لطفعلی صورتگر در نخستین شمارهی مجلهی یغما در فروردینماه ۱۳۲۷ خطاب به حسن تقیزاده مقالهای انتشار داده که مرورش خالی از لطف نیست.
این مقاله عنوانش هست «مطالعاتی در باب خطابهی آقای تقیزاده راجع به فارسی فصیح». ماجرا از این قرار است که در زمستان ۱۳۲۶ تقیزاده در انجمن سخنرانی دانشکدهی ادبیات سخنانی ایراد میکند که بعدتر در مقالهای تحت عنوان «لزوم حفظ زبان فصیح فارسی» در نشریهی یادگار منتشر میشود.
اما لطفعلی صورتگر در متن این مقاله که موضوعش فصاحت در زبان فارسیست (به زعم خود) غلطهایی مییابد که تصمیم میگیرد در نوشتهای خطاب به تقیزاده آنها را بر شمارد. بخش اول و دوم خطابهی تقیزاده به واکاوی تاریخ زبان فارسی و نقد واژههای برساختهی فرهنگستان اختصاص داشته که صورتگر با این دو بخش همدلی دارد اما مشکل اصلی صورتگر با گفتههای تقیزاده در بخش آخر خطابهاش است.
تقیزاده در این بخش دربارهی فصاحت در زبان فارسی حرف میزند و صورتگر با نقد به این بخش از مقاله مینویسد: «کلمهی "فصیح" که عنوان مقالهی ایشان را زینت بخشیده است، مجال سخن به دست میدهد، زیرا مشتاقان مطالعهی آثار فصیح فارسی در انتظار آن بودند که نوشتهی دانشمند محترم خود سرمشقی از فصاحت و روانی باشد، و چون علمدار نثر عالمانه و روانند در کلام خود تعبیرات ناروا و احیانا نادرست وارد نکنند، و وسیلهی سرگردانی طلاب دانش و ادب را فراهم نکنند.
متاسفانه در بعضی از عبارات مقالهی ایشان از اینگونه عبارات و کلمات دیده میشود که شاید اگر یکبار دیگر به آن مرور میکردند به اصلاح آنها میپرداختند ولی در این امر واجب مسامحه کردهاند...» (ص. ۳۸) در ادامه صورتگر در پنج بند ایراداتی کلامی و و واژگانی و دستوری به متن خطابهی تقیزاده وارد میکند و از جمله انتقاد میکند تقیزاده در یکی از جملاتش برای مسندالیه هم فعل مفرد استفاده کرده و هم فعل جمع و نوشته است: «اگر اهل فضل نمیگفتند که این کلمات از اصل عربی است (مفرد)، کسی نمیدانست که آنها فارسی الاصل نیستند(جمع)»
صورتگر استدلال میکند که اخیرا باب شده برخی از مستفرنگان در همه حال افعال را با مسندالیه مطابقه میدهند در حالی که درست اینست که هرجا به مسندالیهِ غیرذیروح، صفت یا جنبهی انسانی یا حیوانی داده میشود باید آنرا با فعل از حیث مفرد و جمع مطابقه داد و هر جا چنین نباشد فعل را مفرد آورد: «چنانکه میگوییم "ستارگان چشمک میزنند" و "برگها زمزمهای دارند" و "امواج نعره میزنند"» صورتگر نتیجه میگیرد که «این طرز جملهبندی از فصاحت خارج است و نه با کلام سعدی شباهت دارد و نه با کلام متاخرین» (ص. ۳۹) صورتگر از این میگذرد و ایراد دوم را به کاربردِ کلمهی «نوشتجات» در مقالهی تقیزاده وارد میکند و مینویسد «این جمع ناقص عربی وقتی در کلمات فارسی پیدا میشود به قدری زشت و غیرایرانی و عامیانه است که هر نویسندهای از آن پرهیز دارد» (ص. ۳۹) صورتگر روزنامجات و مرباجات و ترشیجات و سبزیجات را در شمار کلمات ناخوشاهنگ دیگری میداند که به همین سیاق ساخته شدهاند. سپس صورتگر به سراغ کلمهی «صعوبت» در یکی از جملات تقیزاده میرود و پیشنهاد میکند تقیزاده به جای این کلمه از کلمهی شیرین و روانِ «دشواری» استفاده کند. در فراز بعدی صورتگر پا از عرصهی واژگان فراتر میگذارد و به ساخت جملات تقیزاده ایراد میگیرد که چرا تقیزاده نوشته «داستان اتلاف عربها کتب ایرانی را جز افسانهی محض چیزی نیست» صورتگر در بارهی کاربرد «را» در این جمله مینویسد: «این عبارت به هر معیاری که سنجیده شود از فصاحت خارج است و زبان فصیح فارسی که طرفداری از آن به پیروی از دانشمند محترم بر همهکس فرض است این طرز جملهبندی را نمیپذیرد و هر کس میداند که "راء" مفعولی که در وسط جمله واقع شده کلام را از روانی و زیبایی انداخته است. ما وقتی در مدرسه درس انشاء میخواندیم نظائر این عبارت را چنین مینوشتیم: این داستان که عربها کتب ایرانی را از بین بردهاند چیزی جز افسانهی محض نیست.» (ص. ۴۱)
آنچه در این جدل نمایان است رواج روحیهی نقادی در بالاترین سطح جامعهی ادبی ایران در آن روزگار است. روحیهای که فارغ از مصلحتاندیشیهای مالوف عمل میکرد و کاری به شان ادبی و فرهنگی و سیاسی حسن تقیزاده یا دیگرانی در آن سطح نداشت. کنایهای که صورتگر در دیباچهی مقاله به فخرالدین شادمان به عنوان شاگرد تقیزاده میزند شائبههایی مطرح میکند که شاید پشت این مقالهی صورتگر انگیزههای غیرعلمی نیز نهفته بوده با این همه قضاوت در این باره کار این یادداشت نیست.
علیرضا اکبری