیروی شاعری و ادبی خود، متن قرآن را از خود ساخته و برای مردم ارائه داشته اند. لذا نخست این بحث را که آیا محمد رسول الله صلی الله علیه وسلم شاعر است یا پیامبر؟ به طور جداگانه در چند مورد به بحث و نقد میگیریم و بحث دیگر یعنی شعر شمردن قرآن در بخشی جدا مورد بررسی و بحث قرار خواهد گرفت.
1. این اندیشه که پیامبران را شاعر یا مانند شاعر بدانیم، و از جمله محمد رسول الله صلی الله علیه وسلم را شاعر بگوییم، با روح و متن قرآن در تضاد است و الله متعال آموزش شعر و شاعری را از رسول خود نفی کرده است. شکی نیست که پیامبر صلی الله علیه وسلم در تحت حمایه و آموزش الله قرار داشتند و الله متعال قرآن کریم را به وی آموزش داده و نازل کرده است.
وقتی الله متعال خودش صریح بیان داشته که برای پیامبر، شعر را آموزش و تعلیم نداده، اتهام و ادعای شاعری پیامبر، از جانبی تکذیب مخالفت با نص صریح قرآن کریم است و از جانب دیگر، مستلزم تکذیب الله و کلام اوست. به دلیل آنکه مدعی این امر میگوید که پیامبر صلی الله علیه وسلم شاعر است و الله متعال فرموده است:
«وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَمَا يَنْبَغِي لَهُ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ وَقُرْآنٌ مُبِينٌ». (یس: 69).
(و ما برای او [پیامبر] شعر آموزش ندادیم، و برای او این کار مناسب نیست، آنچه به او نازل کردیم جز ذکر و قرآن آشکار چیز دیگری نیست).
ملاحظه میشود که الله متعال صریحا بیان داشته که هم پیامبر شاعر نیست و هم شعر با وی مناسبتی ندارد؛ اما جناب آقای دباغ (کریم سروش) اصرار دارد که پیامبر شاعر بوده و قرآن را از خود ساخته است.
2. ادعا و اتهام شاعری بر پیامبر اسلام، همنوایی و همنظری با مشرکانی است که در هنگام ظهور اسلام و آغاز نزول وحی، رسول الله صلی الله علیه وسلم را به شاعری متهم میداشتند. قرآن کریم از حال آنان که پیامبر اسلام را به شاعری متهم میداشتند، چنین نقل قول میکند:
«بَلْ قَالُوا أَضْغَاثُ أَحْلَامٍ بَلِ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ». (الانبیاء: 5).
(بلکه گفتند که خوابهای پریشانی است؛ بلکه آن [قرآن] را از خود برساخته است، بلکه او شاعری است).
در جای دیگر باز از آنان چنین نقل میکند:
«أَمْ يَقُولُونَ شَاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ». (الطور: 30).
(آیا میگویند که او شاعرى است كه براى او حوادث تلخ روزگار و آمدن مرگش را انتظار ميبريم).
ملاحظه میشود که مشرکان مکه، پیامبر صلی الله علیه وسلم را شاعر میشمردند، اما الله متعال بر آنان عیب گرفته و سخن شان را تقبیح مینماید و به گونۀ توبیخ و تقبیح یاد کرده است. هنگامی که پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم می فرمودند که دین الله متعال حق است و شریعتی که آوردم برای همیشه تا قیام رستاخیز، مستدام می ماند، مشرکان می گفتند که چنین نیست؛ بلکه این شخص شاعر است و آنچه در حق خدایان باطل ما می گوید، شعر است.
او هیچ یاوری نخواهد داشت و به زودی از جانب برخی از خدایان ما هلاکت وی را فرا می گیرد. ما چنین روزی را انتظار خواهیم کشید. (رازی: ج28، ص212).
از مجاهد در تفسیر آیۀ مبارک: «وَيَقْذِفُونَ بِالْغَيْبِ مِنْ مَكَانٍ بَعِيدٍ» (سبأ: 53)، آمده که مراد این آیه، سخن مشرکان است که می گفتند: «محمد ساحر است، بلکه شاعر است یا کاهن است. (مجاهد: ص556).
شکی نیست که وقتی مشرکان رسول الله صلی الله علیه وسلم را تکذیب می کردند، و به مقابله با نبوت شان می پرداختند، بعضی ایشان را شاعر، برخی کاهن و تعدادی دیوانه خطاب می کردند. (طبری، 1420: ج11، ص331).
حالا بیندیشید که تهمت شاعری بر پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم، جز همنوایی با کافران و مشرکان صدر اسلام چه چیزی میتواند باشد؟
3. اتهام شاعری بر پیامبران و از جمله پیامبر اسلام، مستلزم تکذیب پیامبر و تکذیب قرآن است. هنگامی که رسول الله صلی الله علیه وسلم مشرکان را به ترک بتها توصیه میکردند و به سوی الله یگانه فرا میخواندند، مشرکان رسول الله را تکذیب کرده شاعر میخواندند. لذا شاعر دانستن پیامبر، در حقیقت تکذیب ایشان است. قرآن کریم از احوال آنان چنین نقل کرده است:
«وَيَقُولُونَ أَئِنَّا لَتَارِكُو آلِهَتِنَا لِشَاعِرٍ مَجْنُونٍ بَلْ جَاءَ بِالْحَقِّ وَصَدَّقَ الْمُرْسَلِينَ». (الصافات: 36- 37)
(و میگویند آیا ما خدایان خود را برای شاعری دیوانه ترک میکنیم؟ [او شاعر و دیوانه نیست] بلکه حق را آورده و پیامبران راست گفتهاند).
بر مبنای مدلول این آیۀ مبارک، اتهام شاعری بر پیامبر صلی الله علیه وسلم همان اندازه نادرست و ناپسند است، که اتهام دیوانگی؛ زیرا هر دو مفهوم و اتهام در یک ردیف آمده و حتی کافران مشرک، این دو صفت را در عدم قبول سخن گویندهاش، یکسان میشمردند.
4. اتهام شاعری بر پیامبران الهی و از آن جمله بر پیامبر ما صلی الله علیه وسلم، سخافت عقل مدعیان این اتهام را برملا میسازد، چه این قدر مسلم است که شاعرانگی دو جهت دارد؛ یکی جهت طبیعی و فطری و دودیگر جهت کسب و آموزش که وجه دوم، وجه نخستین را شکوفا میسازد.
این هم مسلم است که پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم، هیچ گاهی نه فطری و نه کسبی، شاعر نبودهاند و نه هم قصد سرایش شعری از ایشان روایت شده است. برعلاوه رسول گرامی اسلام، همچنان که پیشتر اشاره شد، هرگز به کدام مکتب و دانشگاهی آموزش ندیده بودند تا به فنون شعر آگاهی داشته باشند.
با وجود این قدر مسلم و غیر قابل انکار، آقای حسین دباغ ( عبد الکریم سروش) برخلاف عقل و منطق و برخلاف ثوابت تاریخی، اتهام وارد کرده که گویا «پیامبر، باز هم مانند یک شاعر، این الهام را به زبانی که خود میداند، و به سبکی که خود به آن اشراف دارد، و با تصاویر و دانشی که خود در اختیار دارد، منتقل میکند».
حال باید به نکات زیر اندیشید:
– آیا کسی که اندکی عقل و انصاف داشته باشد، میتواند بر پیامبر صلی الله علیه وسلم اتهام شاعری ببندد؟ در حالی که در هنگام قبل از بعثت و بعد از آن هیچ گاهی ادعای شاعری نکرده اند و بعد از بعثت از جانب الله مکررا و مؤکدا شاعری از ایشان نفی شده است؟
– آیا وقتی قرآن کریم، شاعری را از پیامبر نفی مینماید و برایش مناسب نمیداند، اتهام شاعری بر پیامبر صلی الله علیه وسلم، تضاد و مخالفت با قرآن کریم نیست و چنین تضادی استخفاف به پیامبر صلی الله علیه و سلم و کلام الهی نیست؟
– آیا وقتی مشرکان مکه به دروغ بر پیامر اسلام، اتهام شاعری را وارد میکردند و قرآن کریم به رد این اتهام پرداخته است، حالا در دورۀ معاصر، همنوایی با کفار و وارد کردن اتهام شاعری بر پیامبران و از آن جمله بر پیامبر ما صلی الله علیه وسلم، حکمی همانند حکم قرآن کریم در مورد مشرکان ندارد و اتهامگران را در صف مشرکان قرار نمیدهد؟
– آیا اتهام شاعري بر پیامبران الهی و از آن جمله بر پیامبر اسلام، جز خلاف ورزی با قرآن کریم و مخالفت با سنت نبوی و تضاد با عقل و منطق و با شواهد تاریخی میتواند چیز دیگری باشد؟
آیا طرح و تأیید اتهام شاعری بر پیامبران و از جمله بر پیامبر ما صلی الله علیه وسلم، جز تزندق شخص مدعی و جز تضلیل آحاد امت اسلامی و سوق دادن جامعه به سوی کفر و بیدینی، چیز دیگری میتواند باشد؟
قرآن کریم، کلام خدا یا شعر؟
از آنچه در مباحث پیشتر بیان و طرح شد و به نقد و رد آن پرداخته آمد، واضح و روشن میگردد که جناب آقای حسین دباغ یا عبد الکریم سروش، قرآن را شعر و کلام شاعرانه میداند و معرفی میدارد. او به نقل از دیگران گفته است که: «وحی بالاترین درجه شعر است. پیامبر درست مانند یک شاعر احساس میکند که نیروی بیرونی او را در اختیار گرفته است. اما در واقع شخص پیامبر همه چیز است، آفریننده و تولیدکننده».
سروش وقتی پیامبران را شاعران قوی تر و نیرومند تر میداند، و نیز پیامبر اسلام را شاعر میداند و آفریننده و تولید کنندۀ وحی یعنی قرآن کریم بداند، طبعا نمیتواند کلام شان را جز شعر چیز دیگری به شمار آورد. روی همین اصل، قرآن کریم، از دیدگاه او باید شعر و سخن شاعرانه باشد؛ نه کلام پروردگار جهانیان. از همین رو ابراز نظر کرده که «پیامبر، باز هم مانند یک شاعر، این الهام را به زبانی که خود میداند، و به سبکی که خود به آن اشراف دارد، و با تصاویر و دانشی که خود در اختیار دارد، منتقل میکند».
اکنون دیدگاه وی در مورد شعر دانستن قرآن کریم در پرتو آیات این کتاب الهی و آسمانی سنجیده می شود و مورد بحث قرار میگیرد.
یکی از اتهاماتی که بر پیامبر صلی الله علیه وسلم و قرآن کریم در هنگام نزول آیات قرآن کریم از جانب مشرکان وارد می آمد، این بود که قرآن کریم را شعر میگفتند؛ همان گونه که خود پیامبر صلی الله علیه وسلم را شاعر میشمردند. چه شعر و شاعری در آن روزگار از رونق خاصی برخوردار بود و وجود معلقات السبع دلیل این مدعا بود. آیات قرآن کریم با اندیشۀ شعر بودن خود شدیدا در ستیز است و این فکر را مردود دانست. بلکه جایگاه خود را از این که شعر باشد بالاتر دانسته خود را کلام الله معرفی داشته به مشرکان گوش زد می نماید که:
«وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ قَلِيلًا مَا تُؤْمِنُونَ». (الحاقه: 41).
(قرآن سخن کدام شاعر نیست؛ بسیار کم احتمال دارد که ایمان بیاورند).
باز در جای دیگر، به شدت از شعر بودن و شاعری پیامبر صلی الله علیه وسلم انکار کرده و چنین اتهامی را از قرآن کریم رد مینماید و آیات نازل شده بر پیامبر اسلام را ذکر و قرآن مبین بیان می دارد و می فرماید:
«وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَمَا يَنْبَغِي لَهُ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ وَقُرْآنٌ مُبِينٌ». (یس: 69).
(ما به وی [پیامبر] شعر نیاموختیم و برایش مناسب نیست که شاعر باشد؛ این [کتاب] جز ذکر و قرآن آشکار چیز دیگری نیست).
همین عدم شعر بودن آیات قرآن کریم، با وجود فصاحت و بلاغت اعجازآورش، در هنگام ظهور اسلام، چنان ثابت بود که اگر تعدادی از مشرکان اتهاماتی را بر قرآن و پیامبر صلی الله علیه وسلم وارد میآوردند، تعدادی دیگر از مردم با انصاف، در حالت شرک و عدم ایمان، باز هم اقرار داشتند که قرآن کریم، شعر نیست بلکه بالاتر از این است که شعر باشد. این کلام همهاش حکمت و دانش است و همه تعالی بخش انسان به سوی خوبی ها و سعادتمندی دنیا و آخرت است.
أُنیس رضی الله عنه، یکی از صاحب نظران دورۀ جاهلی در مورد سخن و سخنوری بود که در شعر و ادب دستی داشت. هنگامی که وی پیش از ایمان آوردنش برای حاجتی به مکه آمده بود، و بعد از آن از وی در بارۀ قرآن و پیامبر صلی الله علیه وسلم پرسیده شد، گفت: شخصی را دیدم که میپنداشت که الله متعال وی را به سوی مردم فرستاده است. از وی پرسیده شد که مردم در مورد وی چه میگویند؟ گفت: می گویند كه او شاعر است، کاهن است، ساحر است.
أُنیس که یکی از شاعران آن روزگار بود، در مورد آیات قرآن کریم که آنها را شنیده بود، گفت: من سخن کاهنان را شنیدم، این به سخن شان همانندی ندارد. من سخنان ،وی را به انواع شعر عرضه داشتم، بعد از من به زبان هیچ کس مناسب نیست که آن را شعر بداند. سوگند به الله که او راستگوی است و مخالفانش [که سخن وی را شعر و سحر خوانند] دروغگویاند. (مسلم: حدیث: 2473).
نتیجهگیری
از آنچه در این مقاله گفته شد نتیجه میگیریم که:
– تمام كتابهاي آسمانی کلام الهیاند و قرآن کریم لفظا و معنا کلام الله است. ادعای اینکه کتابهای آسمانی و از جمله قرآن کریم تجربۀ نبوی باشند و پیامبران الهی و از جمله پیامبر ما صلی الله علیه وسلم آن را از خود تولید کرده باشند و پدید آورده باشند، نه پایۀ علمی دارد و نه بر پایۀ عقل و منطق استوار است؛ بلکه این اندیشه، حرف بی اساسی است که با منطق و روح قرآن و کتابهای آسمانی در تضاد است.
– هیچ پیامبری و از جمله پیامبر ما صلی الله علیه وسلم شاعر نبودند و هیچ کتاب الهی و از جمله قرآن کریم شعر نیست؛ اتهام شاعر شمردن پیامبران و پیامبر ما صلی الله علیه وسلم و شعر دانستن کتابهای آسمانی و قرآن کریم، خلاف متن و روح معانی همه کتابهای آسمانی و از جمله قرآن کریم است.
– اتهام شاعری بر پیامبران الهی از جانب سروش و همانندان وی، دروغ محض و افترای بزرگی است که هیچ عقل و منطق آن را پذیرفته نمیتواند. شاعر دانستن پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم و شعر شمردن قرآن کریم، همنوایی با مشرکان صدر اسلام است که همواره در مخالفتهای خود با قرآن کریم و شخص رسول الله صلی الله علیه وسلم، چنین اتهام سست و بیبنیادی را بر آن حضرت و بر قرآن کریم وارد مینمودند و اما توسط مشرکان با انصاف این اتهام مردود دانسته میشد.
– هدف طرح و اتهام شاعر دانستن پیامبران و از جمله پیامبر ما صلی الله علیه وسلم، و نیز تجربۀ نبوی دانستن قرآن کریم و شعر شمردن آن، تخریب بنیادهای اساسی اسلام است تا بدین طریق، ثوابت دین را زیر سؤال ببرند و تفکرات زندیقانۀ اباحیهگری و کثرت گرایی را در افکار جامعۀ انسانی ترویج دهند.
– آیات قرآن کریم، با صراحت لهجه با همه این اندیشههای بی اساس در تضاد و ستیز است و با شدت به رد این باورهای خیالی و بی اساس پرداخته است. برعلاوه نصوص قرآنی، عقل سلیم و منطق صریح به رد این اندیشههای سروش حکم میکند و چنین افکاری را هیچ انسان سلیم الفطرت نمیپذیرد.
منابع و مصادر
1. قرآن کریم.
2. رازی، امام فخر الدین ابوعبد الله محمد بن عمر بن حسن بن حسین تیمی. (1420). مفاتيح الغيب = التفسير الكبير. چاپ سوم، بیروت: دار إحياء التراث العربی.
3. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب آملی. (1420 هـ – 2000 م). جامع البيان في تأويل القرآن. تحقیق: أحمد محمد شاكر، چا اول، بیروت: مؤسسۀ الرساله.
4. قشيري النيسابوري، أبو الحسن مسلم بن الحجاج. صحيح مسلم (المسند الصحيح المختصر بنقل العدل عن العدل إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم. المحقق: محمد فؤاد عبد الباقي، بيروت: دار إحياء التراث العربي.
5. مجاهد، ابوالحجاج مجاهد بن جبر مکی قرشی مخزومی. (1410 هـ – 1989 م). تفسير مجاهد. تحقیق الدكتور محمد عبد السلام أبو النيل، چاپ اول، مصر: دار الفكر الإسلامي الحديثة.